ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
وزیر اسبق آموزش و پرورش در گفتوگو با «ایران» عنوان کرد
مدرسه دیجیتال سناریو یی برای عبور از بحران کرونا
هدی هاشمی
خبرنگار
کرونا برای سیستم سنتی آموزش کشور یک فرصت است. این جمله بسیاری از کارشناسان تعلیم و تربیت است. همانهایی که معتقدند کرونا دنیای آموزش سنتی، کهنه و فرسوده ایران را برای همیشه تغییر میدهد چراکه در این ماهها همین میهمان ناخوانده توانست مسئولان آموزشی کشور را مجبور کند تا نسخههای آموزشهای مجازی را جایگزین آموزشهای سنتی کنند و حالا تدریس مجازی بتدریج در نظام آموزشی ایران جا باز کرده است. دستاوردی که به گفته دکتر فخرالدین احمدی دانش آشتیانی وزیر اسبق آموزش و پرورش یک تغییر نگرش ناگهانی درمعلمان و مسئولان کشور به وجود آورد که میتوان از آن برای پیشرفت آموزش کمک گرفت. با دکتردانش آشتیانی درباره چالشهای نظام آموزشی در آینده و راهکارها و سناریوهای آموزش در دروان بحران کرونا ، جایگزینی سیستم آنلاین بهجای کلاسهای حضوری دانشآموزان و.. گفتوگویی انجام دادهایم که میخوانید:
چند ماهی است که زندگی مردم تحت تأثیر ویروس کرونا قرار گرفته و البته بهخاطر وجود همین ویروس تمام قواعد و برنامههای سیاست کلان آموزشی هم تغییر کرده است تا جاییکه آموزشوپرورش مجبور شده نظام آموزش مجازی را برای ادامه سال تحصیلی دانشآموزان اجرایی کند؛ به نظر شما با وجود و ماندگاری ویروس کرونا نظام آموزشی ما چه تغییراتی خواهد کرد؟
قبل از اینکه وارد بحث شوم باید بگویم بارها و بارها درباره استفاده از فناوریهای جدید برای آموزش دانشآموزان صحبت کردیم و البته مدلهای مختلفی را هم پیشنهاد دادیم و گفتیم که میشود از تجربیاتی که در دنیا وجود دارد هم استفاده کرد. اما برای کسی این موضوع اهمیتی نداشت تا اینکه کرونا آمد و این فرصت را به نظام آموزشی داد تا مدارس آموزشهای مجازی را در دستور کار قرار دهند. درحقیقت نظام آموزشی وارد فضای جدیدی شد که تا قبل از آن هیچ تجربهای از این مدل آموزش وجود نداشت. میخواهم بگویم که کرونا مسئولان ما را مجبور کرد تا از آموزش مجازی بهرهمند شوند و این آموزش را در دستور کار خودشان قرار دهند. با این همه ورود بهآموزش مجازی با مشکلاتی هم همراه بود نظام آموزشی آمادگی لازم را برای این تغییرات نداشت. چرا که معلمان و استادان دانشگاهی هیچگاه از فضای مجازی برای آموزشها استفاده نکرده بودند. همینطور زیرساختهای لازم برای آموزشهای مجازی در کشور وجود نداشت و دانشآموزان و دانشجویان نمیدانستند چطور از این فضا استفاده کنند. معلمان مدارس از نظر تدریس محتوای درسی دچار مشکلاتی شدند و آنها اصلاً با پلتفرمهای آموزش مجازی آشنایی نداشتند. این اتفاق برای دانشآموزان هم افتاد؛ دانشآموزان با اینکه با فضای مجازی آشنا بودند اما نمیدانستند که چگونه باید درس را در این فضا یاد بگیرند و در کنار همه مشکلات باید به خانوادهها هم اشاره کنم که استرس درس و مشق فرزندانشان را داشتند. این موضوعات هم مشکلاتی را برای مجموعه نظام تعلیم و تربیت ایجادکرد. البته لازم است تأکید کنم این فقط مشکل نظام آموزشی ایران نبود در مطالعاتی که داشتم به این نتیجه رسیدم که سایر کشورها هم این مشکلات را داشتند. مثلاً امریکا با آن نظام آموزشی برای تدریس آنلاین چالشهای بسیاری داشت. با این حال زمانی که مشخص شد که کرونا ماندنی است و ما باید چند ماهی با این وضعیت زندگی کنیم مسئولان آموزشی خودشان را با این شرایط تطبیق دادند واز این موضوع بهعنوان یک فرصت استفاده کردند. تمام معلمان و استادان دانشگاه به آموزش مجازی ورود کردند. مدلهای سنتی آموزش را شکستند و وارد فضای جدید شدند. معلمان قابلیتها و توانمندیهای خود را مطرح کردند چرا که تا قبل از کرونا هیچکس اهمیت و اعتقادی به آموزش آنلاین نمیداد. اما بعداز این آموزشها همه فهمیدند که از این فضا هم میتوان کمک گرفت و البته یادگیری در این فضا بسیار بهتر از فضای سنتی است. در حقیقت یک تغییر نگرش ناگهانی در معلمان و استادان و مسئولان بهوجود آمد که این تغییر نگرش حالا برای بسیاری با ارزش است.
خب اگر شما بخواهید این سه ماه آموزشی گذشته را بررسی کنید فکر میکنید چقدر آموزش و پرورش در آموزشهای از راه دور موفق بوده است؟
در کل سیستم برنامهریزی برای شرایط بحرانی بهدلیل عدم آمادگی آموزشوپرورش با مشکلاتی روبهرو بود. البته معلمان بهطور خودجوش خودشان بسیار تلاش کردند. آنها در استانهای کوچک و روستاها خلاقیت زیادی داشتند و ما هم این خلاقیتها را دیدیم. معلمان اگرچه در ابتدا با مشکلات بسیاری روبهرو شدند اما توانستند راهکارهایی را پیدا کنند و خودشان را با این سیستم تطبیق دهند. بهنظرم در آموزش مجازی مشکل دیگر عدم آشنایی دانشآموزان و خانوادههایشان با این سیستم بود. آنها آشنایی لازم را با این مدل آموزشی نداشتند و نمیدانستند که چگونه باید با این روش آموزشی مواجه شوند. با این همه فکر میکنم ما میتوانستیم در آموزش وپرورش خیلی بهتر از این عمل کنیم. مسئولان آموزشوپرورش باید پیشبینی و برنامهریزی درباره این مدل آموزشها را از قبل انجام میدادند. آنها باید برای شرایط بحران هم نسخههای آموزشی ویژه داشته باشند. سیستم آموزشی در همان ابتدای کار که شرایط بحرانی بود یک نظام متمرکز را برای دانشآموزان برنامهریزی کرد. دسترسی به شبکهای که در آن شرایط ویژه خیلی از خانوادهها را به دردسر انداخت. خانوادهها از یک طرف نگران سلامتیشان بودند و از طرف دیگر باید وسایل آموزشی فرزندانشان را فراهم میکردند. اصلاً ضرورت نداشت که آموزشوپرورش در ابتدای کار، شبکهای سراسری راهاندازی کند. من مخالف این نیستم که در آینده چنین شبکهای طراحی و استفاده شود اما در این مقطعی که زمان از دست میرفت باید بهفکر روشهای جدید آموزشی بودیم. تمام وقت و انرژی مسئولان آموزشی صرف سیستم شاد شد و اصلاً مشکلات دانشآموزان برخی از مناطق را فراموش کردند.
خب مسئولان آموزشوپرورش چطور میتوانستند آموزش را ادامه دهند و اساساً باید چه سناریوهایی را برای ادامه آموزش داشته باشند؟
ما یک مسأله در آموزش و پرورش داریم و آن هم مدیریت متمرکز است. همین مدیریت هم باعث شده که همه برنامهها از بالا به پایین باشد. اجرای مدیریت متمرکز جوابگوی سیستم آموزشی ما نیست بویژه در زمان بحران این برنامهها اصلاً امکان پذیر نیست. علتش هم این است که در مناطق مختلف شرایط دانشآموزان متفاوت است. دانشآموز ما در تهران یا اصفهان شرایط متفاوت تری نسبت به دانشآموزی دارد که در سیستان و بلوچستان یا ایلام زندگی میکند. حتی امکانات آموزشی در استانها متفاوت است ممکن است ما ظرفیتی در تهران داشته باشیم اما در سیستان این ظرفیت وجود نداشته باشد. مسئولان نمی توانند بهصورت متمرکز همه نقاط کشور را در نظر بگیرند و برای همه کشور برنامهریزی متمرکز داشته باشند. من از مسئولان آموزشی میخواهم که در دوران پسا کرونا نگرششان را نسبت بهمدیریت متمرکز در آموزشوپرورش تغییر دهند. باید بهسمت اختیار دادن به استانها حرکت کنیم و استانها هم به مناطق این اختیار را بدهند که معلمان و مدیران خودشان برای دانشآموزان برنامهریزی داشته باشند. البته سیاستهای کلی را آموزشوپرورش میتواند در نظر بگیرید اما لازم نیست و البته لازم نبود که در آن شرایط بحرانی یک پلتفرمی را درست کنند و همه معلمان و دانشآموزان را مجبور کنند که وارد آن شوند. خیلی از معلمان و دانشآموزان بهخاطر بخشنامههای آموزشوپرورش عضو این شبکه شدند اما حالا باید بررسی کنیم که آیا از این فضا استفاده شد. بنده نمیخواهم کل تلاش مسئولان را رد کنم اما میشد درجای خودش به این مسأله ورود کرد. دانشآموزان برخی استانها مشکل اینترنت، موبایل و تبلت را داشتند مسئولان به جای اینکه توانشان را برای معرفی این شبکه بگذارند باید برای تجهیز دانشآموزان تلاش میکردند. از خیرین کمک میگرفتند. نگاه خیرین را بهسمت مناطق محروم میبردند. اجازه میدادند معلمان خودشان وارد عمل میشدند. اگر بستر این مسأله را فراهم میکردیم معلمان در داخل همان بستر میتوانستند فعالیت کنند. الان هم برای آینده یکی از بحثهای مهمی که وجود دارد همین است که یک بسیج عمومی باید برای مناطق خاص ایجاد کنیم. اگر آموزشوپرورش ظرفیت مالی ندارد و دولت هم امکانات مالی را بهدلایل مختلف ندارد مسئولان باید از ظرفیت خیرین استفاده کنند و دانشآموزان را مجهز به وسایل آموزشی کنند. مثلاً با مخابرات صحبت کنند که به معلمان و دانشآموزان اینترنت رایگان دهند یا از خیرین مدرسه ساز برای تجهیز تبلت و موبایل کمک بگیرند. نهادهای محلی میتوانند به کمک آموزشوپرورش بیایند و از همین حالا کار را برای سال تحصیلی آینده آغاز کنیم.
البته آموزشوپرورش سناریوهای مختلفی را برای گذر از بحران کرونا نوشته است اما بیشترین تمرکزش بر آموزش آنلاین است به نظرشما نظام آموزشی دیجیتال چه الزاماتی باید داشته باشد؟
درباره آموزش از راه دور دو بحث وجود دارد اول اینکه مدرسه مجازی داشته باشیم یا مدرسه دیجیتال. این دو موضوع با هم فرق دارد. بحثی که در مدل مدرسه مجازی داریم این است که هرآنچه را در مدرسه حضوری کار میکنیم به فضای مجازی ببریم در واقع کلاس درس و آموزش را در فضای مجازی برگزار کنیم. مفهومش این است که یکسری نرمافزارهایی تهیه شود که با استفاده از آن آموزش را انجام دهیم. مدل دیگر مدرسه دیجیتال است. در مدرسه دیجیتال بحث این است که از اول به مدرسه نگاه دیجیتال داشته باشیم نه اینکه مدرسه بسازیم و بعد بهفکر تجهیز آن باشیم. مدرسه دیجیتال یک مدل مفهومی برای خود دارد که از نظر برنامهریزی، ساختار و قوانین ومقررات متفاوت از مدرسه سنتی است. مثلاً ما دیگر آموزش را در مدرسه دیجیتال در یک چهار دیواری نمیبینیم اما در مدرسه مجازی ذهنها این است که این آموزش در کلاس درس باشد و حالا میتوانیم در فضای مجازی هم آن را ادامه دهیم. در مدرسه دیجیتال میخواهیم از کل ظرفیت جامعه برای آموزش استفاده کنیم در این حالت آموزش در کلاس درس نیست در مدرسه دیجیتال محتوا و برنامه درسی کاملاً متفاوت است. مثلاً دیگر ضرورت ندارد وزارت آموزشوپرورش آنقدر تمرکزش را روی کتابهای درسی بگذارد و کتاب درسی چاپ کند. این کار هزینههای زیادی برای وزارتخانه دارد این نگرش باید درست شود. در مدرسه دیجیتال محتوا فقط محتوای یک کتاب درسی نیست یک محتوای جامع است که از همه امکانات در کل دنیا استفاده میشود. اگر در مدرسه مجازی میرویم به سراغ همان محتوای کتاب درسی در مدرسه دیجیتال منابع خیلی وسیعتر میشود. از نظر فضای آموزشی هم استانداردها تغییر میکند. شک نکنید در آینده دانشگاهها و مدارس بهسمت آموزشهای مجازی سوق داده میشوند اگر هنوز بهدنبال این نگرش و بینش باشیم که برویم یک فضای فیزیکی را در نظر بگیریم اشتباه است در مدرسه دیجیتال از خیلی از فضاها میشود بهعنوان فضای آموزش استفادهکرد نه اینکه محل مدرسه وجود نداشته باشد اما استانداردهایش تفاوت پیدا میکند.
در این سیستم چطور میتوان درس خواندن بچهها را نظارت کرد؟
ما در همین نظام کنونی هم برای درس خواندن دانشآموزان مشکلاتی داریم و نمیتوانیم درس خواندنشان را مدیریت کنیم. فکر میکنم درمدرسه دیجیتال امکان اینکه دانشآموز را مدیریت کنیم بیشتر است. بهطور مثال، در سیستم آموزشی سنتی به دانشآموزان اطلاعاتی درباره موضوعی میدهیم و از آنها میخواهیم خودشان را برای جلسه بعد آماده کنند. در مدرسه دیجیتال از قبل میتوانید منبعی را دراختیار کل دانشآموز قرار دهید و بگویید این موضوع را مطالعه کند و البته اطلاعاتی را که بهدست میآورد در لحظه به دانشآموزان ومعلمان دهند. ما میتوانیم راحتتر بررسی کنیم که دانشآموزان این منابع را مطالعه کردهاند یا خیر.
خیلی از خانوادهها مقاومت میکنند و میگویند اگر دانشآموز در کلاس حضوری درس را آموزش ببیند موفقتر است؟
بله این خودش یک مسأله مهم است. باید در این باره فرهنگسازی کنیم. اولیا احساس میکنند اگر فرزندشان در کلاس باشند بهتر یاد میگیرند. ما بهعنوان کارشناس برای خانوادهها توضیح ندادیم که چه پتانسیلها و ظرفیتهایی در آموزش آنلاین وجود دارد و چقدر دانشآموزان میتوانند در محیط چندرسانهای موفقتر عمل کنند. خانوادهها تجربه این محیطها را ندارند و حالا این یک فرصت است که باید از آن برای فرهنگسازی اقدام کنیم.
شما درباره آموزشهای مجازی هدفمند و با برنامه صحبت میکنید معلمان و دانشآموزان میدانند که در مدرسه دیجیتال چه میخواهند. فکر میکنید بتوانیم برنامههای اجرای مدرسه دیجیتال را برای سال تحصیلی آینده داشته باشیم این را هم در نظر بگیرید که سیستم فعلی نظام آموزشوپرورش چندان مجهز به این آموزشها نیست و دانشآموزان هم در همین کلاسهای مجازی خیلی شرکت نمیکردند.
فکر میکنم وقتی ذهنمان بهسمت آموزش مجازی برود و بهطور جدی به آن ورود کنیم تمام مشکلات حل خواهد شد در نهایت میتوانیم راهکارهای خوبی هم برای چالشهایمان پیدا کنیم. نظام تعلیم و تربیت اگر بخواهد در آموزش مجازی موفق باشد باید از آن حالت متمرکز خودش را خارج کند و البته نکته مهم در این باره «فرهنگسازی» است. از همین حالا باید به فکر آموزش معلمان و دانشآموزان باشیم و آنها را مجهز کنیم. این آموزشها اصلاً انجام نشده است و خیلی از معلمان ممکن است ندانند که چقدر فضای مجازی موجب رشد و تقویت کار آنها میشود. فکر میکنم اگر آموزش از راه دور گسترش پیدا کند کیفیت آموزش هم بیشتر میشود. این یک واقعیت است باید برای هرموضوعی برنامهریزی و فرهنگسازی کرد دانشآموزان و جوانان ما اهل فضای مجازی هستند آنها بیشتر زمان خود را در همین فضا می گذرانند بنابراین فکر میکنم نباید نگران آموزش مجازی دانشآموزان بود باید به خانوادهها آگاهی دهیم که اگر ما از همین طریق بحث یادگیری را جلو ببریم انگیزه دانشآموزان برای تحصیل بیشتر میشود. اگر شما دست دانشآموز را برای تولید محتوا باز بگذارید و به او بگویید که خودت برو یک محتوا تولید کن او با علاقهمندی این کار را میکند اما اگر در کلاس درس برایش یک چیزی را تهیه کنیم که او براساس متن درسی کاری را انجام دهد ممکن است دانشآموز کار کلاس را انجام دهد اما دیگر علاقهمندی در کارش وجود نداشته باشد. بر این اساس از نظر من چون دانشآموزان ما اهل فضای مجازی و اینترنت هستند اگر آموزش را هم به این فضا بیاوریم بسیار موفقترخواهیم شد.
در شرایط فعلی که زیرساختهایش وجود ندارد!
بهنظرم برای تهیه زیرساختها مشکلی وجود ندارد. امکان توسعه اینترنت زیاد است آن چیزی که نقطه کلیدی این موضوع محسوب میشود مهارت تکنیکهای استفاده از فضای مجازی برای معلمان است. ما اگر تمرکز پیدا کنیم که معلمان را در همین تابستان آموزش دهیم و اطلاعات و منابع را بهصورت آنلاین در اختیار آنها قرار دهیم مطمئن باشید جواب میگیریم. ببینید ما یک تجربه سه ماه آموزش مجازی در مدارس داریم حیف است که نتوانیم از این فضا استفاده کنیم. یک تغییر بینش و نگرشی در بین مسئولان به وجود آمده. سابق براین ما در آموزش مجازی با چالشهایی روبهرو بودیم.اگر این تجربه سه ماهه را فراموش کنیم و دوباره برگردیم به مدلهای سنتی یک فرصت گرانقدری را از دست دادیم.
در شرایط فعلی و باوجود کرونا برای سال تحصیلی آینده آموزشوپرورش چند سناریو دارد اول اینکه دانشآموزان را با فاصله اجتماعی وارد کلاسهای درس کند و تعداد دانشآموزان را در کلاس کم کند و دوم روزهای زوج و فرد را پیشنهاد کرده تا همه پایهها درمدرسه نباشند. بهنظر شما ما میتوانیم سال تحصیلی موفقی را با این مدلهای آموزشی داشته باشیم؟
اگر برنامهریزی کنیم، میزان ساعات حضور دانشآموز را کم کنیم شاید بتوانیم از بحران فعلی عبور کنیم. احساس خود من این است که برنامهریزی این کار بسیار سخت است با توجه به امکاناتی که وجود دارد یک برنامهریزی پیچیدهای نیاز داریم. دوباره تأکید میکنم برای این برنامه هم نباید نگاه متمرکزداشته باشیم. اگر ما بخواهیم مدل متمرکزی برای این کار بینیم اشتباه است. یکسری سیاست کلی میتوانیم بگذاریم مثلاً بگوییم تراکم کلاس زیاد نباشد، فاصله اجتماعی رعایت شود، پروتکلهای بهداشتی اجرا شود، سختگیری برای حضور دانشآموزان نداشته باشیم و میتوانیم بگوییم آموزش ترکیبی داشته باشیم که در آن سیستم چرخه یادگیری میتواند قسمتهایی بهصورت مجازی ارائه شود و قسمتهایی بهصورت حضوری... این قواعد را مطرح کنیم اما در نهایت اجازه دهیم استانها برنامههای خودشان را داشته باشند. مثلاً خیلی از مدارس تراکم زیادی ندارند. در همین دوران کرونا در روستاها معلمان دانشآموزان را با فاصله اجتماعی بهکلاس درس آوردند. چرا حالا یک دستورالعمل قرار دهیم که حتماً سه روز بیایید و سه روز نیایید.
برخی از معلمان و مدیران هم نگاه انتقادی به برخی از سیاستهای وزارت آموزش و پرورش دارند و میگویند که بیشتر سیاستهای وزارتخانه برای دانشآموزان کلان شهرها بخصوص تهران است شما این انتقاد را قبول دارید؟
بله همینطور است. علت این است که تفکر مدیریت کنترلی و مدیریت عدم اعتماد وجود دارد. باید به معلمان و مدیران مناطق اعتماد کنیم چه ضرورتی دارد که ما قوانین سراسری داشته باشیم. ما میخواهیم دانشآموز آموزشهایی را ببیند برای این آموزشها هم باید معلم راه حل ارائه دهد. اگر ما مدیریت کنترلی داشته باشیم با اشکالات زیادی روبهرو میشویم. اگر اختیار بدهیم و نگران کنترل این مسأله نباشیم سال تحصیلی راحتتری داریم.
شما فکر میکنید خانوادهها اجازه بدهند تا فرزندانشان برای سال تحصیلی بعدی در مدارس حاضر شوند؟
خانوادهها باید بدانند که با کرونا باید چند وقتی زندگی کنند. برای همین باید یک برنامهریزی دراز مدت داشته باشیم و از فرصت بهوجود آمده هم استفاده کنیم . اگر ما برای خانوادهها اطلاعرسانی کنیم و مدارس را مجهز کنیم. امکانات مدارس را بهخانواده نشان دهیم. اولیای دانشآموز احساس کند که اگر فرزندش را به مدرسه بفرستد سلامتیاش حفظ میشود و مدارس به سلامتی دانشآموزان توجه دارند مطمئن باشید همه خانوادهها استقبال میکنند اما اگر این کارها را نکنیم و اولیا نگران سلامت فرزندانشان باشند امکان دارد اول مهر هم نتوانیم دانشآموز را بهشکل حضوری داشته باشیم. ما باید یکسری آموزشها را بهدانشآموزان بدهیم که چطور با این ویروس زندگی کنند اما نمیتوانیم خانوادهها را مجبور کنیم که حتماً فرزندانشان را به مدرسه بفرستند. اولیا اگر ببینند که سلامتی دانشآموزان حفظ میشود خودشان بعد از مدتی دانشآموزشان را راهی مدرسه میکنند.
دعوای امریکایی از یک افشاگری
بولتون: ترامپ از چین برای پیروزی در انتخابات کمک خواست
ندا آکیش – باور کردنی نیست. اما جان بولتون میگوید حقیقت دارد: دونالد ترامپ، رئیس جمهوری امریکا برای اینکه در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر پیروز شود دست به دامان شی جین پینگ، همتای چینی خود شده است. این امر و بسیاری از حقایق دیگر درباره رئیس کاخ سفید، جدیدترین افشاگریها از کاخ سفید ترامپ است که این بار توسط جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق ترامپ در کتاب خاطراتش به رشته تحریر درآمده است.
به گزارش فرانس 24، در شرایطی که دونالد ترامپ این روزها و کمتر از 5 ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری امریکا با دو چالش بزرگ همهگیری ویروس کرونا و شکست نظام بهداشت و درمانش و جنبش ضدنژادپرستی «جان سیاهان ارزش دارد» مواجه است؛ جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق او هم یک چالش جدید به این چالشها افزود. روز چهارشنبه به وقت محلی سه روزنامه واشنگتن پست، نیویورک تایمز و وال استریت ژورنال بخشهای مهمی از کتاب جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق امریکا را که قرار است این هفته روانه بازار کتاب شود، منتشر کردند. بخشهای منتشر شده نشان میدهد، بولتون که در سپتامبر 2019 به خاطر اختلاف نظرهای جدی با ترامپ از کاخ سفید اخراج شد، بعد از افسری که جورج فلوید، سیاهپوست 46 ساله را به قتل رساند و باعث به راه افتادن جنبش ضدنژادپرستی در امریکا شد، دومین کسی است که میتواند تن ترامپ را در ماههای آخر منتهی به انتخابات ریاست جمهوری 2020 بلرزاند. در گزارشهای این سه روزنامه به نقل از بخشهایی از کتاب بولتون، ترامپ متهم به سوءاستفاده از سیاست خارجی برای منافع شخصی شده و آمده است، ترامپ از شی جین پینگ، رئیس جمهوری چین خواسته، در ازای نادیده گرفته شدن مسائل حقوق بشری در چین بویژه درباره مسلمانان اویغور، به پیروزی مجدد او در انتخابات نوامبر کمک کند. این نخستین بار نیست که ترامپ متهم میشود که از یک کشور خارجی برای پیروزی در انتخابات درخواست کمک کرده؛ او در ماههای گذشته به خاطر درخواست مشابهی از رئیس جمهوری اوکراین برای افشای اطلاعاتی درباره پسر جو بایدن، رقیب انتخاباتیاش، استیضاح شد و اگر حمایت هم حزبیهای ترامپ در مجلس سنا نبود، بعید بود از استیضاح خلاصی یابد. ترامپ همچنین در سال 2016 متهم شد که با دخالت و کمک روسیه در انتخابات پیروز شد.
واکنش ترامپ و کاخ سفید
روز سهشنبه، یک روز قبل از انتشار این گزارش افشاگرانه در روزنامههای امریکا، دولت علیه بولتون طرح شکایت کرد تا به بهانه امنیت ملی مانع انتشار کتابش شود. مایک پمپئو، وزیر خارجه ترامپ هم اواخر روز پنجشنبه در دفاع از ترامپ، بولتون را یک «خائن دروغگو» خطاب کرد و در توئیتر نوشت: «مایه تأسف و خطرناک است که آخرین نقش عمومی که جان بولتون ایفا کرد نقش یک خائن بود.» این درحالی است که بولتون در بخشهایی از کتاب خود فاش کرده: «پمپئو یکی از معدود افرادی بود که هرگز آشکارا با ترامپ وارد چالش و تنش نمیشد اما در جمعهای خصوصی او را مسخره میکرد.» برخلاف پمپئو که با خائن خطاب کردن بولتون بشدت به افشاگریهای اخیر او واکنش نشان داد، ترامپ متفاوتتر از همیشه عمل کرد و کوشید با زیرسؤال بردن کلیت انتشار کتاب بولتون خود را فردی آشنا به قانون و حساسیتهای امنیت ملی نشان دهد. او در مصاحبهای تأکید کرد که بولتون با انتشار کتابی درباره دوره فعالیتش در دولت در واقع اطلاعات بسیار حساس و طبقه بندی شده را فاش میکند که نقض قانون است. این در حالی است که تاکنون و با توجه به بخشهای منتشر شده از این کتاب، بولتون هیچ اطلاعات حساس و خطرناک برای امنیت ملی امریکا را فاش نکرده است. اما به نادانی ترامپ اشاره شده و آمده است، او از ترزا می، نخستوزیر سابق انگلیس پرسیده بود آیا انگلیس یک قدرت هستهای است یا از جان کلی، رئیس دفتر سابق کاخ سفید پرسیده بود آیا فنلاند بخشی از روسیه است. بولتون همچنین در مصاحبهای با ای بیسی نیوز گفت، ترامپ برای ریاست جمهوری «ساخته نشده» و «شایستگی انجام این کار» را ندارد.
مهم اما دیر
البته به بولتون به خاطر افشای دیرهنگام این اطلاعات نقدهای جدی شده و حتی برخی رسانهها او را در جایگاه متهم قرار داده و از افشاگریهایش با عنوان «اعتراف» یاد کرده و نوشتهاند، چرا او در زمان خدمت در کاخ سفید مقابل کارهای رئیس جمهور نایستاده است. مگر او مشاور امنیت ملی ترامپ نبوده؛ آنهم مشاوری که به خاطر مواضع جنگ طلبانه و راست افراطیاش بویژه مواضع تند ضدایرانیاش مورد توجه ترامپ قرار گرفت و وارد کاخ سفید شد. بولتون در سالهای گذشته بارها در ازای دریافت پول از منافقین در جمع آنها حاضر شد و با حمایت از آنها وعده داد، امریکا به کمکهای خود از این گروه ادامه خواهد داد. به گزارش بیبیسی انگلیسی، بولتون خود بخشی از تصمیمات دولت ترامپ در سیاست خارجی بود اما حالا در کتابش همان سیاست خارجی را نقد میکند و میگوید، ترامپ ابتداییترین واقعیتهای ژئوپلتیکی را نادیده میگرفت و طوری تصمیمات بخش سیاست خارجی را اتخاذ میکرد که در راستای انتخاب شدن مجددش در انتخابات باشد. بنا بر کتاب بولتون، ترامپ به رئیس جمهور چین گفته بود، امریکاییها مایل هستند که او برای یک دوره دیگر رئیس جمهور باقی بماند تا بتواند تغییرات لازم را در قانون اساسی امریکا بدهد. بولتون درباره سیاست خارجی ترامپ در قبال ونزوئلا هم در کتابش نوشته است، ترامپ برای دخالت در ونزوئلا بسیار «خونسرد» بود و در واقع ونزوئلا را «بخشی از ایالات متحده امریکا» میدانست.
به گفته «جن ساکی»، تحلیلگر سیانان، اگرچه اطلاعات فاش شده توسط بولتون مبنی بر تقاضای ترامپ از چین برای مداخله در انتخابات 2020 بسیار مهم است اما نمیتوان از بولتون به عنوان «یک قهرمان تغییر دهنده روند بازی انتخابات» یاد کرد زیرا بعید است در مدت زمان کمی که تا انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده، اقدام حقوقی خاصی علیه رئیس جمهور انجام شود. تنها اتفاقی که در نتیجه این افشاگری رخ خواهد داد، کاهش بیش از پیش محبوبیت رئیس جمهور خواهد بود که فاصلهاش با جو بایدن، رقیب دموکراتش 14 پله شده است.
رؤیای «رؤیاپردازان» ادامه مییابد
افشاگریهای اخیر علیه ترامپ در حالی است که دیوان عالی امریکا هم در پرونده موسوم به «رؤیاپردازان» علیه ترامپ رأی داد و به این ترتیب ترامپ دیگر نمیتواند «رؤیاپردازان» (مهاجرانی که از کودکی به امریکا آورده شدهاند و مجوزی برای اقامت دائم ندارند) را اخراج کند. با این حکم دیوان عالی حدود 700 هزار رؤیاپرداز میتوانند بدون دغدغه و نگرانی به زندگی در امریکا ادامه دهند و گواهی اشتغال و اقامت موقت خود را تمدید کنند.
اعمال محدودیتهای تازه با اوجگیری کرونا
6 استان در وضعیت قرمز
نمودار بیماری کووید۱۹ طی ماههای گذشته و دراستانهای مختلف فراز و فرودهایی داشته است، به همین علت مدیریت یکسان آن در سراسر کشور امکانپذیر نیست، حالا ستاد ملی مقابله با کرونا با ابلاغ اجرای فاصله گذاری پویا به مدیران استانی اختیار داده است تا با توجه به وضعیت منطقه خودشان برای اعمال محدودیت یا بازگشایی ها تصمیم بگیرند. ویروس کرونا که در ایران نیز همزمان با پاندمی جهانی کووید۱۹ از اسفند ۹۸ شیوع پیدا کرده، در زمان ها و مکان های مختلف رفتارهای متفاوتی را از خود بروز داده است. بعد از افت نسبی موارد مبتلایان و فوتی های این بیماری و دو رقمی شدن تعداد جانباختگان در فروردین و اوایل اردیبهشت، ستاد ملی مقابله با کرونا به صورت تدریجی بازگشایی اماکن عمومی را با رعایت پروتکل های بهداشتی در دستور کار قرار داد اما افزایش دوباره موارد مبتلایان و فوتی های این بیماری در روزهای گذشته، ستاد ملی مقابله با کرونا را به این تصمیم رساند که با تفویض اختیار به مسئولان استانی، مدیریت این اپیدمی را به صورت استانی دنبال کند. حسن روحانی، رئیس جمهوری روز پنجشنبه در جلسه کمیتههای تخصصی ستاد ملی مقابله با کرونا گفت: باید محدودیتها به صورت نقطهای و نه یکپارچه در استانها اجرا شود و در عین حال این محدودیتها صرفاً باید با هماهنگی و مجوز کمیتههای تخصصی درمانی و اجتماعی - امنیتی درمرکز اجرا شود.
رئیس جمهوری بر اهمیت نحوه اعلام هشدارها، اجرای محدودیتها و دستورالعملها تأکید کرد و گفت: از نکات درخشان مهم در مرحله ابتدایی کنترل بیماری کووید۱۹ این بود که بدون توسل به روشهای قهری و صرفاً با قدرت اقناع و همراهی صمیمانه مردم توانستیم به این مرحله در کنترل بیماری برسیم.
روحانی روش اقناع و آموزش همگانی مردم از طریق دستگاههای ارتباطی و تبلیغاتی را در زمینه روشهای سازگاری با کرونا تأثیرگذارتر برشمرد و گفت: با توجه به همکاری و همراهی خوب مردم، مسئولان کادر بهداشتی و درمانی و اجرایی باید با شفافیت و دقت هشدارهای لازم را به مردم بدهند.
وی استفاده از ماسک و رعایت فاصله اجتماعی را در جلوگیری از انتقال ویروس کووید ۱۹ بسیار مهم خواند و خاطرنشان کرد: در کشورهایی که استفاده از ماسک را در اماکن سرپوشیده و تجمعها اجباری کردهاند، عامل موفقیت قابل توجهی در کنترل بیماری بوده و باید از این تجربه استفاده کرد.
ادامه درصفحه 2 و 6
رئیس جمهوری بر اهمیت نحوه اعلام هشدارها، اجرای محدودیتها و دستورالعملها تأکید کرد و گفت: از نکات درخشان مهم در مرحله ابتدایی کنترل بیماری کووید۱۹ این بود که بدون توسل به روشهای قهری و صرفاً با قدرت اقناع و همراهی صمیمانه مردم توانستیم به این مرحله در کنترل بیماری برسیم.
روحانی روش اقناع و آموزش همگانی مردم از طریق دستگاههای ارتباطی و تبلیغاتی را در زمینه روشهای سازگاری با کرونا تأثیرگذارتر برشمرد و گفت: با توجه به همکاری و همراهی خوب مردم، مسئولان کادر بهداشتی و درمانی و اجرایی باید با شفافیت و دقت هشدارهای لازم را به مردم بدهند.
وی استفاده از ماسک و رعایت فاصله اجتماعی را در جلوگیری از انتقال ویروس کووید ۱۹ بسیار مهم خواند و خاطرنشان کرد: در کشورهایی که استفاده از ماسک را در اماکن سرپوشیده و تجمعها اجباری کردهاند، عامل موفقیت قابل توجهی در کنترل بیماری بوده و باید از این تجربه استفاده کرد.
ادامه درصفحه 2 و 6
رئیس جمهوری ازدستگاهها و وزارتخانهها و نیروهای مسلح خواست
زمینها را برای مسکن مردم آزاد کنید
زمینهای مورد نیاز را باید در اختیار وزارت مسکن و شهرسازی قرار دهید
افتتاح 104 کیلومتر راهآهن و خط دوم راهآهن کرج به قزوین
روحانی گزارش های عملکرد اعضای دولت و سازمانهای دولتی را بررسی و دستورات مهمی صادر کرد
ضرورت خروج سازمان تأمیناجتماعی از بنگاهداری
تدوین لوایح بنیادین و مقررات جدید برای بهبود محیط کسب و کار
2و9
افتتاح 104 کیلومتر راهآهن و خط دوم راهآهن کرج به قزوین
روحانی گزارش های عملکرد اعضای دولت و سازمانهای دولتی را بررسی و دستورات مهمی صادر کرد
ضرورت خروج سازمان تأمیناجتماعی از بنگاهداری
تدوین لوایح بنیادین و مقررات جدید برای بهبود محیط کسب و کار
2و9
قطعنامه ضد ایرانی شورای حکام با رأی منفی چین و روسیه تصویب شد
تکرار بازی با ادعاهای بیسند
گروه سیاسی/ پرونده ادعاهای ضد ایرانی در آژانس بینالمللی انرژی اتمی با تصویب یک قطعنامه جدید گشوده شد؛ پروندهای سیاسی که پیشتربرجام مسیر بایگانی شدن آن را هموار کرده بود اما اینک دوباره روی میز قرار گرفته است.
پیشاپیش مشخص بود که نشست اخیر شورای حکام که از دوشنبه هفته گذشته آغاز شد و تا روز گذشته ادامه پیدا کرد، رخدادی پربازتاب خواهد بود اما کمتر کسی تصور میکرد که بعد از هشت سال ازصدور آخرین قطعنامه علیه ایران، بار دیگر آژانس، قطعنامه دیگری را بر پایه ادعاهای بیسند در دستور کار خود قرار دهد. اما این بار اتهام زنی به تهران با رأی شورای حکام و گزارش درباره عدم شفافیت درباره دو مرکز ادعایی آژانس در ایران که از سوی آلمان، انگلیس و فرانسه رهبری میشد، چنان بیاساس بود که روسیه و چین به مواجهه با آن برخاستند وبا رأی منفی خود به قطعنامه شورای حکام از ایران حمایت کردند.
برای نخستین بار از زمان دستیابی ایران و کشورهای 1+5 به توافق هستهای که با بسته شدن پرونده مطالعات ادعایی موسوم به «پیام دی» همراه بود، اختلافات تازهای میان ایران و آژانس شکل گرفته که بر پایه ادعاهای بدون سند بوده است. «رافائل گروسی»، مدیر کل آژانس در گزارش دورهای اخیر خود به شورای حکام مدعی شده که ایران اجازه دسترسی به دو مرکزی که بازرسان آژانس به فعالیت آنها مشکوک شدهاند، نمیدهد. این ادعا کمی بعد از آن مطرح شد که بازرسان آژانس سال گذشته میلادی در چارچوب اجرای پروتکل الحاقی که ایران داوطلبانه آن را اجرا میکند، به بیش از 30 مرکز در ایران دسترسی داشته و از آنها بازدید کردهاند. اما این سطح از همکاری ایران در گزارش ماه گذشته مدیر کل بازتابی پیدا نکرد و باعث نارضایتی مقامهای ایرانی شد. با این حال مدیر کل آژانس در جلسه اخیر شورای حکام به طرح ادعاهای خود درباره دو مرکز دیگر که اجازه دسترسی به آنها را پیدا نکرده بود، ادامه داد و آن را به سرفصل اختلاف با ایران تبدیل نمود. مراکزی که آژانس خواستار دسترسی به آن شده جزو مراکز هستهای ایران به شمار نمیآید اما بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل پیشتر در اتهامات غیر مستند علیه تهران به محلی موسوم به «تورقوزآباد» اشاره کرده و مدعی شده بود که ایران در این مرکز، فعالیت هستهای اعلام نشده داشته است. نام محل دیگر ادعایی آژانس تاکنون اعلام نشده است.
علاوه بر این، گزارش اخیر «گروسی» به موردی اشاره داشته که پیش از دستیابی به برجام و در قالب پرونده «پیام دی» پیگیری شده و مورد حل و فصل قرار گرفته بود. این ادعاها مربوط به بیست سال پیش و پیرامون یک آزمایش انفجاری است که آژانس مدعی است ایران پیرامون آن اطلاعی نداده است. به نظر میرسد پرونده این ادعاهای اثبات نشده که در دوره «یوکیو آمانو» مدیر کل سابق آژانس بسته شده بود اینک در کنار درخواست برای بازدید از دو مرکز ادعایی اعلام نشده، بازگشایی شده است.
دفاع طوفانی چین و حمایت روسیه از ایران
در چنین فضایی جلسه روز پنجشنبه آژانس در شرایطی برگزار شد که نمایندگان سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس پیش نویس قطعنامهای را روی میز گذاشتند که از ایران میخواست اجازه دسترسی آژانس به دو مرکز ادعایی را فراهم کند. اما این درخواست در این جلسه که به صورت ویدئویی برگزار میشد با مخالفت چین و روسیه همراه شد تا به ناچار نمایندگان 35 کشور شورای حکام بنا به درخواست دبیر این شورا روز گذشته (جمعه) جلسهای حضوری برگزار کنند و قطعنامه را به رأی بگذارند.
سفیر چین در جلسه روز پنجشنبه در سخنانی شدیداللحن درباره مخاطرات چنین اقدامی هشدار داد و تصریح کرد که تصویب هرگونه قطعنامه علیه ایران، برجام را از بین میبرد. به گزارش ایرنا، «وانگ گان» در این نشست، امریکا را عامل تشدید تنشها بر سر پرونده هستهای ایران توصیف کرد که به صورت یکجانبه از این توافق خارج و تحریمها علیه ایران را بازگرداند. او همچنین از گزارش مدیرکل آژانس انتقاد کرد و گفت: «در چنین شرایطی، چین نگرانی عمیق خود را از اصرار آژانس اتمی برای قضاوت شتابزده در خصوص عدم اعطای دسترسی از سوی ایران و انتشار گزارش خود متعاقب آن، قبل از برگزاری جلسه فعلی ابراز میدارد». «وانگ گان» در خصوص اجرای توافقات پادمانی در ایران سه نکته را مطرح کرد و توضیح داد: «نخست، ماهیت غیراضطراری مسأله دسترسی که در گزارش مدیرکل مورد توجه قرار گرفته است. دبیرخانه قبل از جلسه شورای حکام در ماه مارس سالجاری به صراحت ابراز کرد که این مسأله مربوط به مدتها قبل است و مقادیر ناچیزی مواد هستهای را شامل میشود و مسأله به خودی خود نه اضطراری است و نه در بردارنده خطر اشاعه تسلیحاتی». وی افزود؛ «دوم، ایران از زمان اجرایی شدن برجام در سال ۲۰۱۶ همواره همکاری بالایی با آژانس اتمی برای اجرای نظارتها و راستیآزماییها داشته و کشوری است که میزبان بیشترین بازرسیهای آژانس بوده است». این دیپلمات چینی اضافه کرد: «سوم، مدیرکل آژانس ۲ بار برای گفتوگوی سیاسی به ایران سفر کرده است. ایران هم مکرراً آمادگی خود را برای ادامه گفتوگو و همکاری با آژانس در جهت اجرای تعهدات خود ذیل توافق جامع پادمانی و پروتکل الحاقی ابراز داشته است. ضمن آنکه ایران از آژانس برای انجام رایزنیها و بازبینیهای بیشتر دعوت به عمل آورده است». هم زمان نماینده دائم روسیه در آژانس هم اعلام کرد کشورش تنش آفرینی پیرامون برنامه هستهای ایران را غیرسازنده میداند. میخاییل اولیانوف یادآور شد: «در ارزیابی وضعیت پیش آمده باید به این نکته توجه داشت که این موضوع هیچ ارتباطی با ریسک و خطرهای انتشار سلاح هستهای ندارد. موضوع در مورد حدس و گمانی بوده که حدود ۲۰ سال پیش در این ۲ مرکز ممکن است آزمایشهایی اعلام نشده با مقادیر اندکی مواد هستهای انجام گرفته باشد این فعالیتها اگرهم انجام گرفته در سال ۲۰۰۴ به ابتکار طرف ایرانی بطور کامل متوقف شد. این مسأله در وضعیت کنونی هیچ تأثیری ندارد.»
تصویب قطعنامه ضد ایرانی
روز گذشته و با وجود مخالفت نمایندگان مسکو و پکن، قطعنامه پیشنهادی تروئیکای اروپایی علیه ایران، با ۲۵ رأی موافق، ۲ رأی مخالف چین و روسیه و ۷ رأی ممتنع کشورهای آذربایجان، هند، مغولستان، نیجر، پاکستان، آفریقای جنوبی و تایلند به تصویب رسید. آژانس بین الملی با تأیید تصویب قطعنامه از ایران خواست که به تعهدات خود در چارچوب ان پی تی و پروتکل الحاقی کاملاً پایبند باشد. «گرهارت کانتزل» نماینده آلمان در سازمانهای بینالمللی مستقر در وین، طی سخنرانی در این نشست خواستار واکنش شورای حکام به ایران شد و ادعا کرد که «اقدامات یک دولت در ممانعت از دسترسی قانونی آژانس برای چهار ماه و تعامل ناکافی به مدت یک سال، سزاوار واکنشی از سوی شورا است». مدیر کل آژانس نیز با بیان اینکه تنها راه پیشرو در موضوع هستهای ایران، ادامه همکاریهاست، گفت: «هیچ راهی جز نشستن و آوردن ایران به پای کار نیست.» پیشتر «جکی والکات»، نماینده امریکا در آژانس قطعنامه پیشنهادی فرانسه، آلمان و انگلیس را یک واکنش متعادل و منصفانه به رویگردانی ایران از پایبندی به تعهدات قانونیاش تحت معاهده جامع پادمانی و پروتکل الحاقی دانسته بود.
برش
ایران: قطعنامه، الزام حقوقی ایجاد نمیکند
ساعتی پس از تصویب قطعنامه شورای حکام علیه ایران، کاظم غریب آبادی، نماینده ایران در آژانس ضمن محکوم کردن قطعنامه پیشنهادی سه کشور اروپایی به شورای حکام اعلام کرد که جمهوری اسلامی اقدام مقتضی و مناسب را در واکنش به این قطعنامه اتخاذ میکند و مسئولیت و عواقب آن، بر عهده بانیانش خواهد بود. به گزارش ایرنا، او گفت: «جمهوری اسلامی ایران، بالاترین سطح از همکاری و پذیرش بازرسیهای آژانس در بین کشورهای عضو را دارد. در حالی که سالانه بیش از ۳۳ دسترسی تکمیلی از ایران انجام میشود، بزرگ نمایی دو درخواست دسترسی آژانس، در حالی که ایران ابهامات و نگرانیهای اصولی در این خصوص دارد و گفتوگوها نیز در این زمینه در جریان است و همچنین تلاشها در جهت ایجاد یک بحران غیر ضروری بر سر راه این همکاریها، اقدامی کاملاً غیر سازنده و سیاسی است». نماینده ایران با انتقاد از عملکرد تروئیکای اروپایی خطاب به آنها گفت: «چنانچه نمیتوانید گامی برای نجات برجام بردارید، حداقل شرایط را پیچیدهتر و دشوارتر نکنید. بیعملی شما در اینجا نیاز است که ظاهراً از همین هم ناتوان هستید».
غریب آبادی، وضعیت موجود را دامی امریکایی- اسرائیلی توصیف کرد که با انواع فشارها بر آژانس، از جمله با ارائه ادعاهای واهی و بیاساس، تلاش کردند مسیر صحیح همکاریها را منحرف کرده و توجهات را از عدم پایبندی به تعهدات بینالمللی مرتبط خود یا خارج ماندن از ترتیبات و اسناد مهم بینالمللی مرتبط با خلع سلاح و کنترل تسلیحات، تغییر جهت دهند. غریبآبادی در عین حال افزود: «جمهوری اسلامی ایران پروتکل الحاقی را به صورت داوطلبانه و موقت بر اساس تعهد سیاسی خود ذیل برجام اجرا میکند و از آنجایی که به تصویب آن نرسیده است، به هیچ عنوان آن را به عنوان یک تعهد حقوقی در نظر نمیگیرد». نماینده ایران با این حال تأکید کرد که «این قطعنامه نه موجب ترغیب ایران به ارائه دسترسی به آژانس بر اساس ادعاهای واهی و بیاساس میشود و نه موجب اعمال فشار به آن. جمهوری اسلامی ایران، این قطعنامه را کاملاً رد میکند و اقدام مقتضی و مناسب را در واکنش به آن اتخاذ خواهد کرد که مسئولیت و عواقب آن، بر عهده بانیان چنین قطعنامهای خواهد بود». محمد جواد ظریف، وزیر خارجه ایران، پیشتر در واکنش به پیشنویس این قطعنامه گفته بود: «شورای حکام آژانس نباید به دشمنان برجام اجازه دهد که منافع عالی ایران را به خطر بیندازند... ما چیزی برای پنهان کردن نداریم».
مجید انصاری، از شمشیر دولبه تندروهای داخلی و خارجی علیه اصلاحات و روش های حکمرانی بهتر میگوید
می توان هم نظام را کارآمدترکرد و هم منافع مردم را تأمین
رضوانه رضاییپور
خبرنگار
حجتالاسلام والمسلمین مجید انصاری از اعضای ارشد مجمع روحانیون مبارز آب پاکی را روی دست برخی جریانها یا چهرههایی که حکم به مردن اصلاحات میدهند و بهدنبال تدفین آن هستند ریخته و گفته که جریان اصلاحات حذف شدنی نیست. او که خود نامزد انتخابات مجلس یازدهم از حوزه تهران بوده، معتقد است نمیتوان با صراحت گفت که اصلاحطلبان در رقابت اخیر شکست خوردهاند چرا که باید شرایط و کیفیت انتخابات را مد نظر داشت. او البته نقد اصلاحات و عملکرد اصلاحطلبان را نفی نمیکند و حتی آسیب شناسی را ضروری میداند اما توصیه میکند که اصلاحطلبان مراقب باشند در دام تفرقه افکنان نیفتند. قهر بخشی از مردم با صندوق رأی هم نکته مهم دیگری است که این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی آن را از سوی هر دو جناح سیاسی و بخشهای مختلف حاکمیت ضروری میداند.
٭٭٭
این روزها بحثهای مختلفی درباره عملکرد اصلاحطلبان و چگونگی ورود آنها به انتخابات 1400 از سوی خود اصلاحطلبان مطرح میشود و ذیل آن اختلاف نظری بین دو حزب سیاسی در همین باره بروز پیدا کرده است. اگر بگوییم اصلاحطلبان در انتخابات مجلس یازدهم شکست خوردند شما دلایل این اتفاق را چه میدانید؟ عمدتاً به عوامل بیرونی مثل بررسی صلاحیتها بیشتر تأکید دارید یا عوامل درونی جبهه اصلاحات؟
تحلیل انتخابات اسفند 98 فرصت و مجال بیشتری میطلبد. با این حال باید دید آیا تعبیر شکست برای اصلاحطلبان، تعبیر رسایی هست یا نیست؟ زمانی میشود گفت یک جریان سیاسی از رقیب انتخاباتی شکست خورده که همه شرایط برای هر دو طرف برابر بوده و میزان مشارکت یک حد نصاب قابل قبول مانند گذشته، داشته باشد. در ادوار قبل، گاهی اقبال به اصلاحطلبان خیلی خوب بوده، مثل دور سوم مجلس که البته آن زمان عنوان اصلاحطلب وجود نداشت. اکثریت آن مجلس در دست جریان خط امام یا به تعبیر امروزی، اصلاحطلبان قرار داشت. در دورهای هم به عکس شد؛ مانند مجلس چهارم. در مجلس ششم باز هم ورق به نفع اصلاحات برگشت. پس از پایان آن مجلس، شرایط بهطور کلی تغییر کرد. به گونهای که ما هیچگاه از مجلس ششم به بعد در شرایط برابری از حیث تأیید صلاحیت یا در اختیار داشتن رسانه و امکانات نبودیم.
با وجود همه این مسائل، در دوره یازدهم مجلس عوامل دیگری هم مؤثر بود. از جمله این عوامل، ارزیابی ای بود که مردم از موفقیت دولت داشتند. من نمیخواهم در اینجا عملکرد دولت را ارزیابی کنم. باید خود دولتمردان گزارشی را از آنچه تحویل گرفته و تحویل دادهاند ارائه کنند.
البته نمیتوان گفت که همه ماجرا به همین یک علت ختم میشود. از سوی دیگر دولت آقای روحانی بخصوص در دوره دوم با فشارهای زیاد خارجی و داخلی همراه بود. از یکسو تحریمها و از سوی دیگر اتفاقاتی همچون سیل و زلزله و... در عملکرد آن تأثیرگذاشته و چه بسا مانع از آن شده که دولت بتواند برنامههای خود را کامل اجرایی کند. اخیراً هم که موضوع کرونا و هزینههای مترتب بر مدیریت و مهار آن مزید بر علت شده است.
در کنار این موضوع، این را هم نباید از یاد برد که متأسفانه نصاب مشارکت عمومی بخصوص در تهران بسیار کمتر از دورههای قبل بود. در تهران مشارکت حدود 20 درصد بود. از دید من، نه اصولگرایان باید از این بابت خوشحال باشند و نه اصلاحطلبان دلیل شکست خود را به گردن دیگری بیندازند.
از مسئولان گرفته تا جریانهای سیاسی و کارشناسان سیاسی باید بنشینند و ببینند چه شده که بخش قابل توجهی از جامعه به صندوق رأی بیاعتماد شده یا انگیزه خود را برای مشارکت از دست داده است.
برخی چهرههای سیاسی رقیب پیش از این مدعی شده بودند که اصلاحات مرده است. حالا با این نتیجه آنها احتمالاً این پیام یا ادعای خود را رساتر اعلام خواهند کرد. شما چه پاسخی به این مواضع دارید؟
اصلاحطلبی، جریانی نیست که قابل حذف شدن باشد یا به تعبیر برخی رقبا مرده باشد. همین که مدام در حال کوبیدن آن هستند، نشان از زنده بودنش دارد. آدم مرده را که دیگر چوب نمیزنند! در کنار حملهها و هجمههای داخلی به اصلاحات، در دو سه ساله اخیر شاهد تشدید حملات جریانهای برانداز خارج نشین علیه اصلاحات هم هستیم که این موضوع در آستانه انتخابات بیشتر هم شد. اینها بیش از آنکه به طور سنتی متوجه اصولگرایان باشند حملات خود را روی اصلاحطلبان و شخصیتهای بزرگی مانند آقای خاتمی متمرکز کرده بودند که امروز هم ادامه دارد. چون احساس میکنند اصلاحطلبی همچنان حرفی برای گفتن دارد و تنها آلترناتیو موجود برای اصلاح است. پس شمشیر دو لبه تندروهای داخل و خارج علیه اصلاحطلبی همچنان مشغول به کار بوده است. با همه اینها اصلاحات همچنان جریان زندهای است. ما میگوییم امور کشور برای رفع نارساییها باید اصلاح شود. در حوزه اقتصاد، فرهنگ، معیشت مردم و روابط خارجی بالاخره باید واقعیتها را دید و از آن فرار نکرد. ما در همه عرصهها ظرفیت خیلی بهتری داشتیم و همچنان میتوانیم داشته باشیم. حرف اصلاحات هم این است که حکمرانی باید اصلاح شود. ما معتقد هستیم عواملی که کشور را به این وضعیت رسانده عجیب و غریب و مخفی نیست و میشود نشانههای آن را در رفتار و عملکرد برخی نهادها، مداخلات دستگاهها در کار یکدیگر، برخی موازی کاریهای نادرست، تخریب و تضعیف نهادهای مدنی و احزاب، بروکراسی ناکارآمد و... دید. ما اصلاحطلبان میگوییم میشود این موانع را بر طرف کرد و به شیوه بهتری برای اداره کشور رسید که هم نظام کارآمدتر شود و هم منافع مردم بهتر و بیشتر تأمین شود. جریانی که چنین ادعایی داشته باشد هیچ وقت نمیمیرد.
کارنامه دولت اصلاحات به رهبری آقای خاتمی هم گواه این ادعاست. دولت اصلاحات به تعبیر خود هر 9 روز یک بحران داشتند و بخصوص بعد از سال 88 مدام زیر ضربههای سهمگین تهمت و افترا و تخریب بودند؛ هم از سوی دشمنان خارجی و هم متأسفانه از سوی برخی رسانهها و جریانات داخلی. ولی مطمئن باشید که وجدان عمومی جامعه نجابت و صداقت ایشان را همچنان قبول دارد. شاخصها همه نشان میدهد که دوران مدیریت اصلاحات نسبت به دولت های بعد و قبل خود بخصوص در حوزه اقتصادی بهتر بوده است. البته صحبت من به این معنا نیست که هیچ نقصی وارد نبوده و نیست اما جناب خاتمی بحق در این میدان، صداقت و دلسوزی خود را نشان دادند. امروز هم دنبال اصلاح امور کشور هستند و هیچ ادعایی نه خودشان و نه دوستانشان ندارند. البته که این تخریبها علیه سرمایههای ملی همچنان ادامه دارد کما اینکه اخیراً اظهارات تخریب گونهای علیه مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی به زبان آورده شد آنهم از سوی کسانی که انتظار نمیرفت چرا که این فرد همه داشتههای خود را مدیون مرحوم هاشمی است ولی متأسفانه با زیر پا گذاشتن اخلاق سیاسی تخریب هاشمی را همچنان ادامه میدهند.
البته انتقاداتی که در هفتههای اخیر از سوی برخی چهرههای اصلاحطلب نسبت به رئیس دولت اصلاحات شده ناظر بر عملکرد ایشان در دوران ریاست جمهوری نیست. بحثشان این است که ایشان در قامت رهبر یک جریان سیاسی آن برنامهریزی معطوف به نتیجه را نداشته است.
خب باید دید منظور این دوستان چیست و خودشان ناظر به همین مسأله چه طرح و برنامههایی داشتهاند یا دارند؟ اگر طرحی دارند ارائه بدهند. مضاف بر اینکه این دوستان خوب است ارزیابی داشته باشندکه چه میزان در اداره تشکل خود موفق بودهاند. عرض کردم که از واقعیات نمیشود فرار کرد.
دوستان حزبی خودشان به موانع فعالیتهای سیاسی و حزبی واقف هستند. حال چطور انتظار دارند که ایشان اصلاحات را به سمتی رهبری کنند که مثلاً در همه انتخابات پیروز شود. اصلاحطلبان باید در فضای دوستانه و دلسوزانه نه در فضای رسانهای و مشاجره و مقابله، اقدام به آسیب شناسی کنند، ببینند مشکلاتشان چیست. چه بخشی از مشکلات میتواند از سوی اصلاحطلبان حل شود و برای آن راهکار ارائه بدهند.
در مورد آن بخشی هم که مربوط به اصلاحات نبوده و تحمیلی از بیرون است، باز باید دید که چه مقداری از آن را میشود در تعامل با سایر احزاب و گروهها و نهادهای حاکمیتی اصلاح کرد. اصلاحات نباید عقبگرد داشته باشد یا یک جریان ایستا باشد. باید رو به جلو حرکت کند. برای جلو رفتن هم احتیاج به آسیب شناسی و ارائه راه حلهای روشن دارد. اگر این باشد من فکر میکنم که موفق خواهیم شد. البته که باید مراقب بود. ممکن است افرادی مایل باشند اختلاف افکنی و ایجاد شکاف و نفاق را بین اصلاحطلبان دامن بزنند. ما نباید در دامن اینها بیفتیم و پازل دیگران را تکمیل کنیم.
راه حل این است که در فضای شفاف و دوستانه و آسیب شناسانه واقعی صحبت کنیم. سرمایههای ملی و بزرگ، ارزان به دست نیامدند که آنها را ارزان از دست بدهیم. من این مسأله را حتی برای جریان اصولگرا هم صادق میدانم. این اخلاق که چوب حراج برداشتند و هرکسی را به یک نوعی حذف کنند، آسیب زاست. آقای ناطق نوری به یک شکلی حذف میشود و دیگران هم جور دیگری.
اینکه سرمایههای ملی را در کنار سرمایههای اجتماعی نابود کنیم به یک جامعه بیپشتوانه و بیهویت خواهیم رسید و این برای کشور خطرناک است. سرمایههای ملی باید حفظ شود و قاعده بازی سیاسی هم رعایت شود.
در این شرایط که به نظر میرسد کار برای اصلاحطلبان سخت میشود شما فکر میکنید که قرار است اصلاحطلبان کنار گود بنشینند و عرصه را خالی کنند یا برای انتخابات 1400 میتوانند امیدوار باشند؟
هنوز خیلی زود است در مورد انتخابات 1400 داوری کنیم. اما به نظر من اصلاحطلبان حتماً باید بیایند و آسیب شناسی کنند که چرا مردم نسبت به انتخابات بیتوجه شدند. این مشکل را باید علاج کرد. ظرفیت پایگاه اصولگرایی هم حتی بیش از آنچیزی بود که در انتخابات قبلی رقم خورد. خیلی تفاوت میکرد که اگر در تهران به جای 20 درصد، 45 درصد از مردم پای صندوق میآمدند، حتماً در نتایج آرا هم تأثیر میگذاشت. ما هیچ خوشحال نمیشویم که بگوییم رقبای ما با رأی کم به مجلس رفتند. ای کاش اصولگرایان با کل ظرفیت به مجلس راه پیدا میکردند. خطر قهر با صندوق رأی را باید همه جریانات جدی بگیرند. علل و عوامل را دریابند و برای رفع آن برنامههای علمی و عملی ارائه کنند. مشکلات را به گردن یکدیگر نیندازند و فرافکنی نکنند. آن بخشی هم که سهم اصلاحطلبان بوده باید آسیب شناسی داخلی شود. بازنگری کنند و اصلاح کنند و اگر در جایی اشتباه بود از مردم عذرخواهی کنند. اگر در جایی شفاف نبود، روشن کنند و اگر در جایی خودخواهیها و تکرویهایی صورت گرفته برطرف شود.
اصلاحطلبان واقعاً متعهدانه رفتار کردند. در همین جریان انتخابات، احزاب و گروه های اصلاحطلب، با بیمهریهایی که در رد صلاحیتها به آنها شده بود نیامدند که انتخابات را تحریم کنند. خود تشکیلات هم نسبتاً خوب عمل کرد. امیدوارم جریان اصلاحات با سرمایههای بزرگی که دارند دچار یأس و دلزدگی نشوند و خودزنی نکنند و در سناریوی دیگریساخته مشغول بازی نشوند.
شما بر اساس چه برآوردها و ارزیابیهایی نامزد انتخابات مجلس شدید و آیا همچنان از این اقدامتان دفاع میکنید؟
خود بنده براساس تصمیم تشکیلاتی شورای عالی سیاستگذاری، که توصیه کردند کسانی که در خود توان کار در مجلس را میبینند کاندیدا شوند، ثبتنام کردم. در حالی که نتیجه برای ما روشن بود. ما افقی روبه روی خود نمیدیدیم. ولی این تصمیم اولاً برای انقلاب بود. ما نمیتوانیم از انقلاب جدا شویم. دوماً به توصیه بزرگان اصلاحات اسم نوشتیم. در اواسط کار هم که کاملاً روشن شد اوضاع بهخاطر مسائل مختلف مطلوب نیست، هرگز عافیت طلبی نکردیم.
میتوانستیم با یک انصراف جا خالی بدهیم اما عرصه سیاسی و معنای تعهد سیاسی که این نیست. باید تا آخر در صحنه ماند. امروز باید تحلیل و آسیب شناسی کنیم. شخصاً احساس میکنم در اقدامی که کردم در واقع به وظیفه انقلابی و تشکیلاتی خودم، بخوبی عمل کردم.
خبرنگار
حجتالاسلام والمسلمین مجید انصاری از اعضای ارشد مجمع روحانیون مبارز آب پاکی را روی دست برخی جریانها یا چهرههایی که حکم به مردن اصلاحات میدهند و بهدنبال تدفین آن هستند ریخته و گفته که جریان اصلاحات حذف شدنی نیست. او که خود نامزد انتخابات مجلس یازدهم از حوزه تهران بوده، معتقد است نمیتوان با صراحت گفت که اصلاحطلبان در رقابت اخیر شکست خوردهاند چرا که باید شرایط و کیفیت انتخابات را مد نظر داشت. او البته نقد اصلاحات و عملکرد اصلاحطلبان را نفی نمیکند و حتی آسیب شناسی را ضروری میداند اما توصیه میکند که اصلاحطلبان مراقب باشند در دام تفرقه افکنان نیفتند. قهر بخشی از مردم با صندوق رأی هم نکته مهم دیگری است که این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی آن را از سوی هر دو جناح سیاسی و بخشهای مختلف حاکمیت ضروری میداند.
٭٭٭
این روزها بحثهای مختلفی درباره عملکرد اصلاحطلبان و چگونگی ورود آنها به انتخابات 1400 از سوی خود اصلاحطلبان مطرح میشود و ذیل آن اختلاف نظری بین دو حزب سیاسی در همین باره بروز پیدا کرده است. اگر بگوییم اصلاحطلبان در انتخابات مجلس یازدهم شکست خوردند شما دلایل این اتفاق را چه میدانید؟ عمدتاً به عوامل بیرونی مثل بررسی صلاحیتها بیشتر تأکید دارید یا عوامل درونی جبهه اصلاحات؟
تحلیل انتخابات اسفند 98 فرصت و مجال بیشتری میطلبد. با این حال باید دید آیا تعبیر شکست برای اصلاحطلبان، تعبیر رسایی هست یا نیست؟ زمانی میشود گفت یک جریان سیاسی از رقیب انتخاباتی شکست خورده که همه شرایط برای هر دو طرف برابر بوده و میزان مشارکت یک حد نصاب قابل قبول مانند گذشته، داشته باشد. در ادوار قبل، گاهی اقبال به اصلاحطلبان خیلی خوب بوده، مثل دور سوم مجلس که البته آن زمان عنوان اصلاحطلب وجود نداشت. اکثریت آن مجلس در دست جریان خط امام یا به تعبیر امروزی، اصلاحطلبان قرار داشت. در دورهای هم به عکس شد؛ مانند مجلس چهارم. در مجلس ششم باز هم ورق به نفع اصلاحات برگشت. پس از پایان آن مجلس، شرایط بهطور کلی تغییر کرد. به گونهای که ما هیچگاه از مجلس ششم به بعد در شرایط برابری از حیث تأیید صلاحیت یا در اختیار داشتن رسانه و امکانات نبودیم.
با وجود همه این مسائل، در دوره یازدهم مجلس عوامل دیگری هم مؤثر بود. از جمله این عوامل، ارزیابی ای بود که مردم از موفقیت دولت داشتند. من نمیخواهم در اینجا عملکرد دولت را ارزیابی کنم. باید خود دولتمردان گزارشی را از آنچه تحویل گرفته و تحویل دادهاند ارائه کنند.
البته نمیتوان گفت که همه ماجرا به همین یک علت ختم میشود. از سوی دیگر دولت آقای روحانی بخصوص در دوره دوم با فشارهای زیاد خارجی و داخلی همراه بود. از یکسو تحریمها و از سوی دیگر اتفاقاتی همچون سیل و زلزله و... در عملکرد آن تأثیرگذاشته و چه بسا مانع از آن شده که دولت بتواند برنامههای خود را کامل اجرایی کند. اخیراً هم که موضوع کرونا و هزینههای مترتب بر مدیریت و مهار آن مزید بر علت شده است.
در کنار این موضوع، این را هم نباید از یاد برد که متأسفانه نصاب مشارکت عمومی بخصوص در تهران بسیار کمتر از دورههای قبل بود. در تهران مشارکت حدود 20 درصد بود. از دید من، نه اصولگرایان باید از این بابت خوشحال باشند و نه اصلاحطلبان دلیل شکست خود را به گردن دیگری بیندازند.
از مسئولان گرفته تا جریانهای سیاسی و کارشناسان سیاسی باید بنشینند و ببینند چه شده که بخش قابل توجهی از جامعه به صندوق رأی بیاعتماد شده یا انگیزه خود را برای مشارکت از دست داده است.
برخی چهرههای سیاسی رقیب پیش از این مدعی شده بودند که اصلاحات مرده است. حالا با این نتیجه آنها احتمالاً این پیام یا ادعای خود را رساتر اعلام خواهند کرد. شما چه پاسخی به این مواضع دارید؟
اصلاحطلبی، جریانی نیست که قابل حذف شدن باشد یا به تعبیر برخی رقبا مرده باشد. همین که مدام در حال کوبیدن آن هستند، نشان از زنده بودنش دارد. آدم مرده را که دیگر چوب نمیزنند! در کنار حملهها و هجمههای داخلی به اصلاحات، در دو سه ساله اخیر شاهد تشدید حملات جریانهای برانداز خارج نشین علیه اصلاحات هم هستیم که این موضوع در آستانه انتخابات بیشتر هم شد. اینها بیش از آنکه به طور سنتی متوجه اصولگرایان باشند حملات خود را روی اصلاحطلبان و شخصیتهای بزرگی مانند آقای خاتمی متمرکز کرده بودند که امروز هم ادامه دارد. چون احساس میکنند اصلاحطلبی همچنان حرفی برای گفتن دارد و تنها آلترناتیو موجود برای اصلاح است. پس شمشیر دو لبه تندروهای داخل و خارج علیه اصلاحطلبی همچنان مشغول به کار بوده است. با همه اینها اصلاحات همچنان جریان زندهای است. ما میگوییم امور کشور برای رفع نارساییها باید اصلاح شود. در حوزه اقتصاد، فرهنگ، معیشت مردم و روابط خارجی بالاخره باید واقعیتها را دید و از آن فرار نکرد. ما در همه عرصهها ظرفیت خیلی بهتری داشتیم و همچنان میتوانیم داشته باشیم. حرف اصلاحات هم این است که حکمرانی باید اصلاح شود. ما معتقد هستیم عواملی که کشور را به این وضعیت رسانده عجیب و غریب و مخفی نیست و میشود نشانههای آن را در رفتار و عملکرد برخی نهادها، مداخلات دستگاهها در کار یکدیگر، برخی موازی کاریهای نادرست، تخریب و تضعیف نهادهای مدنی و احزاب، بروکراسی ناکارآمد و... دید. ما اصلاحطلبان میگوییم میشود این موانع را بر طرف کرد و به شیوه بهتری برای اداره کشور رسید که هم نظام کارآمدتر شود و هم منافع مردم بهتر و بیشتر تأمین شود. جریانی که چنین ادعایی داشته باشد هیچ وقت نمیمیرد.
کارنامه دولت اصلاحات به رهبری آقای خاتمی هم گواه این ادعاست. دولت اصلاحات به تعبیر خود هر 9 روز یک بحران داشتند و بخصوص بعد از سال 88 مدام زیر ضربههای سهمگین تهمت و افترا و تخریب بودند؛ هم از سوی دشمنان خارجی و هم متأسفانه از سوی برخی رسانهها و جریانات داخلی. ولی مطمئن باشید که وجدان عمومی جامعه نجابت و صداقت ایشان را همچنان قبول دارد. شاخصها همه نشان میدهد که دوران مدیریت اصلاحات نسبت به دولت های بعد و قبل خود بخصوص در حوزه اقتصادی بهتر بوده است. البته صحبت من به این معنا نیست که هیچ نقصی وارد نبوده و نیست اما جناب خاتمی بحق در این میدان، صداقت و دلسوزی خود را نشان دادند. امروز هم دنبال اصلاح امور کشور هستند و هیچ ادعایی نه خودشان و نه دوستانشان ندارند. البته که این تخریبها علیه سرمایههای ملی همچنان ادامه دارد کما اینکه اخیراً اظهارات تخریب گونهای علیه مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی به زبان آورده شد آنهم از سوی کسانی که انتظار نمیرفت چرا که این فرد همه داشتههای خود را مدیون مرحوم هاشمی است ولی متأسفانه با زیر پا گذاشتن اخلاق سیاسی تخریب هاشمی را همچنان ادامه میدهند.
البته انتقاداتی که در هفتههای اخیر از سوی برخی چهرههای اصلاحطلب نسبت به رئیس دولت اصلاحات شده ناظر بر عملکرد ایشان در دوران ریاست جمهوری نیست. بحثشان این است که ایشان در قامت رهبر یک جریان سیاسی آن برنامهریزی معطوف به نتیجه را نداشته است.
خب باید دید منظور این دوستان چیست و خودشان ناظر به همین مسأله چه طرح و برنامههایی داشتهاند یا دارند؟ اگر طرحی دارند ارائه بدهند. مضاف بر اینکه این دوستان خوب است ارزیابی داشته باشندکه چه میزان در اداره تشکل خود موفق بودهاند. عرض کردم که از واقعیات نمیشود فرار کرد.
دوستان حزبی خودشان به موانع فعالیتهای سیاسی و حزبی واقف هستند. حال چطور انتظار دارند که ایشان اصلاحات را به سمتی رهبری کنند که مثلاً در همه انتخابات پیروز شود. اصلاحطلبان باید در فضای دوستانه و دلسوزانه نه در فضای رسانهای و مشاجره و مقابله، اقدام به آسیب شناسی کنند، ببینند مشکلاتشان چیست. چه بخشی از مشکلات میتواند از سوی اصلاحطلبان حل شود و برای آن راهکار ارائه بدهند.
در مورد آن بخشی هم که مربوط به اصلاحات نبوده و تحمیلی از بیرون است، باز باید دید که چه مقداری از آن را میشود در تعامل با سایر احزاب و گروهها و نهادهای حاکمیتی اصلاح کرد. اصلاحات نباید عقبگرد داشته باشد یا یک جریان ایستا باشد. باید رو به جلو حرکت کند. برای جلو رفتن هم احتیاج به آسیب شناسی و ارائه راه حلهای روشن دارد. اگر این باشد من فکر میکنم که موفق خواهیم شد. البته که باید مراقب بود. ممکن است افرادی مایل باشند اختلاف افکنی و ایجاد شکاف و نفاق را بین اصلاحطلبان دامن بزنند. ما نباید در دامن اینها بیفتیم و پازل دیگران را تکمیل کنیم.
راه حل این است که در فضای شفاف و دوستانه و آسیب شناسانه واقعی صحبت کنیم. سرمایههای ملی و بزرگ، ارزان به دست نیامدند که آنها را ارزان از دست بدهیم. من این مسأله را حتی برای جریان اصولگرا هم صادق میدانم. این اخلاق که چوب حراج برداشتند و هرکسی را به یک نوعی حذف کنند، آسیب زاست. آقای ناطق نوری به یک شکلی حذف میشود و دیگران هم جور دیگری.
اینکه سرمایههای ملی را در کنار سرمایههای اجتماعی نابود کنیم به یک جامعه بیپشتوانه و بیهویت خواهیم رسید و این برای کشور خطرناک است. سرمایههای ملی باید حفظ شود و قاعده بازی سیاسی هم رعایت شود.
در این شرایط که به نظر میرسد کار برای اصلاحطلبان سخت میشود شما فکر میکنید که قرار است اصلاحطلبان کنار گود بنشینند و عرصه را خالی کنند یا برای انتخابات 1400 میتوانند امیدوار باشند؟
هنوز خیلی زود است در مورد انتخابات 1400 داوری کنیم. اما به نظر من اصلاحطلبان حتماً باید بیایند و آسیب شناسی کنند که چرا مردم نسبت به انتخابات بیتوجه شدند. این مشکل را باید علاج کرد. ظرفیت پایگاه اصولگرایی هم حتی بیش از آنچیزی بود که در انتخابات قبلی رقم خورد. خیلی تفاوت میکرد که اگر در تهران به جای 20 درصد، 45 درصد از مردم پای صندوق میآمدند، حتماً در نتایج آرا هم تأثیر میگذاشت. ما هیچ خوشحال نمیشویم که بگوییم رقبای ما با رأی کم به مجلس رفتند. ای کاش اصولگرایان با کل ظرفیت به مجلس راه پیدا میکردند. خطر قهر با صندوق رأی را باید همه جریانات جدی بگیرند. علل و عوامل را دریابند و برای رفع آن برنامههای علمی و عملی ارائه کنند. مشکلات را به گردن یکدیگر نیندازند و فرافکنی نکنند. آن بخشی هم که سهم اصلاحطلبان بوده باید آسیب شناسی داخلی شود. بازنگری کنند و اصلاح کنند و اگر در جایی اشتباه بود از مردم عذرخواهی کنند. اگر در جایی شفاف نبود، روشن کنند و اگر در جایی خودخواهیها و تکرویهایی صورت گرفته برطرف شود.
اصلاحطلبان واقعاً متعهدانه رفتار کردند. در همین جریان انتخابات، احزاب و گروه های اصلاحطلب، با بیمهریهایی که در رد صلاحیتها به آنها شده بود نیامدند که انتخابات را تحریم کنند. خود تشکیلات هم نسبتاً خوب عمل کرد. امیدوارم جریان اصلاحات با سرمایههای بزرگی که دارند دچار یأس و دلزدگی نشوند و خودزنی نکنند و در سناریوی دیگریساخته مشغول بازی نشوند.
شما بر اساس چه برآوردها و ارزیابیهایی نامزد انتخابات مجلس شدید و آیا همچنان از این اقدامتان دفاع میکنید؟
خود بنده براساس تصمیم تشکیلاتی شورای عالی سیاستگذاری، که توصیه کردند کسانی که در خود توان کار در مجلس را میبینند کاندیدا شوند، ثبتنام کردم. در حالی که نتیجه برای ما روشن بود. ما افقی روبه روی خود نمیدیدیم. ولی این تصمیم اولاً برای انقلاب بود. ما نمیتوانیم از انقلاب جدا شویم. دوماً به توصیه بزرگان اصلاحات اسم نوشتیم. در اواسط کار هم که کاملاً روشن شد اوضاع بهخاطر مسائل مختلف مطلوب نیست، هرگز عافیت طلبی نکردیم.
میتوانستیم با یک انصراف جا خالی بدهیم اما عرصه سیاسی و معنای تعهد سیاسی که این نیست. باید تا آخر در صحنه ماند. امروز باید تحلیل و آسیب شناسی کنیم. شخصاً احساس میکنم در اقدامی که کردم در واقع به وظیفه انقلابی و تشکیلاتی خودم، بخوبی عمل کردم.
عباس سلیمی نمین در گفت و گو با «ایران» از ضـرورت تجدید نظر در نگاه به ملیت و هویت ملی میگوید
قدرت نرم، مزیت ایران برای قوی شدن
ایران برای قوی شدن چه امکانات و ظرفیتهایی دارد؟ آیا طرح مسأله ضرورت قوی شدن به معنای آن است که جمهوری اسلامی در حال حاضر ضعیف است؟ رویکردهای اساسی ناظر بر تحقق این مهم معطوف به حوزههای سختافزاری و اصطلاحاً قدرت سخت است یا نرمافزاری و قدرت نرم؟
این گفت وگو را تصویری ببینید
مرتضی گلپور
خبرنگار
ایران برای قوی شدن چه امکانات و ظرفیتهایی دارد؟ آیا طرح مسأله ضرورت قوی شدن به معنای آن است که جمهوری اسلامی در حال حاضر ضعیف است؟ رویکردهای اساسی ناظر بر تحقق این مهم معطوف به حوزههای سختافزاری و اصطلاحاً قدرت سخت است یا نرمافزاری و قدرت نرم؟ اینها محور گفتوگوی «ایران» با عباس سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران و از چهرههای شاخص جریان اصولگرا است. او تأکید دارد که مزیت ایران برای قوی شدن در حوزه قدرت نرم است اگر چه قدرت نظامی هم در جای خود عنصر مؤثر و ضروری است. سلیمی نمین معتقد است که ما باید وارد ساحات جدیدی شویم و لذا نخستین اقدام از نظر او تجدید نظر در نگاه به ملیت و هویت ملی است. بر همین اساس همچنان که مخالف رویکردهای هویتی قبل از پیروزی انقلاب است، رویکردهای پس از انقلاب به این مقوله را نیز برنمیتابد و میگوید که پس از انقلاب به طور کلی ملیگرایی را به حاشیه راندیم، در حالی که این کار غلطی بوده و باید این رویکردها معطوف به تقویت هویت ملی اصلاح شود. او تأکید دارد که امروز اگر بتوانیم متناسب با شناختی که از مسائل جامعه داریم، بر وحدتمان بیفزاییم، قویتر خواهیم بود، اما متأسفانه درگیریهای داخلی که بسیار نازل هم هست، جلوی فهم کلان ما را گرفته است، یعنی کسانی که انتظار میرود نگاه جامعی به مسائل داخلی و بینالمللی داشته باشند، درگیر مسائل نازل قدرت یا مسائل دیگری هستند که در شأن ملت ایران نیست.
طرح مسأله قوی شدن ایران در حالی که جمهوری اسلامی وارد 40 سال دوم خود شده است، موضوع قابل تأملی است. اگرموافق باشید، بحث را از اینجا شروع کنیم که طرح مسألهای بهنام قوی شدن ایران، معطوف به چیست؟ آیا به معنای آن است که اکنون ضعیف هستیم؟
بهمعنی این نیست که ضعیف هستیم، بلکه به این معناست که ما وارد صحنههایی شدیم که باید حتماً در آن صحنهها خود را به توانمندی بیشتر تجهیز کنیم. ممکن است مفهوم ایران قوی را فقط در حوزه توانمندیهای منطقهای ببینید که البته بهنظر من ایران از سطح منطقهای هم فراتر رفته است. گاهی به شوخی میگویم اینکه ترامپ و ارباب جمعیاش به فارسی توئیت میکنند، میخواهند روی افکار عمومی ملت ایران تأثیر بگذارند و این یعنی افکار عمومی ملت ایران برای آنان تعیینکننده است. در ادامه خواهم گفت که چرا بسیاری در داخل به این مسأله توجه نمیکنند. رهبر معظم انقلاب در دورهای تأکید کردند که فارسی باید زبان علمی جهان بشود. امروز زبان فارسی درحال تبدیل شدن به زبان سیاسی جهان است. این نکته بسیار مهمی است که نشان میدهد ما در کجا ایستادهایم. بنابراین طبیعتاً ایران، متناسب با شرایطی که دارد، باید خود را قدرتمند سازد و قدرتمند ساختن در جبهه داخلی، مصاف با بیرون را سهل و آسان خواهد کرد.
برداشت عمومی از قوی شدن عموماً این طور است که بهمعنی قدرت یافتن در حوزه مقاومت یا نظامی است مثلاً باید جنگافزار داشته باشیم. اما شما میگویید که ما به ساحتهای جدیدی وارد شدهایم که قوی شدن در داخل را میطلبد. این ساحتهای جدید چیست و قوی شدن داخلی چه الزاماتی دارد؟
وقتی از قوی شدن سخن میگوییم، باید پیوند مردم با یکدیگر را مورد توجه قرار دهیم. در طول تاریخ معاصر در مقاطعی شاهد اوج گرفتن قدرت ملی بودهایم. بهعنوان مثال، در دهه 1320 شاهد شکلگیری قدرت ملی بوده ایم، این قدرت یافتن حول یک مطالبه ملموس برای همه اقشار جامعه بود. به این معنی که شرایط تحمیل شده از سوی انگلیسیها بر ما، تحقیرکننده بود و قابل پذیرش نبود. اینجا قدرت ملی شکل گرفت و وحدت به وجود آمد. ممکن است این سؤال پیش بیاید که این وحدت آنچنان گسترده نبود، که این انتقاد پذیرفتنی است، زیرا موضوع وحدت گسترده نبود، بلکه صرفاً بخشی از مسائل ایران را شامل میشد. ایران مسائل مختلفی داشت که یکی از آنها چپاول نفت از سوی بیگانگان بود. با وجود این، وقتی حول آن موضوع مشخص، یعنی نفت، وحدت شکل گرفت، شاهد ایجاد حرکت بزرگی در ایران بودیم، حرکت بزرگی که قدرت مسلط بر جهان را به چالش کشید، قدرتی که اساساً برنمیتابد ملتی او را تحقیر کند. امروز هم کسانی که در تقابل با ما قرار دارند و در واقع جزو ابواب جمعی امریکا، اسرائیل و انگلیس به حساب میآیند، تلاش میکنند اتحاد ملی از هم گسیخته شود، زیرا ما بالاترین اتحاد را در جریان پیروزی انقلاب اسلامی شاهد بودیم که توانست تحول بسیار بزرگی ایجاد کند. به همین دلیل شاهد هستیم که پس از آن تلاش شد این اتحاد و اتفاق در صحنههای مختلف و در مواجهه با موضوعات مختلف، تضعیف بشود. البته گاهی موفق شدند و گاهی هم مسائلی در داخل کشور به وجود آمد که حاصل تلاشهای بیگانه را خنثی کرد و به این ترتیب همواره شاهد یک فراز و نشیب در این عرصه بودیم. برای همین معتقدم همه نیروهای دلسوز داخلی باید یک وجه تلاش خود را صرف حفظ و تقویت این اتحاد کنند. این امر قطعاً ممکن نخواهد بود، مگر اینکه درک واحدی از شرایط خودمان داشته باشیم. در جریان نهضت ملی شدن نفت، درک واحدی شکل گرفت مبنی بر اینکه نفت ما چپاول میشود، بدون اینکه هیچ بهرهای برای ملت ایران داشته باشد. ملت ایران از درصد ناچیزی از نفت بهره میبرد که حتی آن درصد ناچیز هم پرداخت نمیشد. همان زمان، دریادار شاهین، فرمانده وقت نیروی دریایی، نامهای به دکتر مصدق مینویسد که ما لولههای متعددی کشف کردیم که نفت ایران را بهصورت مخفی به عراق برده و از آنجا بارگیری میکنند. منظور من از بیان این مثال این است که وقتی ملتی نسبت به شرایط خود به اطلاع و آگاهی میرسد، ایثار و فداکاری میکند. البته آنان هم ترفندهایی به کار میبرند تا وحدت را بشکنند و ملت ایران را ضربه پذیر کنند که در نهایت هم مشت آهنین را به کار گرفتهاند. در انقلاب اسلامی هم شاهد چنین فرآیندی هستیم. در انقلاب اسلامی نیز ملت ایران به این جمعبندی رسید که روند به گونهای است که اگر به بیگانه اجازه بدهند، ملت ایران را کاملاً درهم خواهند شکست و هیچ چیز از او باقی نخواهد ماند. به باور من، آن هنگام باور جامعه این بود که اگر استبداد بر میزان خشم و غضبش بر ملت ایران بیفزاید، یعنی به لحاظ سیاسی شرایط را تیرهتر و تاریکتر کند، میزان چپاول امریکاییها روز بهروز افزایش پیدا می کند که ولع امریکاییها هم کاملاً این مطلب را نشان میدهد. اسناد و نظرات کارشناسی افرادی مثل ابوالحسن ابتهاج نشان میدهد که امریکاییها ولع سیریناپذیری داشتند. ابتهاج در دهه 40 خطاب به امریکاییها میگوید چرا بودجههای عمرانی را حذف میکنید و اعتبارات را به خرید سلاحهایی اختصاص میدهید که خودتان نیاز دارید؟ در این صورت، سلاحهایی را که درنهایت خودتان استفاده خواهید کرد هم خودتان بخرید یا پول آن را هم پرداخت کنید و از بودجه عمرانی ملت کسر نکنید. دیدیم که به مرور زمان این نظر ابوالحسن ابتهاج بهعنوان یک کارشناس برنامه و بودجه، در جامعه گسترش پیدا کرد و همگان دریافتند که با این روند، ملت ایران باید میان نابودی یا خروش انتخاب کند که البته در آن خروش، شهادت هم هست، اما از درون خروش، این نتیجه حاصل خواهد شد که ملت زیر فشار استبداد و زیادهخواهی سلطهگران له نشود. زیرا در غیر این صورت هیچ دورنمای روشنی برای ایرانیان نبود که از میزان استبداد کاسته شود. در خاطرات برخی از چهرهها میبینیم که آنان مدام به امریکاییها نصیحت میکنند این میزان استبداد برای شما خوب نیست و ملت ایران تحمل نخواهد کرد، اما امریکاییها زیر بار نمیرفتند. مجموعه این مسائل باعث شد که در نهایت شاهد شکلگیری یک وحدت باشیم که از دل آن وحدت یک تحول بزرگ هم زاده میشود. امروز هم اگر بتوانیم متناسب با شناختی که از مسائل جامعه داریم، بر وحدتمان بیفزاییم، قویتر خواهیم بود، اما متأسفانه درگیریهای داخلی که بسیار نازل هم هست، جلوی فهم کلان ما را گرفته است، یعنی کسانی که انتظار میرود نگاه جامعی به مسائل داخلی و بینالمللی داشته باشند، درگیر مسائل نازل قدرت یا مسائل دیگری هستند که درشأن ملت ایران نیست.
منظورتان یک جریان خاص است یا دو طیف اصولگرا و اصلاحطلب را مدنظر دارید؟
قطعاً از دو طرف است و نمیشود از جریان خاصی نام برد، هرچند ممکن است در یک زمینههایی یک طیف جلوتر باشد و در زمینههایی طیف دیگر.
شاید سطح یا نوع رقابت به گونهای است که ابزارهای قوی شدن را تحتالشعاع قرار میدهد. جدالهای داخلی به منازعات بیرونیای که جمهوری اسلامی درگیر آنها است، نگاهی ندارد؟
این منازعات به برخی مسائل قبیلهای و داخلی خیلی محدود شده است. درحالی که این آقایان حتی اگر به مسائل منطقهای توجه داشته باشند، نباید اینطور عمل کنند، چه رسد به مسائل جهانی. به عبارت دیگر، حتی نگاه و بررسی دقیق مسائل منطقهای اقتضا میکند که نوع رقابتها و نوع مواجهه آنان در مسائل داخلی متفاوت باشد.
به نظر میرسد با توصیه اخلاقی نمیتوان کنشگران سیاسی را مجاب کرد روش خاصی در پیش بگیرند. بلکه به تعبیر انگلیسیها، به حس عمومی یا حس مشترک عمومی و جمعی نیاز است تا این امر را ایجاد کند. نکته دیگر اینکه در کشورهای دیگر، قانون حد و حدود کنشها، نزاع و رقابت سیاسی را مشخص میکند. فکر نمیکنید که ما بعد از 40 سال از انقلاب، در این دو حوزه ضعف داریم؛ یعنی نتوانستیم حس عمومی مشترک را تقویت کنیم و هم اینکه در اجرای مُر قانون به معنای اجرای بیطرفانه و منصفانه قانون برای همگان، مشکل داریم؟
در جایگاه خود، تأثیر قانون را قبول دارم، اما به باور من مسائلی از این دست به رشد خود انسان باز میگردد. به عبارت دیگر، بخشی از ساختار جمهوری اسلامی که همواره نصیحت میکند، رشد انسانها را مد نظر دارد.
آقای همایون کاتوزیان معتقد است که یکی از دلایل ملغی شدن قرارداد 1919 ایران و انگلستان، فشار افکارعمومی ایرانیان بود، امری که حتی نایب السلطنه وقت انگلستان در هند هم به آن اذعان داشت. طبیعتاً انتظار میرود که با گذشت زمان، آن رشد فکری، سیاسی و اجتماعی، از مشروطه تا امروز رشد کرده و تعالی بیشتری یافته باشد. از سوی دیگر، اینکه امروز در کشورهای توسعه یافته، کنشها و رقابتهای سیاسی با قواعد سامان نیافته انجام میشود، بهدلیل برتری اخلاقی یا فکری آنان نیست، بلکه ناشی از هنجارهایی است که از سوی نهادهای قانونی پشتیبانی میشود.
مدل ما با آنان فرق میکند و اساساً مدل آنها با ساختار سیاسی ما قابل مقایسه نیست. آنان، انسانها را اسیر سرمایهداری میدانند و درست هم است، یعنی در مدل دموکراسی غربی انسانها اسیر و برده سرمایه هستند که یک بردهداری مدرن است. سرمایه تعیین میکند که انسانها به چه مسیری کشیده شوند. ما نمیخواهیم و نباید آن مدل را داشته باشیم. مدل ما، هم باید قانون داشته باشد و هم نصیحت و رشد و هر دو باید همزمان پیش بروند. اقناع جامعه به اینکه چه چیزی به نفع شماست و چه چیزی میتواند سعادت دنیوی و اخروی شما را رقم بزند، باید جزو باور انسانها باشد. ضمن اینکه با سیستمهای مختلف قانونی نمیتوان چیزی بر انسانها تحمیل کرد، چه بسا حالت خشکی به جامعه بدهد که فرد ناچار میشود در یک مسیر قرار بگیرد، نه اینکه براساس باور خود در این مسیر قرار گرفته باشد.
منظور من رفتار سیاستمداران و کنش آنان است که قانون باید آنان را رشد بدهد، بیش از آنکه به توصیه تکیه کنیم.
اجازه بدهید این را قبول نکنم. ببینید! دو دهه پیش در کشور ما مسئولانی بودند که براحتی میگفتند قانون نباید متوجه نخبگان باشد. البته امروز جرأت نمیکنند چنین مطلبی را بیان کنند. آیا این بدان معناست که ذهنیتشان را تغییر دادهاند؟ خیر؛ در واقع رشدی در جامعه شکل گرفته است که مطابق با این رشد، این افراد دیگر نمیتوانند این خواستههای خود را مطرح کنند. در حالی که دیروز به صراحت میگفتند قانون در کشور باشد و تقویت هم بشود، اما ما نباید ذیل قانون تعریف شویم و قانون باید در خدمت نخبگانش باشد. اما از طریق رشد جامعه، شرایط به گونهای تغییر کرده است تا فردی این چنین که همان نگاه را دیروز دارد، امروز دیگر نمیتواند این حرف را بیان کند. اما بگذارید آنچه که میتواند ایران قوی را بسازد، مرحله به مرحله بررسی کنیم. نخستین چیزی که ما باید نسبت به آن تجدیدنظر کنیم، نگاه به ملیت و هویت ملی است. هویت ملی عامل تأثیرگذار در اتحاد جامعه است. در منطقه ما ابتدا با یک ملیگرایی وارداتی مواجه شدیم که نسبت به آن موضع گرفتیم و در مرحله بعد، اساساً پدیده ملیگرایی را همان گونه تصور کردیم، درحالی که این طور نیست. ما نوعی ملیگرایی دیگر داریم که در اسلام هم مورد تشویق قرار گرفته که به لحاظ عقلایی و تجربه تاریخی باید به آن توجه داشته باشیم. کما اینکه یک بخش مهم نهضت ملی شدن صنعت نفت، ملیگرایان بودند و واقعاً هم بر این قضیه پایدار ماندند و پایداری آنان در برابر بیگانه تأثیرگذار هم بود. چرا ما باید نسبت به آن غافل باشیم؟ درست است که ملیگرایی وارداتی از سوی قدرتهای مسلط، نه فقط در ایران، بلکه در عثمانی و کشورهای دیگر، موجب تضعیف نهاد قدرت در آن کشورها شد که ما هم باید آن ملیگرایی را تخطئه کنیم. کما اینکه ملیگرایی در دوران پهلوی هم به هیچ وجه در جهت مصالح ملی حرکت نمیکرد. این ملیگرایی وارداتی از سوی بیگانه، موجب اختلاف بود و زمینه ساز چندپارچه کردن اقوام. چنانکه میدیدیم که برخی پان ایرانیسم و برخی پان ترکیسم و پان عربیسم را ترویج میکردند. همین حالا هم بیبیسی عربی از واژه مجعول خلیج عربی استفاده میکند و بیبیسی فارسی از خلیج فارس، بیبیسی انگلیس هم از خلیج میگوید. این ملیگرایی اصلاً اعتقادی به ملیت ندارد، کما اینکه از خلیج عربی میگوید تا مروج پان عربیسمی باشد که خودش در اختیار دارد. آیا این رویکرد، موجب شکلگیری ملیت میشود؟ معتقدم برعکس، ملیت را از بین میبرد. پس از انقلاب اسلامی ما مقابل تصویری از ملیت که انگلیسیها و بیگانگان مروج آن بودند، موضع گرفتیم. اما ما کار دیگری هم کردیم و آن این بود که به طور کلی ملیگرایی را به حاشیه راندیم، در حالی که به نظر من کار غلطی است. اسلام میگوید «حب الوطن من الایمان» یعنی کسانی که به وطنشان احترام میگذارند و به وطن خود علاقه دارند، این علاقه و حب، بخشی از ایمانشان را تشکیل میدهد. اسلام اعتقاد به وطن را پایهای از ایمان میداند. اما ما در این زمینه اشتباه رفتیم. بعضی از جریانات مشکوک هم به این مسائل دامن زدند، یعنی جریان مظفر بقایی و حزب زحمتکشان عمدتاً به این بحث دامن زدند که ملیگرایی را به طورکل تخته کنیم. اما امروز درحال اصلاح این رویکرد هستیم به این معنی که برای علاقه مندان به ایران و سرنوشت ایران، هویت و اعتبار قائل باشیم.
گویا شما به نکاتی از صحبتهای رهبری درباره ایران و تأکید ایشان بر زبان فارسی ارجاع میدهید. اما آقای سلیمی نمین، همین تأکید رهبری بر ایران و زبان فارسی که مورد اشاره شما است، از سوی کسانی که خود را پیروان ایشان میدانند، بازتاب پیدا نمیکند. حتی در صداوسیما هم. مثلاً فرض کنیم از یک سخنرانی رهبری چند جمله درباره ایران، ایرانیت و پیوند ایران و اسلام است. اما این چند جمله اصلاً دیده نمیشود و قوی شدن صرفاً به حوزه نظامی تقلیل داده میشود.
ابتدا بگذارید از اینجا شروع کنم که هرچند همگان امام(ره) را یک شخصیت مذهبی میشناسند، اما ایشان یک شخصیت ملی است. ببینید! بدترین رفتارها با امام(ره) شد یعنی از کشور تبعید شدند و حتی قصد داشتند ایشان را اعدام کنند، اما همین امام وقتی دهه 40 درگیری مرزی میان ایران و عراق جدی میشود، برای صدام پیام میفرستد که اگر به خاک ایران تعرض کنی، من اختلافاتم را با محمدرضا پهلوی کنار میگذارم، به ایران رفته و از داخل ایران با شما میجنگم؛ یعنی ابتدا در مقابل مسأله تعرض به خاک ایران میایستم، سپس مبارزه سیاسی با شاه را دنبال میکنم. ببینید که چنین شخصیتی چقدر برای خاک ایران اهمیت قائل است که اگر کسی به خاک ایران تعرض کرد ولو اینکه با حاکمیت سیاسی مسأله داشته باشد، به کشور باز میگردد و اشتراکش را با حاکمیت سیاسی در نظر میگیرد و از کشور دفاع میکند، پس از دفاع از کلیت کشوربار دیگر جنگ سیاسی خود را هم ادامه میدهد. شما با همین ملاک، تک تک گروههای سیاسی را که امروز متعرض به جمهوری اسلامی هستند بسنجید، قطعاً همه آنان مردود میشوند؛ از ملیگرایان گرفته تا منافقین و حتی گروههای سیاسی که به خارج از کشور میروند. اگر این افراد را با امام(ره) بسنجیم، میبینیم که همه اینها نمره صفر میگیرند. امام(ره) حتی در دوره حضور خود در ایران نیز این را به اثبات رساند، یعنی با تمام توان از تمامیت ارضی کشور دفاع کرد. بعد از پذیرش آتش بس، برخی پیشنهادها داده شد که ما بخشی از اروند را ببخشیم، چه مشکلی پیش میآید؟ آیا نظام سیاسی در این قضیه کمترین تعللی کرد و کوتاه آمد؟ اما محمدرضا شاه در کنار بحرین، درمورد سه جزیره هم خیانت کرد و در پشت صحنه، این سه جزیره را بخشیده بود، اما ما ایستادیم، دفاع کردیم و صحنه را تغییر دادیم و حتی در اوج جنگ تحمیلی از حاکمیت خود بر این جزایر دست نکشیدیم. منظور از بیان این سخنان این بود که امروز رهبری انقلاب اسلامی نسبت به عرق ملی در بالاترین سطح هستند.
اینکه برخی افراد، متأثر از برخی کج فهمیها و تبلیغات هستند (بحث دیگری است) شخصاً به مصدق در آن بخشی که به ملیت پایبند است، احترام میگذارم. بهعنوان یک مورخ چرا نباید احترام بگذارم وقتی میبینم او میایستد و به شأن ملت احترام میگذارد. اما میدانید مشکل امروز ما چیست؟ مشکل این است که برخی جریانات سیاسی نمیخواهند بیتوجهی غرب به تمامیت ارضی و هویت ملی ایرانیان و پایمال کردن هویت ملی اعتنا کنند یا اصلاً آن را بروز بدهند. عمدتاً میگویند دشمنی غرب با ایران از زمانی شروع شد که جمهوری اسلامی روی کار آمد و نزاع و چالش را با غرب آغاز کرد. این حرفی است که برخی از روشنفکران در دانشگاه مطرح میکنند که دشمنی و عداوت امریکاییها با ایرانیان از زمان تسخیر لانه جاسوسی آغاز شد. این ادعا خلاف محرز تاریخ است. تعارض کشورهایی چون امریکا با ایران حتی پیش از انقلاب اسلامی هم در اوج بود، چراکه اساساً میخواهند ایران را له و از صحنه تاریخ پاک کنند، اما برخی میگویند تعارض این کشورها با ایران پس از تسخیر لانه جاسوسی شروع شد. چرا چنین حرفی میزنند؟ با این حرف میخواهند چه چیزی را پنهان کنند.
میپذیریم که دشمنی غرب با ایران به جمهوری اسلامی محدود نمیشود. زیرا تاریخ نشان میدهد هنگامی که غرب جدید از قرون 18 و 19 میلادی با ایران مواجه شد، همواره با کشور ما به عنوان یک معضل برخورد کرده است. کاری که قرارداد 1907 با ایران کرد، نقش انگلستان در شکلگیری عهدنامه ترکمنچای و گلستان و بعد قرارداد 1919، نقش انگلستان در انقلاب مشروطه یا کودتای رضاخان، همه اینها شواهدی است که نشان میدهد غرب سعی کرده ایران را در مسیر اهداف خود کانالیزه بکند.
مسأله فقط کانالیزه کردن در مسیر اهداف نیست، بلکه میخواستند ملت ایران را له کنند. البته ملت ایران در مقاطع مختلف تاریخی چنان سیلیای به متجاوزان زد که پذیرش و باور آن برای این دولتها سخت بود. اساساً به همین دلیل که ملت ایران به خود جرأت داد تا در مقابل آنان از مصالح ملی و تمامیت ارضی خود دفاع و مقابل آنان ایستادگی کند، همه تلاش خود را صرف کردند تا این ایستادگی را درهم بشکنند. در چند برش تاریخی، میبینیم که ملت ایران از مصالح خود دفاع میکند و بیگانگان را پس میزند، اما آنان از طریق کودتا مسلط میشوند و تلاش میکنند ملت ایران را نابود کنند، اما بار دیگر ملت ایران به صحنه میآید و مجدداً آنها را درهم شکسته و ابزارهایشان را زمینگیر و آنان را تحقیر میکند. شما مطرح کردید که چرا با وجود اینکه امام و رهبری در ارتباط با ملیتگرایی در اوج هستند، به زبان فارسی توجه نشده است. ببینید! در دوران پهلوی اساساً به زبان فارسی اهمیت نمی دادند. اما سؤال امروز ما این است که چرا تلاش غرب برای نابودکردن هویت ملی ایرانیان امروز از سوی برخی از به ظاهر روشنفکران، درست به عکس مطرح میشود که نه، این طور نیست که غرب با ملت ایران مشکلی داشته باشد؟ آیا واقعیت تاریخی همین است؟
واقعیت تاریخی نشان دهنده خصومت قدرتهای غربی با قدرت منسجم و کل واحدی به نام ایران است. اما نکته دیگری هم هست مبنی بر اینکه پس از 40 سال از انقلاب اسلامی، اگر امروز قوی هستیم که هستیم، میتوانیم با تدابیری از میزان فشارهای امریکا یا سایر قدرتها علیه خودمان کم کنیم، بدون اینکه نیاز باشد از مواضع یا آرمانهای خودمان عدول کنیم.
قطعاً میتوانیم کم کنیم، اما چطور؟ اصلیترین راه تقویت اتحاد است. یک راه دیگر توجه و تقویت هویت ملی است و عامل دیگر، مذهب است. در طول تاریخ ایران مذهب با هویت ملی گره خورده و همواره تقویت کننده هویت ملی بوده است. مذهب هرگز هویت ملی را نهی نکرد، بلکه در ایران آن را ارتقا بخشید و در جامعه رشد داد. اما امروز رویکرد ما به مذهب چگونه است؟ یک رویکرد غلط به این صورت است که مذهب را سلیقهای میکند. مثلاً در زمینه حجاب، اسلام قطعاً روسری، مانتو و لباسی که عفت عمومی را پاس بدارد، به رسمیت میشناسد و حجاب میداند. هرچند برخی بیشتر و برخی کمتر حجاب دارند، اما حجاب متوسط را اسلام به عنوان حجاب واقعی کاملاً قبول دارد. اما برخی افراد براساس سلیقه خود حجابی که اسلام به رسمیت شناخته را به رسمیت نمیشناسند. این تندروی است و قطعاً سختگیری در عرصه دیانت و اعتقادات دینی، محوریت دین را تضعیف میکند. یک رویکرد غلط دیگر هم هست که این رویکرد، از سوی کسانی است که براساس فرهنگ غرب با دیانت در ایران برخورد میکنند. در قضایای بعد از دوم خرداد که مطبوعات شکل گرفت، برخی برای تضعیف مذهب در کشور وارد میدان شدند که البته اعتراضات جدی هم به آن شد. مثلاً یکی از روزنامههای آن زمان این بحث را مطرح کرد که اعدام، عملی غیرانسانی است. سؤال این است؛ چرا ما باید چیزی را بگوییم که غربیها میگویند و براین اساس مدعی شویم که اعدام در اسلام غیرانسانی است و ما باید خودمان را با فرهنگ غرب تطبیق بدهیم؟ یا بحثهای دیگر مبنی بر اینکه اسلام نباید در حوزه حکومت و اداره جامعه وارد شود، در حالی که اساساً مزیت ما این است که براساس فرهنگ خودمان، جامعه را اداره کنیم و اگر این مزیت را کنار بگذاریم، به دنبالهروی مدلهای موجود در جهان تبدیل میشویم. دنبالهرو بودن هیچ جایگاهی در جهان ندارد. علت عمده جایگاه امروز ما در جهان، اتفاقاً این است که در کنار مدلهای موجود، مدل جدیدی عرضه کردیم و به همین دلیل برای صاحبان قدرت غیرقابل تحمل است و اگر خودمان را ذیل آنان تعریف میکردیم، اساساً در آنان حل و هضم میشدیم. کسانی که امروز در داخل کشور با این حرف که اسلام نباید در صحنه سیاست باشد، این محور را تضعیف میکنند، توجه ندارند که یکی از دلایل اتحاد جامعه ما اسلام بود که توانست همه اقشار را با هم پیوند بزند. پیش از آن امریکاییها و انگلیسیها تصور میکردند توانستهاند اختلاف را در همه اقشار جامعه گسترش دهند و از نظر آنان آشتی اقشار ملت دیگر ناممکن بود. واقعاً هم اختلاف ریشهای ایجاد کرده و خیال شان راحت بود که هرگز در ملت ایران قدرت ملی شکل نخواهد گرفت که بتواند برای آنان تهدیدی به وجود بیاورد.
بنابراین ما اینجا شاهد شکلگیری یک دوقطبی هستیم؛ یعنی کسانی که قائل به فرهنگ سکولار غرب هستند، مذهب را نادیده میگیرند و آنان که معتقدند باید به مذهب توجه کنیم ، به ایرانیت ما توجهی ندارند.
در بعضی موارد این امر را قبول دارم، با این توضیح که کسانی که قائل به مذهب هستند، قطعاً «حب الوطن من الایمان» را از یاد نمیبرند، اما آنان که تحت تأثیر دشمنان هستند، حسابشان جدا است. من جریان مظفر بقایی را سازمانی صهیونیستی میدانم و حتی آیت را هم مـتأثر از آن میدانم، زیرا آیت تا سال 42 قطعاً عضو این تشکیلات بود، یعنی بعد از دریافت این نکته که مظفر بقایی در کودتا نقش داشت، باز هم به عضویت خود ادامه داد. من جریان دامن زننده به اختلاف میان دین و ملیت را عامل بیگانه میبینم. اصلاً این اختلاف از پایان قاجار یعنی از زمان حضور بیگانه در ایران آغاز شد و تا پیش از این ما اختلافی میان مذهب و ملیت نداشتیم و این دو تا در کنار هم جامعه ایران را به پیش میبردند. تعارض میان این دو زمانی به وجود آمد که برخی داستان پردازی کردند که اسلام کتابخانهها را آتش زده و کتابها را سوزانده است، اسلامی که علی(ع) میگوید «اگر یک خط به من بیاموزی، تا آخر عمر مطیعت خواهم بود و خودم را مدیون تو خواهم دانست.» چنین اسلامی، آیا کتابخانه آتش میزند؟
نقد شما به ماجرای کتابسوزی آقای تبریزیان را دیدم که قابل ستایش هم بود. میخواهم به زمینههای دیگر قوی شدن بپردازیم. برای ما جالب توجه است که شما به حوزههای نرم قوی شدن توجه میکنید، درحالی که بسیاری دیگر صرفاً به حوزههای سخت مثلاً به قدرت نظامی یا حضور ما در کرانههای مدیترانه اشاره میکنند.
یکی از محورهای دیگر قوی شدن احزاب هستند. احزاب با پیوندی که میان مردم و حاکمیت ایجاد میکنند، میتوانند موجب تقویت توان ملی شوند و جامعه را قدرت ببخشند. احزاب میتوانند آگاهی جامعه را رشد داده و به برطرف کردن ایرادهای تصمیمسازان در حاکمیت کمک کنند. اما آیا احزاب ما واقعاً این گونه عمل میکنند؟ متأسفانه برخی احزاب در برخی مقاطع علیه مصالح عمل کردند. تضعیف مذهب در روزنامههای برخی احزاب که اشاره کردم، یکی از عوامل تضعیف وحدت بود که من آن را یکی از خطاهای فاحش احزاب سیاسی میدانم. یا امروز، ما از طریق دموکراسی، مجلس و قوه مجریه را شکل میدهیم، اما تعجب میکنم از برخی از آقایان که هم میخواهند در حاکمیت باشند و هم یک پا بیرون از خارج کشور داشته باشند. آیا این رویکرد عاقلانه است؟ کدام نظام سیاسی اجازه میدهد که کسانی هم از منافع داشتن یک پا در خارج از کشور بهرهمند بشوند و هم یک پا در داخل کشور داشته باشند و از ساختار سیاسی داخل کشور بهرهمند بشوند؟
چه عملکرد سیاسی یا رسانهای را دلیل بر این میدانید که جناحی یا حزبی نگاه به خارج داشته است؟
در مجلس ششم 126 نفر بیانیهای را صادر کردند. ببینید در آن بیانیه چه شرایطی از کشور ترسیم کردند. نوشتند شرایط ما این گونه است که امریکاییها میخواهند ایران را دچار ترس کنند تا تسلیم شود. این بیانیه وقتی صادر شد که بوش جرأت حمله به ایران را نداشت، اما به دو کشور همجوار یعنی عراق و افغانستان حمله میکند تا ایران دچار ترس شده و خود را با سیاستهای امریکا وفق دهد. آیا شرایط در داخل کشور، به اندازهای بد و دشوار بود که در این بیانیه ادعا شده بود؟ بیایید این بیانیه را مرور کنیم تا ببینیم در دورانی که آقای خاتمی رئیس جمهوری است و این آقایان هم مجلس را در اختیار دارند، شرایط را چگونه ترسیم میکنند و دل مردم را خالی میکنند؟ در این بیانیه آمده است «شاید در تاریخ پر فراز و نشیب ایران هیچ زمانی را به حساسیت امروز نتوان یافت. تنها با تسامح میتوان وضعیت ایران را در زمان اشغال در جنگ جهانی دوم یا پیش از پذیرش قطعنامه 598 با وضع کنونی مقایسه کرد.» ببینید! دشمن تلاش میکند دل مردم را خالی کند تا مردم خودشان تسلیم بشوند، زیرا حمله به ایران هزینه بسیار کلانی خواهد داشت و نمیتواند از عهده ملت ایران بربیاید، برای همین یک جنگ روانی علیه ملت ایران به راه میاندازد. اما ببینید یک جریان سیاسی در داخل (همسو با این جنگ روانی) شرایط آن ایام را با جنگ جهانی دوم که کشور اشغال شده است، مقایسه میکند. آیا این بیانیه غیر از این است که بلندگوی تبلیغاتی دشمن شده؟ این اوج سیاهنمایی و خلاف واقع بود. چرا باید یک گروه سیاسی در داخل کشور، بگوید وضعیت ما آنقدر خراب است که قبل از آن که آنان ما را از نقشه جهان محو کنند، خودمان تسلیم شویم؟ بعد هم این بیانیه ادامه میدهد: «اما شاید دوره کنونی از این لحاظ بی مانند باشد که شکافهای سیاسی و اجتماعی با تهدیدات خارجی و برنامههای آشکار ایالات متحده امریکا به عنوان قدرتی که در برابر خود مانعی نمیبیند...» یعنی امریکا میتواند هر کاری دلش بخواهد برای تغییر نقشه ژئوپلیتیک منطقه انجام بدهد و نظام ناچار به واکنش در برابر این برنامه است. بنابراین کنش و واکنشی که این بیانیه توصیه میکند، تسلیم است. به همین خاطر در پایان بیانیه، میگویند که «اگر جام زهری باید نوشیده شود، قبل از آن که کیان نظام و مهم تر از آن استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار بگیرد، باید نوشیده شود.» این فراز یعنی امریکا میتواند تمامیت ارضی ما را از بین ببرد، پس باید تسلیم شویم. فرض کنیم که این آقایان تهدید امریکا را جدی میدیدند، آیا باز هم باید اینطوری حرف بزنند؟ یا اینکه باید میگفتند که ملت ایران! دشمن بیخود میکند که تمامیت ارضی را مورد تعرض قرار دهد، شما همان ملتی هستید که 8 سال جنگیدید و... سؤال من است؛ آیا چنین رویکردی متعلق به حزبی است که خود را متعلق به ایران میداند؟ به نظر من این بسیار زیادهخواهی است که بگویید در انتخابات باید آدمهایی که مثل این بیانیه فکر میکنند تأیید صلاحیت شوند و به مجلس بروند تا پس از آن حرفهای امریکاییها را در داخل کشور بشنویم و پشت جبهه مردم ایران را تضعیف کنیم. در کدام نقطه از جهان چنین چیزی را میپذیرند؟
من میپذیرم که بخشهایی از این بیانیه تند و سیاه است، اما نکته اینجاست...
مگر سایر بیانیههایشان غیر از این است؟
بیانیه اخیر (درباره اعتراضات آبان ماه را ببینید) آقای کرباسچی گفت که این بیانیه مانند بیانیه منافقین است. بیانیهای که درباره مسائل آبانماه دادهاند، عیناً بیانیه منافقین است. در این صورت چه انتظاری دارید؟ کار خوبی است که از حق اعتراض مردم حمایت کنیم، اما در کنار این مطالبه، تحرکاتی مانند حمله به برخی نقاط استراتژیک نظامی یا مراکز تهیه آذوقه جامعه یا مراکز امنیتی مانند مرکز سوئیچینگ ارتباطات در کشور اتفاق افتاد. حملاتی از این دست به چنین مکانهایی که امثال ما هم نمیدانیم که چه هستند و کجا هستند، طبیعی است؟ این اطلاعات چگونه در اختیار عدهای قرار گرفته است که به آنجا حمله کنند و آنجاها را آتش بزنند؟ در کدام کشور حمله به چنین مراکزی تحمل میشود؟ اگر در انگلیس تظاهرات راه بیندازید و در آن به مراکز نظامی و استراتژیک حمله کنید، شما را قتل عامتان میکنند. من دانشجوی خارج کشور بودم. ما مجوز تظاهرات مقابل سفارت امریکا را داشتیم. کار خلاف هم نکردیم، اما چون دیدند به نفعشان نیست، کتک زدند و زندانی کردند. در زندان هم کتک زدند. حالا عدهای در داخل بیانیه میدهند و پشت جبهه را تخریب میکنند، بدون این که کمترین اشارهای به منافع ملی داشته باشند یا حمله به ذخایر استراتژیک را محکوم کرده و بگویند این حملات کار دشمن است. فرض کنیم که ترامپ میخواست در پاسخ حمله ما به عین الاسد، به بخشی از ایران حمله کند، آیا مکان این حملات غیر از این جاهایی بود که در جریان اعتراضات به آن حمله شد؟ انتظار این بود که اگر قرار است بیانیهای صادر شود، افرادی که به این مکانها حمله میکنند و این کارها را میکنند، محکوم شوند، بعد هم گفته شود که نیروی انتظامی باید دقیقتر عمل کند. اما بیانیه میدهید و یک کلام از این حرفها نمیزنید و کاملاً حرفی را میزنید که دشمن میخواهد و پشت جبهه مردم ما را تضعیف میکنید. این زیادهخواهی است و این زیاده خواهی در مورد احزاب در هیچ کشوری تحمل نمی شود. این رویکرد تضعیف کننده وحدت ملی است. وقتی در قدرت هستید، باید به مصالح ملی پایبند باشید. درباره بعضی احزاب دیگر این سو هم، نباید حساب این آدمها را با حساب کسانی که از همین فکر، اما پایبند مسائل ملی هستند، یکی گرفت. به باور من کسانی از این طیف که پایبند مسائل ملی هستند، باید با آدمهایی از جنس نویسندگان این بیانیه بنشینند و با آنان صحبت کنند. به عبارت دیگر، نباید جرم اینها را به آدمهای سالمشان تعمیم داد. گرچه من به این عده نیز نقد جدی دارم که چرا در برابر کسانی که تندروی دارند و پایبند مبانی ملی نیستند، نمیایستند و آنان را طرد نمیکنند؟ یعنی همان حرفی که آقای کرباسچی زد، چرا دیگران نمیزنند؟
مسألهای که شما درباره رشد احزاب سیاسی مطرح کردید، به نظر من یک مسأله تاریخی است و ناظر بر ناتوانی در بازی سیاسی و مهمتر از آن ناتوانی در سازش سیاسی در داخل است. به عبارت دیگر، از وقتی که ما در ایران سیاست مدرن را تجربه کردیم، یعنی از مجلس اول مشروطه تا امروز، بازیگران سیاست داخلی نتوانستهاند به اشتراک نظر دست یابند و درباره این اشتراکات با هم حرف بزنند. به همین دلیل به گونهای با هم رقابت کردهاند که گویی با یک خصم بیرونی رقابت میکنند.
به باور من عدهای این خصومت را تزریق کردهاند.
آنچه که میتواند بازی سیاسی را مشخص و بهعنوان یک داور شیوه بازی سیاسی را تنظیم کند، اجرای بیطرفانه، عادلانه و غیرشخصی قانون در کشور است.
برخلاف شما، معتقدم عدهای آگاهانه و هوشمندانه این خصومت را تزریق کردند. در داخل دشمنی کاذب ساختند تا دشمن واقعی به حاشیه برود. یادم هست که با آقای جلایی پور در صداوسیما مناظره داشتیم. در آن برنامه آقای جلاییپور انتقاد کرد که چرا صداوسیما باید کاری بکند که برخی از اعضای اصلاحطلب (که آن موقع به آنان چپ میگفتند) در صداوسیما راه نداشته باشند. مجری پاسخ داد ما که از آقای شمسالواعظین دعوت کردیم، اما ایشان نیامد. آقای جلاییپور گفت آقای شمسالواعظین نه، چون ایشان صداوسیما را تحریم کرده است. پرسیدم چرا؟ گفتند چون برنامه هویت را پخش کردند و ما هرگز آشتی نمیکنیم. گفتم آقای جلاییپور! آقای شمسالواعظین معتقد است با امریکاییهایی که این همه در تاریخ علیه ما جنایت کردهاند، باید گفتوگو و تعامل کنیم، حالا فرض کنیم صداوسیما اشتباهی کرده است، اما اینجا که عرصه تعامل است و باید مهربانی پیشه کنیم، میگویید قهر؟ منظور از بیان این خاطره این است که من و شما اختلاف فکری داریم، شما نسخهای برای سرنوشت ملت ایران میپیچید و من نسخه دیگری، چرا باید با هم دعوا داشته باشیم؟ ما نسخههای خود را به ملت ایران ارائه میدهیم و او انتخاب میکند.
می پذیرم که ریشه برخی از تندرویها به جناح چپ در مجالس دوم و سوم بازمیگردد، اما درعین حال باید پذیرفت که در سالهای اخیر از این سو هم برخی بدشان نمیآمد که با تکیه بر همان شیوهها، همان بلا را سر اصلاحطلبان بیاورند.
بله حتماً همین طور است، اما نظام اصلاحطلبان را پذیرفت. همین جبهه پایداری، بعد از 88 قائل به این بودند که اکنون بهترین فرصت است تا کل اصلاحطلبان را از نظام جارو و بیرون کنیم. آیا ما پذیرفتیم؟ آیا رهبری پذیرفت؟ در بالاترین سطح، رهبری گفتند نه، این عاقلانه نیست که ما یک تفکر را در ایران حذف کنیم، نشدنی است. نمیتوان یک طیف را جارو کرد. گفتند نه عاقلانه است و نه شدنی است. این لطف نظام بود، اما آیا آقایان تصحیح کردند؟ حتی بعد از مسائلی که برای کشور به وجود آوردند، یک جریان تندرو در اصولگرایان گفت حالا موقعیت خوبی است، اما نظام گفت نه. زیرا فکر را باید با فکر جواب دهیم، یعنی یک تعامل فکری داشته باشیم. زیرا فکر تقابل ندارد، بلکه توأم با تعامل است که البته به این معنی نیست که من موضع خود را رها کنم، اما تعامل میکنم. اما (اصلاحطلبان این کار را) نکردند. بیانیه اخیر جریانی که مدعی است نظام نمیگذارد رقابت ایجاد شود و مدعی است که رقابت حتماً در زمانی است که ما در صحنه باشیم، شما اگر میخواهید در صحنه باشید، باید به اصولی پایبند باشید. در بیانیه خودشان نوشتهاند: «ناهنجاریهای اجتماعی، تشدید تحریمها و تهدید مستمر خارجی امور کشور را تقریباً به حال تعلیق درآورده است» آیا واقعاً امور کشور تقریباً متوقف شده است؟ ما نه فقط ماهواره به فضا میفرستیم، بلکه پیشرفتهایمان در برخی صنایع غیرقابل تصور است. اما وقتی بدون دیدن این موفقیتها، مدعی میشوید که «کشور در حالت تعلیق قرار گرفته است» این خالی کردن دل مردم است. در ارکان نظام قرار بگیریم که دل مردم را خالی کنیم؟ خالی کردن دل مردم کار دشمن است. شما کار دشمن را انجام میدهید، چطوری میخواهید خود را طرفدار مصالح ملی عنوان کنید؟ شما از مجلس ششم تا امروز مدام میگویید ملت ایران در حال سقوط است، در حالی که میبینیم ملت ایران در حال پیشرفت است.
آیا شما چنین پیشرفت فکری را در جریان اصولگرا میبینید؟ چون به نظر میرسد که عموم رویشهای جریان اصولگرا هم توأم با رشد فکری یا نوآوری سیاسی یا نوآوری فکری نبوده است.
تا حدی این نظر را قبول دارم. اتفاقاً یکی از محورهای ضروری برای قوی شدن، پژوهش است. ما باید به پژوهش بویژه در علوم انسانی توجه کنیم تا اتحاد جامعه حول تفکر و دستاوردهای علمی شکل بگیرد، پژوهش در زمینه تاریخ، علوم انسانی و حتی فیزیک و شیمی. ما امروز شاهد توجه لازم به پژوهش نیستیم. قطعاً باید سرمایهگذاری در زمینه پژوهش زیاد شود تا حاصل پژوهش از سوی دست اندرکاران سیاسی و احزاب مصرف شده و به آنان رشد بدهد، زیرا بدون سرمایهگذاری در عرصه پژوهش چگونه میتوان رشد که شایسته و بایسته ملت ایران است را شکل داد؟ درغیاب پژوهش رشد کند میشود.
در بحث قوی شدن، بیشتر به حوزهها و مصادیق نرم اشاره میکنید.
اصلاً قائل نیستم که قدرت نظامی نقطه قوت اصلی ما محسوب میشود. قدرت نظامی ابزار ماست و اصل پایههای قدرت ما را قدرت نظامی تشکیل نمیدهد. آنچه موجب شد ملت ایران در انقلاب اسلامی پیروز شود، آنچه موجب شد حتی در صحنههای رویارویی ما با امریکاییها، آنان به تأمل وا داشته شوند، قدرت نرم ماست، نه قدرت سخت ما. البته من اصلاً قدرت سخت را نادیده نمیگیرم و معتقدم باید بهعنوان یک ابزار حیاتی به آن توجه کنیم، اما نقطه قوت ما، قدرت نرم ماست. ببینید قبل از انقلاب اسلامی بسیاری میگفتند بدون قدرت سخت در برابر امریکا و استبداد، هیچ کاری نمیتوان کرد اما انقلاب اسلامی نشان داد که قدرت نرم میتواند بر قدرت سخت برتری پیدا کند. امروز هم همین گونه است. آنچه موجب شد امریکاییها کاملاً فلج بشوند، حضور چندین میلیونی در تشییع پیکر شهید سلیمانی است. این قدرت است که آنان را درهم ریخته و به چالش کشیده و آنان را به این جمعبندی میرساند که با این انسجام و این اتحاد، قدرت سخت شان، نه تنها کارآیی ندارد، بلکه اتحاد را بیشتر میکند. در انقلاب اسلامی امریکاییها، ژنرال هایزر را فرستادند و او در چندین جلسه، همه جوانب کودتا را بررسی کرد و نوشت من دیگر همه احتمالات کوچک را با فرماندهان نظامی هماهنگ کردهام، اما آنچه این نقشه را بهم میریزد، قدرت نرم است. آنچه شاه را بیرون میکند هم قدرت نرم است. وقتی که شاه بر فراز تهران میرود و با تماشای راهپیمایی عظیم مردم، قدرت نرم ملت را مشاهده میکند، درهم میریزد و ناچار به فرار میشود.
بنابراین آنچه شاه را فراری داد، حمله نظامی به کاخ شاه نبود. اتفاقاً تأثیرگذاری قدرت نرم در کسانی که به قدرت سخت اتکا دارند، بسیار سریع است. یعنی کسی که براساس قدرت سخت برنامهریزی میکند در مواجهه با قدرت نرم با مجهولاتی مواجه میشود که این مجهولات او را سردرگم میکند، زیرا قدرت نرم در محاسبات صاحبان قدرت سخت نمیآید و اصلاً نمیتوانند آن را درک کنند. به همین دلیل است که میگوید فرض که کودتا کردیم، این ملت با ما چه خواهد کرد؟ آیا مطیع خواهد شد؟ ما چقدر از اینها را باید بکشیم تا مطیع بشوند؟ ضمن اینکه نمیتوان با قدرت نرم از طریق قدرت سخت مقابله کرد و این همان چیزی است که در جریان انقلاب اسلامی دیدیم. بنابراین امروز ما باید بر اشتراکاتی که میتواند قدرت نرم ما را افزایش دهد، تکیه کنیم. به این معنی که باید به احزاب بگوییم کارکرد خودتان را داشته باشید تا در این صورت قدرت ملی شکل بگیرد. یا احزاب و دیگران باید در ارتباط با اتحاد ملت، ارتقای بینش ملت، آگاهیهای ملت و دادن امید به آنان بکوشند. اما آیا جریاناتی که امید را در دل مردم میشکنند، میتوانند مدعی شوند که تعلق به این ملت داریم؟ قطعاً تعلق ندارند. چه بخواهیم چه نخواهیم، ما فرمولی (از اداره جامعه و کشور) را عرضه کردهایم که براساس همین فرمول به یک قدرت تبدیل شدیم. امروز هم قدرت ما در جهان منشأ تحول و تغییر است. اگر به دوران سلطه برگردیم، برخلاف آنچه گفته میشود، اگر تسلیم شویم، چیزی برایمان باقی نخواهند گذاشت و اگر جام زهر بنوشیم و باز اگر بر ما مسلط بشوند، ریشه ایرانیت را خواهند زد. تأکید کنم که به باور من، اگر غرب بار دیگر بر ایران مسلط شود، هیچ چیزی باقی نخواهد گذاشت تا این ملت دیگر بار جوانه بزند و این مسأله فقط متوقف به این نخواهد بود که نظام سیاسی را عوض کند یا مانند کودتای 28 مرداد برخی از نخبگانش را از دم تیغ بگذراند، بلکه فراتر از اینها، اساساً توانمندی و قابلیت ملت را نابود خواهد کرد. همه داشتههایش را نابود خواهد کرد تا این ملت نتواند دوباره رشد کرده و به مدلی برای سایر کشورها تبدیل شود. این واقعیتی است که باید بفهمیم؛ فهم این مسأله دشوار نیست که امروز نباید برای دشمن فرصت ایجاد کنیم. هر سلیقه و هر تعلق خاطری که داریم، اگر ذرهای برای این ملت و این سرزمین ارزش قائلیم، باید در مسیر تقویت این کشور پیش برویم. بسیاری از کسانی که به بهانه دفاع از ملت، دل ملت را خالی میکنند، تعلقی به ملت ندارند. یک پایشان آن طرف است. فکر میکنند اگر امریکاییها حاکم شوند، آنان را خواهند پذیرفت، درحالی که اینطور نیست، آنان را مصرف میکنند و بعد به کناری خواهند انداخت. بنابراین یکی از زمینهها و راههای قدرتمند کردن ایران، این است که واقعیتها را به مردم بگوییم. یکی از مشکلاتی که امروز در کشور پدید آمده، این است که برخی پیشرفتها و دستاوردهای کشور را مایه غرور نمیدانند، درحالی که اینها واقعیتهای کشور است، اما به گونهای عمل میکنند که چون جمهوری اسلامی این کارها را میکند، بنابراین نه تنها نباید درباره آنها صحبت کنیم، بلکه باید مسخره هم بکنیم که «مگر میشود و آیا ما میتوانیم؟»
در ماجرای حمله به عینالاسد، بسیاری سعی کردند با القای این امر که امریکاییها از پیش زمان حمله را میدانستند، مسأله را ساده جلوه دهند، درحالی که این حمله به یک پایگاه امریکایی، بعد از جنگ جهانی دوم سابقه نداشته است. حتی اگر یک گلوله کلاشنیکف هم به این پایگاه شلیک شده باشد و ایران گفته باشد که من این گلوله را شلیک کردهام و مسئولیت آن را پذیرفته باشد، برای شکستن هیمنه امریکا کافی است، چه رسد به اینکه 15 تا موشک به این پایگاه امریکایی شلیک شده باشد.
گذشته از این، در فناوری نانو و دیگر رشتههای علمی کارهای بزرگی انجام میدهیم، اما چون به نام جمهوری اسلامی است، باید آن را تحقیر کنید و بپوشانید؟ چرا نباید افتخار کنید؟ مگر جمهوری اسلامی متعلق به این ملت نیست؟! مگر پدیدهای است که حتماً باید حذفش کنید؟ تاریخ را که میخوانیم، متأسف میشویم که چگونه غرب ملت ایران را تحقیر میکرد. اما امروز این نظام سیاسی توانسته در یک مدت کوتاه یک تحول بزرگی ایجاد کند، چرا به این تحول بزرگ مباهات نمیکنید؟ اگر ملیگرا هستید، رهبر این نظام سیاسی در اوج ملیگرایی است و نمیتوانید هیچ جریان سیاسی را در ملیگرا بودن با ایشان مقایسه کنید. در تعلق به ایران هم به همین ترتیب؛ یا اگر به توسعه سیاسی اعتقاد دارید، در این مدت واقعاً توسعه سیاسی ای کسب کردیم که در تاریخ کم نظیر است. ضمن اینکه در همه این احوال، خودمان مسائل خودمان را حل میکنیم. امروز در ایران کسی در جایگاه ریاست جمهوری است که من او را نمیپسندم، اما مجبورم او را تحمل کنم و ظرف وجودی خود را بسط بدهم. این نظام سیاسی توانسته این کار را بکند که از این طرف هم مثلاً شما وجود احمدینژاد را برای بشریت فاجعه میدانستید، اما مجبور بودید او را تحمل کنید، چون رأی مردم او را انتخاب کرده بودند. این توسعه سیاسی در ایرانی رقم خورده است که به هیچ وجه در مسائل داخلی خودش نقش نداشته است، آیا این قابل تقدیر و قابل توجه نیست؟ پیشرفتها در سایر زمینهها هم درحالی صورت گرفته است که فشارها بر این کشور در اوج خود بوده است. امروز استعدادهای بزرگ و جوانی در کشور شناسایی و پرورش داده میشوند و این ناشی از توسعهای است که در آموزش ایجاد شده است.
امروز دانشگاهها به دورترین نقاط کشور رفته است. درحالی که در رژیم شاه، برخی میخواستند در قزوین دانشگاه بسازند، هویدا در مجلس مسخره میکرد و درنهایت کسی که خواهان ساخت دانشگاه در قزوین بود را عزل میکنند! البته امروز ضعفها و کاستیهایی داریم، اما آیا واقعاً برای کسانی که ادعای تعلق خاطر به این کشور دارند، چون جمهوری اسلامی که مورد علاقهشان نیست، اما نباید به ایرانیت خودشان هم توجه و افتخار کنند؟ این نظام برای ایرانیت و سرفرازی ایران تلاش میکند. اما متأسفانه به گونهای برخورد میکنند که اینها دستاوردهای دشمن است و به باور من، این رویکرد زمینه ساز رشد جامعه نخواهد بود.
نیم نگاه
نخستین چیزی که ما باید نسبت به آن تجدیدنظر کنیم، نگاه به ملیت و هویت ملی است. هویت ملی عامل تأثیرگذار در اتحاد جامعه است. پس از انقلاب اسلامی ما مقابل تصویری از ملیت که انگلیسیها و بیگانگان مروج آن بودند، موضع گرفتیم. اما ما کار دیگری هم کردیم و آن این بود که به طور کلی ملیگرایی را به حاشیه راندیم، در حالی که به نظر من کار غلطی است. اسلام اعتقاد به وطن را پایهای از ایمان میداند. اما ما در این زمینه اشتباه رفتیم. بعضی از جریانات مشکوک هم به این مسائل دامن زدند. اما امروز درحال اصلاح این رویکرد هستیم به این معنی که برای علاقه مندان به ایران و سرنوشت ایران، هویت و اعتبار قائل باشیم
رهبر معظم انقلاب در دورهای تأکید کردند که فارسی باید زبان علمی جهان بشود. امروز زبان فارسی درحال تبدیل شدن به زبان سیاسی جهان است. این نکته بسیار مهمی است که نشان میدهد ما در کجا ایستادهایم. بنابراین طبیعتاً ایران، متناسب با شرایطی که دارد، باید خود را قدرتمند سازد و قدرتمند ساختن در جبهه داخلی، مصاف با بیرون را سهل و آسان خواهد کرد
اصلاً قائل نیستم که قدرت نظامی نقطه قوت اصلی ما محسوب میشود. قدرت نظامی ابزار ماست اما اصل پایههای قدرت ما را قدرت نظامی تشکیل نمیدهد. آنچه موجب شد ملت ایران در انقلاب اسلامی پیروز شود، آنچه موجب شد حتی در صحنههای رویارویی ما با امریکاییها، آنان به تأمل وا داشته شوند، قدرت نرم ماست، نه قدرت سخت ما. البته من اصلاً قدرت سخت را نادیده نمیگیرم و معتقدم باید بهعنوان یک ابزار حیاتی به آن توجه کنیم، اما نقطه قوت ما، قدرت نرم ماست
این گفتوگو را تصویری هم ببینید
هم ایران ، هم اسلام
گفت و گو با عباس سلیمی نمین
پژوهشگر تاریخ معاصر
جامعه ایران اکنون کجا ایستاده و به کدام سو می رود؟ برای دستیابی به تصویر روشن از وضعیت و مسیر
حرکت جامعه، با کارشناسان حوزه های مختلف در مجله سیاسی- اجتماعی «جستجو» گفت و گو خواهیم کرد. درسومین شماره از مجله سیاسی- اجتماعی «جستجو» عباس سلیمی نمین پژوهشگر تاریخ معاصر از چیستی «قوی شدن» می گوید.
برنامه «کیو آر اسکنر» را میتوانید از اپلیکیشنهای مختلف دانلود کنید.
خبرنگار
ایران برای قوی شدن چه امکانات و ظرفیتهایی دارد؟ آیا طرح مسأله ضرورت قوی شدن به معنای آن است که جمهوری اسلامی در حال حاضر ضعیف است؟ رویکردهای اساسی ناظر بر تحقق این مهم معطوف به حوزههای سختافزاری و اصطلاحاً قدرت سخت است یا نرمافزاری و قدرت نرم؟ اینها محور گفتوگوی «ایران» با عباس سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران و از چهرههای شاخص جریان اصولگرا است. او تأکید دارد که مزیت ایران برای قوی شدن در حوزه قدرت نرم است اگر چه قدرت نظامی هم در جای خود عنصر مؤثر و ضروری است. سلیمی نمین معتقد است که ما باید وارد ساحات جدیدی شویم و لذا نخستین اقدام از نظر او تجدید نظر در نگاه به ملیت و هویت ملی است. بر همین اساس همچنان که مخالف رویکردهای هویتی قبل از پیروزی انقلاب است، رویکردهای پس از انقلاب به این مقوله را نیز برنمیتابد و میگوید که پس از انقلاب به طور کلی ملیگرایی را به حاشیه راندیم، در حالی که این کار غلطی بوده و باید این رویکردها معطوف به تقویت هویت ملی اصلاح شود. او تأکید دارد که امروز اگر بتوانیم متناسب با شناختی که از مسائل جامعه داریم، بر وحدتمان بیفزاییم، قویتر خواهیم بود، اما متأسفانه درگیریهای داخلی که بسیار نازل هم هست، جلوی فهم کلان ما را گرفته است، یعنی کسانی که انتظار میرود نگاه جامعی به مسائل داخلی و بینالمللی داشته باشند، درگیر مسائل نازل قدرت یا مسائل دیگری هستند که در شأن ملت ایران نیست.
طرح مسأله قوی شدن ایران در حالی که جمهوری اسلامی وارد 40 سال دوم خود شده است، موضوع قابل تأملی است. اگرموافق باشید، بحث را از اینجا شروع کنیم که طرح مسألهای بهنام قوی شدن ایران، معطوف به چیست؟ آیا به معنای آن است که اکنون ضعیف هستیم؟
بهمعنی این نیست که ضعیف هستیم، بلکه به این معناست که ما وارد صحنههایی شدیم که باید حتماً در آن صحنهها خود را به توانمندی بیشتر تجهیز کنیم. ممکن است مفهوم ایران قوی را فقط در حوزه توانمندیهای منطقهای ببینید که البته بهنظر من ایران از سطح منطقهای هم فراتر رفته است. گاهی به شوخی میگویم اینکه ترامپ و ارباب جمعیاش به فارسی توئیت میکنند، میخواهند روی افکار عمومی ملت ایران تأثیر بگذارند و این یعنی افکار عمومی ملت ایران برای آنان تعیینکننده است. در ادامه خواهم گفت که چرا بسیاری در داخل به این مسأله توجه نمیکنند. رهبر معظم انقلاب در دورهای تأکید کردند که فارسی باید زبان علمی جهان بشود. امروز زبان فارسی درحال تبدیل شدن به زبان سیاسی جهان است. این نکته بسیار مهمی است که نشان میدهد ما در کجا ایستادهایم. بنابراین طبیعتاً ایران، متناسب با شرایطی که دارد، باید خود را قدرتمند سازد و قدرتمند ساختن در جبهه داخلی، مصاف با بیرون را سهل و آسان خواهد کرد.
برداشت عمومی از قوی شدن عموماً این طور است که بهمعنی قدرت یافتن در حوزه مقاومت یا نظامی است مثلاً باید جنگافزار داشته باشیم. اما شما میگویید که ما به ساحتهای جدیدی وارد شدهایم که قوی شدن در داخل را میطلبد. این ساحتهای جدید چیست و قوی شدن داخلی چه الزاماتی دارد؟
وقتی از قوی شدن سخن میگوییم، باید پیوند مردم با یکدیگر را مورد توجه قرار دهیم. در طول تاریخ معاصر در مقاطعی شاهد اوج گرفتن قدرت ملی بودهایم. بهعنوان مثال، در دهه 1320 شاهد شکلگیری قدرت ملی بوده ایم، این قدرت یافتن حول یک مطالبه ملموس برای همه اقشار جامعه بود. به این معنی که شرایط تحمیل شده از سوی انگلیسیها بر ما، تحقیرکننده بود و قابل پذیرش نبود. اینجا قدرت ملی شکل گرفت و وحدت به وجود آمد. ممکن است این سؤال پیش بیاید که این وحدت آنچنان گسترده نبود، که این انتقاد پذیرفتنی است، زیرا موضوع وحدت گسترده نبود، بلکه صرفاً بخشی از مسائل ایران را شامل میشد. ایران مسائل مختلفی داشت که یکی از آنها چپاول نفت از سوی بیگانگان بود. با وجود این، وقتی حول آن موضوع مشخص، یعنی نفت، وحدت شکل گرفت، شاهد ایجاد حرکت بزرگی در ایران بودیم، حرکت بزرگی که قدرت مسلط بر جهان را به چالش کشید، قدرتی که اساساً برنمیتابد ملتی او را تحقیر کند. امروز هم کسانی که در تقابل با ما قرار دارند و در واقع جزو ابواب جمعی امریکا، اسرائیل و انگلیس به حساب میآیند، تلاش میکنند اتحاد ملی از هم گسیخته شود، زیرا ما بالاترین اتحاد را در جریان پیروزی انقلاب اسلامی شاهد بودیم که توانست تحول بسیار بزرگی ایجاد کند. به همین دلیل شاهد هستیم که پس از آن تلاش شد این اتحاد و اتفاق در صحنههای مختلف و در مواجهه با موضوعات مختلف، تضعیف بشود. البته گاهی موفق شدند و گاهی هم مسائلی در داخل کشور به وجود آمد که حاصل تلاشهای بیگانه را خنثی کرد و به این ترتیب همواره شاهد یک فراز و نشیب در این عرصه بودیم. برای همین معتقدم همه نیروهای دلسوز داخلی باید یک وجه تلاش خود را صرف حفظ و تقویت این اتحاد کنند. این امر قطعاً ممکن نخواهد بود، مگر اینکه درک واحدی از شرایط خودمان داشته باشیم. در جریان نهضت ملی شدن نفت، درک واحدی شکل گرفت مبنی بر اینکه نفت ما چپاول میشود، بدون اینکه هیچ بهرهای برای ملت ایران داشته باشد. ملت ایران از درصد ناچیزی از نفت بهره میبرد که حتی آن درصد ناچیز هم پرداخت نمیشد. همان زمان، دریادار شاهین، فرمانده وقت نیروی دریایی، نامهای به دکتر مصدق مینویسد که ما لولههای متعددی کشف کردیم که نفت ایران را بهصورت مخفی به عراق برده و از آنجا بارگیری میکنند. منظور من از بیان این مثال این است که وقتی ملتی نسبت به شرایط خود به اطلاع و آگاهی میرسد، ایثار و فداکاری میکند. البته آنان هم ترفندهایی به کار میبرند تا وحدت را بشکنند و ملت ایران را ضربه پذیر کنند که در نهایت هم مشت آهنین را به کار گرفتهاند. در انقلاب اسلامی هم شاهد چنین فرآیندی هستیم. در انقلاب اسلامی نیز ملت ایران به این جمعبندی رسید که روند به گونهای است که اگر به بیگانه اجازه بدهند، ملت ایران را کاملاً درهم خواهند شکست و هیچ چیز از او باقی نخواهد ماند. به باور من، آن هنگام باور جامعه این بود که اگر استبداد بر میزان خشم و غضبش بر ملت ایران بیفزاید، یعنی به لحاظ سیاسی شرایط را تیرهتر و تاریکتر کند، میزان چپاول امریکاییها روز بهروز افزایش پیدا می کند که ولع امریکاییها هم کاملاً این مطلب را نشان میدهد. اسناد و نظرات کارشناسی افرادی مثل ابوالحسن ابتهاج نشان میدهد که امریکاییها ولع سیریناپذیری داشتند. ابتهاج در دهه 40 خطاب به امریکاییها میگوید چرا بودجههای عمرانی را حذف میکنید و اعتبارات را به خرید سلاحهایی اختصاص میدهید که خودتان نیاز دارید؟ در این صورت، سلاحهایی را که درنهایت خودتان استفاده خواهید کرد هم خودتان بخرید یا پول آن را هم پرداخت کنید و از بودجه عمرانی ملت کسر نکنید. دیدیم که به مرور زمان این نظر ابوالحسن ابتهاج بهعنوان یک کارشناس برنامه و بودجه، در جامعه گسترش پیدا کرد و همگان دریافتند که با این روند، ملت ایران باید میان نابودی یا خروش انتخاب کند که البته در آن خروش، شهادت هم هست، اما از درون خروش، این نتیجه حاصل خواهد شد که ملت زیر فشار استبداد و زیادهخواهی سلطهگران له نشود. زیرا در غیر این صورت هیچ دورنمای روشنی برای ایرانیان نبود که از میزان استبداد کاسته شود. در خاطرات برخی از چهرهها میبینیم که آنان مدام به امریکاییها نصیحت میکنند این میزان استبداد برای شما خوب نیست و ملت ایران تحمل نخواهد کرد، اما امریکاییها زیر بار نمیرفتند. مجموعه این مسائل باعث شد که در نهایت شاهد شکلگیری یک وحدت باشیم که از دل آن وحدت یک تحول بزرگ هم زاده میشود. امروز هم اگر بتوانیم متناسب با شناختی که از مسائل جامعه داریم، بر وحدتمان بیفزاییم، قویتر خواهیم بود، اما متأسفانه درگیریهای داخلی که بسیار نازل هم هست، جلوی فهم کلان ما را گرفته است، یعنی کسانی که انتظار میرود نگاه جامعی به مسائل داخلی و بینالمللی داشته باشند، درگیر مسائل نازل قدرت یا مسائل دیگری هستند که درشأن ملت ایران نیست.
منظورتان یک جریان خاص است یا دو طیف اصولگرا و اصلاحطلب را مدنظر دارید؟
قطعاً از دو طرف است و نمیشود از جریان خاصی نام برد، هرچند ممکن است در یک زمینههایی یک طیف جلوتر باشد و در زمینههایی طیف دیگر.
شاید سطح یا نوع رقابت به گونهای است که ابزارهای قوی شدن را تحتالشعاع قرار میدهد. جدالهای داخلی به منازعات بیرونیای که جمهوری اسلامی درگیر آنها است، نگاهی ندارد؟
این منازعات به برخی مسائل قبیلهای و داخلی خیلی محدود شده است. درحالی که این آقایان حتی اگر به مسائل منطقهای توجه داشته باشند، نباید اینطور عمل کنند، چه رسد به مسائل جهانی. به عبارت دیگر، حتی نگاه و بررسی دقیق مسائل منطقهای اقتضا میکند که نوع رقابتها و نوع مواجهه آنان در مسائل داخلی متفاوت باشد.
به نظر میرسد با توصیه اخلاقی نمیتوان کنشگران سیاسی را مجاب کرد روش خاصی در پیش بگیرند. بلکه به تعبیر انگلیسیها، به حس عمومی یا حس مشترک عمومی و جمعی نیاز است تا این امر را ایجاد کند. نکته دیگر اینکه در کشورهای دیگر، قانون حد و حدود کنشها، نزاع و رقابت سیاسی را مشخص میکند. فکر نمیکنید که ما بعد از 40 سال از انقلاب، در این دو حوزه ضعف داریم؛ یعنی نتوانستیم حس عمومی مشترک را تقویت کنیم و هم اینکه در اجرای مُر قانون به معنای اجرای بیطرفانه و منصفانه قانون برای همگان، مشکل داریم؟
در جایگاه خود، تأثیر قانون را قبول دارم، اما به باور من مسائلی از این دست به رشد خود انسان باز میگردد. به عبارت دیگر، بخشی از ساختار جمهوری اسلامی که همواره نصیحت میکند، رشد انسانها را مد نظر دارد.
آقای همایون کاتوزیان معتقد است که یکی از دلایل ملغی شدن قرارداد 1919 ایران و انگلستان، فشار افکارعمومی ایرانیان بود، امری که حتی نایب السلطنه وقت انگلستان در هند هم به آن اذعان داشت. طبیعتاً انتظار میرود که با گذشت زمان، آن رشد فکری، سیاسی و اجتماعی، از مشروطه تا امروز رشد کرده و تعالی بیشتری یافته باشد. از سوی دیگر، اینکه امروز در کشورهای توسعه یافته، کنشها و رقابتهای سیاسی با قواعد سامان نیافته انجام میشود، بهدلیل برتری اخلاقی یا فکری آنان نیست، بلکه ناشی از هنجارهایی است که از سوی نهادهای قانونی پشتیبانی میشود.
مدل ما با آنان فرق میکند و اساساً مدل آنها با ساختار سیاسی ما قابل مقایسه نیست. آنان، انسانها را اسیر سرمایهداری میدانند و درست هم است، یعنی در مدل دموکراسی غربی انسانها اسیر و برده سرمایه هستند که یک بردهداری مدرن است. سرمایه تعیین میکند که انسانها به چه مسیری کشیده شوند. ما نمیخواهیم و نباید آن مدل را داشته باشیم. مدل ما، هم باید قانون داشته باشد و هم نصیحت و رشد و هر دو باید همزمان پیش بروند. اقناع جامعه به اینکه چه چیزی به نفع شماست و چه چیزی میتواند سعادت دنیوی و اخروی شما را رقم بزند، باید جزو باور انسانها باشد. ضمن اینکه با سیستمهای مختلف قانونی نمیتوان چیزی بر انسانها تحمیل کرد، چه بسا حالت خشکی به جامعه بدهد که فرد ناچار میشود در یک مسیر قرار بگیرد، نه اینکه براساس باور خود در این مسیر قرار گرفته باشد.
منظور من رفتار سیاستمداران و کنش آنان است که قانون باید آنان را رشد بدهد، بیش از آنکه به توصیه تکیه کنیم.
اجازه بدهید این را قبول نکنم. ببینید! دو دهه پیش در کشور ما مسئولانی بودند که براحتی میگفتند قانون نباید متوجه نخبگان باشد. البته امروز جرأت نمیکنند چنین مطلبی را بیان کنند. آیا این بدان معناست که ذهنیتشان را تغییر دادهاند؟ خیر؛ در واقع رشدی در جامعه شکل گرفته است که مطابق با این رشد، این افراد دیگر نمیتوانند این خواستههای خود را مطرح کنند. در حالی که دیروز به صراحت میگفتند قانون در کشور باشد و تقویت هم بشود، اما ما نباید ذیل قانون تعریف شویم و قانون باید در خدمت نخبگانش باشد. اما از طریق رشد جامعه، شرایط به گونهای تغییر کرده است تا فردی این چنین که همان نگاه را دیروز دارد، امروز دیگر نمیتواند این حرف را بیان کند. اما بگذارید آنچه که میتواند ایران قوی را بسازد، مرحله به مرحله بررسی کنیم. نخستین چیزی که ما باید نسبت به آن تجدیدنظر کنیم، نگاه به ملیت و هویت ملی است. هویت ملی عامل تأثیرگذار در اتحاد جامعه است. در منطقه ما ابتدا با یک ملیگرایی وارداتی مواجه شدیم که نسبت به آن موضع گرفتیم و در مرحله بعد، اساساً پدیده ملیگرایی را همان گونه تصور کردیم، درحالی که این طور نیست. ما نوعی ملیگرایی دیگر داریم که در اسلام هم مورد تشویق قرار گرفته که به لحاظ عقلایی و تجربه تاریخی باید به آن توجه داشته باشیم. کما اینکه یک بخش مهم نهضت ملی شدن صنعت نفت، ملیگرایان بودند و واقعاً هم بر این قضیه پایدار ماندند و پایداری آنان در برابر بیگانه تأثیرگذار هم بود. چرا ما باید نسبت به آن غافل باشیم؟ درست است که ملیگرایی وارداتی از سوی قدرتهای مسلط، نه فقط در ایران، بلکه در عثمانی و کشورهای دیگر، موجب تضعیف نهاد قدرت در آن کشورها شد که ما هم باید آن ملیگرایی را تخطئه کنیم. کما اینکه ملیگرایی در دوران پهلوی هم به هیچ وجه در جهت مصالح ملی حرکت نمیکرد. این ملیگرایی وارداتی از سوی بیگانه، موجب اختلاف بود و زمینه ساز چندپارچه کردن اقوام. چنانکه میدیدیم که برخی پان ایرانیسم و برخی پان ترکیسم و پان عربیسم را ترویج میکردند. همین حالا هم بیبیسی عربی از واژه مجعول خلیج عربی استفاده میکند و بیبیسی فارسی از خلیج فارس، بیبیسی انگلیس هم از خلیج میگوید. این ملیگرایی اصلاً اعتقادی به ملیت ندارد، کما اینکه از خلیج عربی میگوید تا مروج پان عربیسمی باشد که خودش در اختیار دارد. آیا این رویکرد، موجب شکلگیری ملیت میشود؟ معتقدم برعکس، ملیت را از بین میبرد. پس از انقلاب اسلامی ما مقابل تصویری از ملیت که انگلیسیها و بیگانگان مروج آن بودند، موضع گرفتیم. اما ما کار دیگری هم کردیم و آن این بود که به طور کلی ملیگرایی را به حاشیه راندیم، در حالی که به نظر من کار غلطی است. اسلام میگوید «حب الوطن من الایمان» یعنی کسانی که به وطنشان احترام میگذارند و به وطن خود علاقه دارند، این علاقه و حب، بخشی از ایمانشان را تشکیل میدهد. اسلام اعتقاد به وطن را پایهای از ایمان میداند. اما ما در این زمینه اشتباه رفتیم. بعضی از جریانات مشکوک هم به این مسائل دامن زدند، یعنی جریان مظفر بقایی و حزب زحمتکشان عمدتاً به این بحث دامن زدند که ملیگرایی را به طورکل تخته کنیم. اما امروز درحال اصلاح این رویکرد هستیم به این معنی که برای علاقه مندان به ایران و سرنوشت ایران، هویت و اعتبار قائل باشیم.
گویا شما به نکاتی از صحبتهای رهبری درباره ایران و تأکید ایشان بر زبان فارسی ارجاع میدهید. اما آقای سلیمی نمین، همین تأکید رهبری بر ایران و زبان فارسی که مورد اشاره شما است، از سوی کسانی که خود را پیروان ایشان میدانند، بازتاب پیدا نمیکند. حتی در صداوسیما هم. مثلاً فرض کنیم از یک سخنرانی رهبری چند جمله درباره ایران، ایرانیت و پیوند ایران و اسلام است. اما این چند جمله اصلاً دیده نمیشود و قوی شدن صرفاً به حوزه نظامی تقلیل داده میشود.
ابتدا بگذارید از اینجا شروع کنم که هرچند همگان امام(ره) را یک شخصیت مذهبی میشناسند، اما ایشان یک شخصیت ملی است. ببینید! بدترین رفتارها با امام(ره) شد یعنی از کشور تبعید شدند و حتی قصد داشتند ایشان را اعدام کنند، اما همین امام وقتی دهه 40 درگیری مرزی میان ایران و عراق جدی میشود، برای صدام پیام میفرستد که اگر به خاک ایران تعرض کنی، من اختلافاتم را با محمدرضا پهلوی کنار میگذارم، به ایران رفته و از داخل ایران با شما میجنگم؛ یعنی ابتدا در مقابل مسأله تعرض به خاک ایران میایستم، سپس مبارزه سیاسی با شاه را دنبال میکنم. ببینید که چنین شخصیتی چقدر برای خاک ایران اهمیت قائل است که اگر کسی به خاک ایران تعرض کرد ولو اینکه با حاکمیت سیاسی مسأله داشته باشد، به کشور باز میگردد و اشتراکش را با حاکمیت سیاسی در نظر میگیرد و از کشور دفاع میکند، پس از دفاع از کلیت کشوربار دیگر جنگ سیاسی خود را هم ادامه میدهد. شما با همین ملاک، تک تک گروههای سیاسی را که امروز متعرض به جمهوری اسلامی هستند بسنجید، قطعاً همه آنان مردود میشوند؛ از ملیگرایان گرفته تا منافقین و حتی گروههای سیاسی که به خارج از کشور میروند. اگر این افراد را با امام(ره) بسنجیم، میبینیم که همه اینها نمره صفر میگیرند. امام(ره) حتی در دوره حضور خود در ایران نیز این را به اثبات رساند، یعنی با تمام توان از تمامیت ارضی کشور دفاع کرد. بعد از پذیرش آتش بس، برخی پیشنهادها داده شد که ما بخشی از اروند را ببخشیم، چه مشکلی پیش میآید؟ آیا نظام سیاسی در این قضیه کمترین تعللی کرد و کوتاه آمد؟ اما محمدرضا شاه در کنار بحرین، درمورد سه جزیره هم خیانت کرد و در پشت صحنه، این سه جزیره را بخشیده بود، اما ما ایستادیم، دفاع کردیم و صحنه را تغییر دادیم و حتی در اوج جنگ تحمیلی از حاکمیت خود بر این جزایر دست نکشیدیم. منظور از بیان این سخنان این بود که امروز رهبری انقلاب اسلامی نسبت به عرق ملی در بالاترین سطح هستند.
اینکه برخی افراد، متأثر از برخی کج فهمیها و تبلیغات هستند (بحث دیگری است) شخصاً به مصدق در آن بخشی که به ملیت پایبند است، احترام میگذارم. بهعنوان یک مورخ چرا نباید احترام بگذارم وقتی میبینم او میایستد و به شأن ملت احترام میگذارد. اما میدانید مشکل امروز ما چیست؟ مشکل این است که برخی جریانات سیاسی نمیخواهند بیتوجهی غرب به تمامیت ارضی و هویت ملی ایرانیان و پایمال کردن هویت ملی اعتنا کنند یا اصلاً آن را بروز بدهند. عمدتاً میگویند دشمنی غرب با ایران از زمانی شروع شد که جمهوری اسلامی روی کار آمد و نزاع و چالش را با غرب آغاز کرد. این حرفی است که برخی از روشنفکران در دانشگاه مطرح میکنند که دشمنی و عداوت امریکاییها با ایرانیان از زمان تسخیر لانه جاسوسی آغاز شد. این ادعا خلاف محرز تاریخ است. تعارض کشورهایی چون امریکا با ایران حتی پیش از انقلاب اسلامی هم در اوج بود، چراکه اساساً میخواهند ایران را له و از صحنه تاریخ پاک کنند، اما برخی میگویند تعارض این کشورها با ایران پس از تسخیر لانه جاسوسی شروع شد. چرا چنین حرفی میزنند؟ با این حرف میخواهند چه چیزی را پنهان کنند.
میپذیریم که دشمنی غرب با ایران به جمهوری اسلامی محدود نمیشود. زیرا تاریخ نشان میدهد هنگامی که غرب جدید از قرون 18 و 19 میلادی با ایران مواجه شد، همواره با کشور ما به عنوان یک معضل برخورد کرده است. کاری که قرارداد 1907 با ایران کرد، نقش انگلستان در شکلگیری عهدنامه ترکمنچای و گلستان و بعد قرارداد 1919، نقش انگلستان در انقلاب مشروطه یا کودتای رضاخان، همه اینها شواهدی است که نشان میدهد غرب سعی کرده ایران را در مسیر اهداف خود کانالیزه بکند.
مسأله فقط کانالیزه کردن در مسیر اهداف نیست، بلکه میخواستند ملت ایران را له کنند. البته ملت ایران در مقاطع مختلف تاریخی چنان سیلیای به متجاوزان زد که پذیرش و باور آن برای این دولتها سخت بود. اساساً به همین دلیل که ملت ایران به خود جرأت داد تا در مقابل آنان از مصالح ملی و تمامیت ارضی خود دفاع و مقابل آنان ایستادگی کند، همه تلاش خود را صرف کردند تا این ایستادگی را درهم بشکنند. در چند برش تاریخی، میبینیم که ملت ایران از مصالح خود دفاع میکند و بیگانگان را پس میزند، اما آنان از طریق کودتا مسلط میشوند و تلاش میکنند ملت ایران را نابود کنند، اما بار دیگر ملت ایران به صحنه میآید و مجدداً آنها را درهم شکسته و ابزارهایشان را زمینگیر و آنان را تحقیر میکند. شما مطرح کردید که چرا با وجود اینکه امام و رهبری در ارتباط با ملیتگرایی در اوج هستند، به زبان فارسی توجه نشده است. ببینید! در دوران پهلوی اساساً به زبان فارسی اهمیت نمی دادند. اما سؤال امروز ما این است که چرا تلاش غرب برای نابودکردن هویت ملی ایرانیان امروز از سوی برخی از به ظاهر روشنفکران، درست به عکس مطرح میشود که نه، این طور نیست که غرب با ملت ایران مشکلی داشته باشد؟ آیا واقعیت تاریخی همین است؟
واقعیت تاریخی نشان دهنده خصومت قدرتهای غربی با قدرت منسجم و کل واحدی به نام ایران است. اما نکته دیگری هم هست مبنی بر اینکه پس از 40 سال از انقلاب اسلامی، اگر امروز قوی هستیم که هستیم، میتوانیم با تدابیری از میزان فشارهای امریکا یا سایر قدرتها علیه خودمان کم کنیم، بدون اینکه نیاز باشد از مواضع یا آرمانهای خودمان عدول کنیم.
قطعاً میتوانیم کم کنیم، اما چطور؟ اصلیترین راه تقویت اتحاد است. یک راه دیگر توجه و تقویت هویت ملی است و عامل دیگر، مذهب است. در طول تاریخ ایران مذهب با هویت ملی گره خورده و همواره تقویت کننده هویت ملی بوده است. مذهب هرگز هویت ملی را نهی نکرد، بلکه در ایران آن را ارتقا بخشید و در جامعه رشد داد. اما امروز رویکرد ما به مذهب چگونه است؟ یک رویکرد غلط به این صورت است که مذهب را سلیقهای میکند. مثلاً در زمینه حجاب، اسلام قطعاً روسری، مانتو و لباسی که عفت عمومی را پاس بدارد، به رسمیت میشناسد و حجاب میداند. هرچند برخی بیشتر و برخی کمتر حجاب دارند، اما حجاب متوسط را اسلام به عنوان حجاب واقعی کاملاً قبول دارد. اما برخی افراد براساس سلیقه خود حجابی که اسلام به رسمیت شناخته را به رسمیت نمیشناسند. این تندروی است و قطعاً سختگیری در عرصه دیانت و اعتقادات دینی، محوریت دین را تضعیف میکند. یک رویکرد غلط دیگر هم هست که این رویکرد، از سوی کسانی است که براساس فرهنگ غرب با دیانت در ایران برخورد میکنند. در قضایای بعد از دوم خرداد که مطبوعات شکل گرفت، برخی برای تضعیف مذهب در کشور وارد میدان شدند که البته اعتراضات جدی هم به آن شد. مثلاً یکی از روزنامههای آن زمان این بحث را مطرح کرد که اعدام، عملی غیرانسانی است. سؤال این است؛ چرا ما باید چیزی را بگوییم که غربیها میگویند و براین اساس مدعی شویم که اعدام در اسلام غیرانسانی است و ما باید خودمان را با فرهنگ غرب تطبیق بدهیم؟ یا بحثهای دیگر مبنی بر اینکه اسلام نباید در حوزه حکومت و اداره جامعه وارد شود، در حالی که اساساً مزیت ما این است که براساس فرهنگ خودمان، جامعه را اداره کنیم و اگر این مزیت را کنار بگذاریم، به دنبالهروی مدلهای موجود در جهان تبدیل میشویم. دنبالهرو بودن هیچ جایگاهی در جهان ندارد. علت عمده جایگاه امروز ما در جهان، اتفاقاً این است که در کنار مدلهای موجود، مدل جدیدی عرضه کردیم و به همین دلیل برای صاحبان قدرت غیرقابل تحمل است و اگر خودمان را ذیل آنان تعریف میکردیم، اساساً در آنان حل و هضم میشدیم. کسانی که امروز در داخل کشور با این حرف که اسلام نباید در صحنه سیاست باشد، این محور را تضعیف میکنند، توجه ندارند که یکی از دلایل اتحاد جامعه ما اسلام بود که توانست همه اقشار را با هم پیوند بزند. پیش از آن امریکاییها و انگلیسیها تصور میکردند توانستهاند اختلاف را در همه اقشار جامعه گسترش دهند و از نظر آنان آشتی اقشار ملت دیگر ناممکن بود. واقعاً هم اختلاف ریشهای ایجاد کرده و خیال شان راحت بود که هرگز در ملت ایران قدرت ملی شکل نخواهد گرفت که بتواند برای آنان تهدیدی به وجود بیاورد.
بنابراین ما اینجا شاهد شکلگیری یک دوقطبی هستیم؛ یعنی کسانی که قائل به فرهنگ سکولار غرب هستند، مذهب را نادیده میگیرند و آنان که معتقدند باید به مذهب توجه کنیم ، به ایرانیت ما توجهی ندارند.
در بعضی موارد این امر را قبول دارم، با این توضیح که کسانی که قائل به مذهب هستند، قطعاً «حب الوطن من الایمان» را از یاد نمیبرند، اما آنان که تحت تأثیر دشمنان هستند، حسابشان جدا است. من جریان مظفر بقایی را سازمانی صهیونیستی میدانم و حتی آیت را هم مـتأثر از آن میدانم، زیرا آیت تا سال 42 قطعاً عضو این تشکیلات بود، یعنی بعد از دریافت این نکته که مظفر بقایی در کودتا نقش داشت، باز هم به عضویت خود ادامه داد. من جریان دامن زننده به اختلاف میان دین و ملیت را عامل بیگانه میبینم. اصلاً این اختلاف از پایان قاجار یعنی از زمان حضور بیگانه در ایران آغاز شد و تا پیش از این ما اختلافی میان مذهب و ملیت نداشتیم و این دو تا در کنار هم جامعه ایران را به پیش میبردند. تعارض میان این دو زمانی به وجود آمد که برخی داستان پردازی کردند که اسلام کتابخانهها را آتش زده و کتابها را سوزانده است، اسلامی که علی(ع) میگوید «اگر یک خط به من بیاموزی، تا آخر عمر مطیعت خواهم بود و خودم را مدیون تو خواهم دانست.» چنین اسلامی، آیا کتابخانه آتش میزند؟
نقد شما به ماجرای کتابسوزی آقای تبریزیان را دیدم که قابل ستایش هم بود. میخواهم به زمینههای دیگر قوی شدن بپردازیم. برای ما جالب توجه است که شما به حوزههای نرم قوی شدن توجه میکنید، درحالی که بسیاری دیگر صرفاً به حوزههای سخت مثلاً به قدرت نظامی یا حضور ما در کرانههای مدیترانه اشاره میکنند.
یکی از محورهای دیگر قوی شدن احزاب هستند. احزاب با پیوندی که میان مردم و حاکمیت ایجاد میکنند، میتوانند موجب تقویت توان ملی شوند و جامعه را قدرت ببخشند. احزاب میتوانند آگاهی جامعه را رشد داده و به برطرف کردن ایرادهای تصمیمسازان در حاکمیت کمک کنند. اما آیا احزاب ما واقعاً این گونه عمل میکنند؟ متأسفانه برخی احزاب در برخی مقاطع علیه مصالح عمل کردند. تضعیف مذهب در روزنامههای برخی احزاب که اشاره کردم، یکی از عوامل تضعیف وحدت بود که من آن را یکی از خطاهای فاحش احزاب سیاسی میدانم. یا امروز، ما از طریق دموکراسی، مجلس و قوه مجریه را شکل میدهیم، اما تعجب میکنم از برخی از آقایان که هم میخواهند در حاکمیت باشند و هم یک پا بیرون از خارج کشور داشته باشند. آیا این رویکرد عاقلانه است؟ کدام نظام سیاسی اجازه میدهد که کسانی هم از منافع داشتن یک پا در خارج از کشور بهرهمند بشوند و هم یک پا در داخل کشور داشته باشند و از ساختار سیاسی داخل کشور بهرهمند بشوند؟
چه عملکرد سیاسی یا رسانهای را دلیل بر این میدانید که جناحی یا حزبی نگاه به خارج داشته است؟
در مجلس ششم 126 نفر بیانیهای را صادر کردند. ببینید در آن بیانیه چه شرایطی از کشور ترسیم کردند. نوشتند شرایط ما این گونه است که امریکاییها میخواهند ایران را دچار ترس کنند تا تسلیم شود. این بیانیه وقتی صادر شد که بوش جرأت حمله به ایران را نداشت، اما به دو کشور همجوار یعنی عراق و افغانستان حمله میکند تا ایران دچار ترس شده و خود را با سیاستهای امریکا وفق دهد. آیا شرایط در داخل کشور، به اندازهای بد و دشوار بود که در این بیانیه ادعا شده بود؟ بیایید این بیانیه را مرور کنیم تا ببینیم در دورانی که آقای خاتمی رئیس جمهوری است و این آقایان هم مجلس را در اختیار دارند، شرایط را چگونه ترسیم میکنند و دل مردم را خالی میکنند؟ در این بیانیه آمده است «شاید در تاریخ پر فراز و نشیب ایران هیچ زمانی را به حساسیت امروز نتوان یافت. تنها با تسامح میتوان وضعیت ایران را در زمان اشغال در جنگ جهانی دوم یا پیش از پذیرش قطعنامه 598 با وضع کنونی مقایسه کرد.» ببینید! دشمن تلاش میکند دل مردم را خالی کند تا مردم خودشان تسلیم بشوند، زیرا حمله به ایران هزینه بسیار کلانی خواهد داشت و نمیتواند از عهده ملت ایران بربیاید، برای همین یک جنگ روانی علیه ملت ایران به راه میاندازد. اما ببینید یک جریان سیاسی در داخل (همسو با این جنگ روانی) شرایط آن ایام را با جنگ جهانی دوم که کشور اشغال شده است، مقایسه میکند. آیا این بیانیه غیر از این است که بلندگوی تبلیغاتی دشمن شده؟ این اوج سیاهنمایی و خلاف واقع بود. چرا باید یک گروه سیاسی در داخل کشور، بگوید وضعیت ما آنقدر خراب است که قبل از آن که آنان ما را از نقشه جهان محو کنند، خودمان تسلیم شویم؟ بعد هم این بیانیه ادامه میدهد: «اما شاید دوره کنونی از این لحاظ بی مانند باشد که شکافهای سیاسی و اجتماعی با تهدیدات خارجی و برنامههای آشکار ایالات متحده امریکا به عنوان قدرتی که در برابر خود مانعی نمیبیند...» یعنی امریکا میتواند هر کاری دلش بخواهد برای تغییر نقشه ژئوپلیتیک منطقه انجام بدهد و نظام ناچار به واکنش در برابر این برنامه است. بنابراین کنش و واکنشی که این بیانیه توصیه میکند، تسلیم است. به همین خاطر در پایان بیانیه، میگویند که «اگر جام زهری باید نوشیده شود، قبل از آن که کیان نظام و مهم تر از آن استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار بگیرد، باید نوشیده شود.» این فراز یعنی امریکا میتواند تمامیت ارضی ما را از بین ببرد، پس باید تسلیم شویم. فرض کنیم که این آقایان تهدید امریکا را جدی میدیدند، آیا باز هم باید اینطوری حرف بزنند؟ یا اینکه باید میگفتند که ملت ایران! دشمن بیخود میکند که تمامیت ارضی را مورد تعرض قرار دهد، شما همان ملتی هستید که 8 سال جنگیدید و... سؤال من است؛ آیا چنین رویکردی متعلق به حزبی است که خود را متعلق به ایران میداند؟ به نظر من این بسیار زیادهخواهی است که بگویید در انتخابات باید آدمهایی که مثل این بیانیه فکر میکنند تأیید صلاحیت شوند و به مجلس بروند تا پس از آن حرفهای امریکاییها را در داخل کشور بشنویم و پشت جبهه مردم ایران را تضعیف کنیم. در کدام نقطه از جهان چنین چیزی را میپذیرند؟
من میپذیرم که بخشهایی از این بیانیه تند و سیاه است، اما نکته اینجاست...
مگر سایر بیانیههایشان غیر از این است؟
بیانیه اخیر (درباره اعتراضات آبان ماه را ببینید) آقای کرباسچی گفت که این بیانیه مانند بیانیه منافقین است. بیانیهای که درباره مسائل آبانماه دادهاند، عیناً بیانیه منافقین است. در این صورت چه انتظاری دارید؟ کار خوبی است که از حق اعتراض مردم حمایت کنیم، اما در کنار این مطالبه، تحرکاتی مانند حمله به برخی نقاط استراتژیک نظامی یا مراکز تهیه آذوقه جامعه یا مراکز امنیتی مانند مرکز سوئیچینگ ارتباطات در کشور اتفاق افتاد. حملاتی از این دست به چنین مکانهایی که امثال ما هم نمیدانیم که چه هستند و کجا هستند، طبیعی است؟ این اطلاعات چگونه در اختیار عدهای قرار گرفته است که به آنجا حمله کنند و آنجاها را آتش بزنند؟ در کدام کشور حمله به چنین مراکزی تحمل میشود؟ اگر در انگلیس تظاهرات راه بیندازید و در آن به مراکز نظامی و استراتژیک حمله کنید، شما را قتل عامتان میکنند. من دانشجوی خارج کشور بودم. ما مجوز تظاهرات مقابل سفارت امریکا را داشتیم. کار خلاف هم نکردیم، اما چون دیدند به نفعشان نیست، کتک زدند و زندانی کردند. در زندان هم کتک زدند. حالا عدهای در داخل بیانیه میدهند و پشت جبهه را تخریب میکنند، بدون این که کمترین اشارهای به منافع ملی داشته باشند یا حمله به ذخایر استراتژیک را محکوم کرده و بگویند این حملات کار دشمن است. فرض کنیم که ترامپ میخواست در پاسخ حمله ما به عین الاسد، به بخشی از ایران حمله کند، آیا مکان این حملات غیر از این جاهایی بود که در جریان اعتراضات به آن حمله شد؟ انتظار این بود که اگر قرار است بیانیهای صادر شود، افرادی که به این مکانها حمله میکنند و این کارها را میکنند، محکوم شوند، بعد هم گفته شود که نیروی انتظامی باید دقیقتر عمل کند. اما بیانیه میدهید و یک کلام از این حرفها نمیزنید و کاملاً حرفی را میزنید که دشمن میخواهد و پشت جبهه مردم ما را تضعیف میکنید. این زیادهخواهی است و این زیاده خواهی در مورد احزاب در هیچ کشوری تحمل نمی شود. این رویکرد تضعیف کننده وحدت ملی است. وقتی در قدرت هستید، باید به مصالح ملی پایبند باشید. درباره بعضی احزاب دیگر این سو هم، نباید حساب این آدمها را با حساب کسانی که از همین فکر، اما پایبند مسائل ملی هستند، یکی گرفت. به باور من کسانی از این طیف که پایبند مسائل ملی هستند، باید با آدمهایی از جنس نویسندگان این بیانیه بنشینند و با آنان صحبت کنند. به عبارت دیگر، نباید جرم اینها را به آدمهای سالمشان تعمیم داد. گرچه من به این عده نیز نقد جدی دارم که چرا در برابر کسانی که تندروی دارند و پایبند مبانی ملی نیستند، نمیایستند و آنان را طرد نمیکنند؟ یعنی همان حرفی که آقای کرباسچی زد، چرا دیگران نمیزنند؟
مسألهای که شما درباره رشد احزاب سیاسی مطرح کردید، به نظر من یک مسأله تاریخی است و ناظر بر ناتوانی در بازی سیاسی و مهمتر از آن ناتوانی در سازش سیاسی در داخل است. به عبارت دیگر، از وقتی که ما در ایران سیاست مدرن را تجربه کردیم، یعنی از مجلس اول مشروطه تا امروز، بازیگران سیاست داخلی نتوانستهاند به اشتراک نظر دست یابند و درباره این اشتراکات با هم حرف بزنند. به همین دلیل به گونهای با هم رقابت کردهاند که گویی با یک خصم بیرونی رقابت میکنند.
به باور من عدهای این خصومت را تزریق کردهاند.
آنچه که میتواند بازی سیاسی را مشخص و بهعنوان یک داور شیوه بازی سیاسی را تنظیم کند، اجرای بیطرفانه، عادلانه و غیرشخصی قانون در کشور است.
برخلاف شما، معتقدم عدهای آگاهانه و هوشمندانه این خصومت را تزریق کردند. در داخل دشمنی کاذب ساختند تا دشمن واقعی به حاشیه برود. یادم هست که با آقای جلایی پور در صداوسیما مناظره داشتیم. در آن برنامه آقای جلاییپور انتقاد کرد که چرا صداوسیما باید کاری بکند که برخی از اعضای اصلاحطلب (که آن موقع به آنان چپ میگفتند) در صداوسیما راه نداشته باشند. مجری پاسخ داد ما که از آقای شمسالواعظین دعوت کردیم، اما ایشان نیامد. آقای جلاییپور گفت آقای شمسالواعظین نه، چون ایشان صداوسیما را تحریم کرده است. پرسیدم چرا؟ گفتند چون برنامه هویت را پخش کردند و ما هرگز آشتی نمیکنیم. گفتم آقای جلاییپور! آقای شمسالواعظین معتقد است با امریکاییهایی که این همه در تاریخ علیه ما جنایت کردهاند، باید گفتوگو و تعامل کنیم، حالا فرض کنیم صداوسیما اشتباهی کرده است، اما اینجا که عرصه تعامل است و باید مهربانی پیشه کنیم، میگویید قهر؟ منظور از بیان این خاطره این است که من و شما اختلاف فکری داریم، شما نسخهای برای سرنوشت ملت ایران میپیچید و من نسخه دیگری، چرا باید با هم دعوا داشته باشیم؟ ما نسخههای خود را به ملت ایران ارائه میدهیم و او انتخاب میکند.
می پذیرم که ریشه برخی از تندرویها به جناح چپ در مجالس دوم و سوم بازمیگردد، اما درعین حال باید پذیرفت که در سالهای اخیر از این سو هم برخی بدشان نمیآمد که با تکیه بر همان شیوهها، همان بلا را سر اصلاحطلبان بیاورند.
بله حتماً همین طور است، اما نظام اصلاحطلبان را پذیرفت. همین جبهه پایداری، بعد از 88 قائل به این بودند که اکنون بهترین فرصت است تا کل اصلاحطلبان را از نظام جارو و بیرون کنیم. آیا ما پذیرفتیم؟ آیا رهبری پذیرفت؟ در بالاترین سطح، رهبری گفتند نه، این عاقلانه نیست که ما یک تفکر را در ایران حذف کنیم، نشدنی است. نمیتوان یک طیف را جارو کرد. گفتند نه عاقلانه است و نه شدنی است. این لطف نظام بود، اما آیا آقایان تصحیح کردند؟ حتی بعد از مسائلی که برای کشور به وجود آوردند، یک جریان تندرو در اصولگرایان گفت حالا موقعیت خوبی است، اما نظام گفت نه. زیرا فکر را باید با فکر جواب دهیم، یعنی یک تعامل فکری داشته باشیم. زیرا فکر تقابل ندارد، بلکه توأم با تعامل است که البته به این معنی نیست که من موضع خود را رها کنم، اما تعامل میکنم. اما (اصلاحطلبان این کار را) نکردند. بیانیه اخیر جریانی که مدعی است نظام نمیگذارد رقابت ایجاد شود و مدعی است که رقابت حتماً در زمانی است که ما در صحنه باشیم، شما اگر میخواهید در صحنه باشید، باید به اصولی پایبند باشید. در بیانیه خودشان نوشتهاند: «ناهنجاریهای اجتماعی، تشدید تحریمها و تهدید مستمر خارجی امور کشور را تقریباً به حال تعلیق درآورده است» آیا واقعاً امور کشور تقریباً متوقف شده است؟ ما نه فقط ماهواره به فضا میفرستیم، بلکه پیشرفتهایمان در برخی صنایع غیرقابل تصور است. اما وقتی بدون دیدن این موفقیتها، مدعی میشوید که «کشور در حالت تعلیق قرار گرفته است» این خالی کردن دل مردم است. در ارکان نظام قرار بگیریم که دل مردم را خالی کنیم؟ خالی کردن دل مردم کار دشمن است. شما کار دشمن را انجام میدهید، چطوری میخواهید خود را طرفدار مصالح ملی عنوان کنید؟ شما از مجلس ششم تا امروز مدام میگویید ملت ایران در حال سقوط است، در حالی که میبینیم ملت ایران در حال پیشرفت است.
آیا شما چنین پیشرفت فکری را در جریان اصولگرا میبینید؟ چون به نظر میرسد که عموم رویشهای جریان اصولگرا هم توأم با رشد فکری یا نوآوری سیاسی یا نوآوری فکری نبوده است.
تا حدی این نظر را قبول دارم. اتفاقاً یکی از محورهای ضروری برای قوی شدن، پژوهش است. ما باید به پژوهش بویژه در علوم انسانی توجه کنیم تا اتحاد جامعه حول تفکر و دستاوردهای علمی شکل بگیرد، پژوهش در زمینه تاریخ، علوم انسانی و حتی فیزیک و شیمی. ما امروز شاهد توجه لازم به پژوهش نیستیم. قطعاً باید سرمایهگذاری در زمینه پژوهش زیاد شود تا حاصل پژوهش از سوی دست اندرکاران سیاسی و احزاب مصرف شده و به آنان رشد بدهد، زیرا بدون سرمایهگذاری در عرصه پژوهش چگونه میتوان رشد که شایسته و بایسته ملت ایران است را شکل داد؟ درغیاب پژوهش رشد کند میشود.
در بحث قوی شدن، بیشتر به حوزهها و مصادیق نرم اشاره میکنید.
اصلاً قائل نیستم که قدرت نظامی نقطه قوت اصلی ما محسوب میشود. قدرت نظامی ابزار ماست و اصل پایههای قدرت ما را قدرت نظامی تشکیل نمیدهد. آنچه موجب شد ملت ایران در انقلاب اسلامی پیروز شود، آنچه موجب شد حتی در صحنههای رویارویی ما با امریکاییها، آنان به تأمل وا داشته شوند، قدرت نرم ماست، نه قدرت سخت ما. البته من اصلاً قدرت سخت را نادیده نمیگیرم و معتقدم باید بهعنوان یک ابزار حیاتی به آن توجه کنیم، اما نقطه قوت ما، قدرت نرم ماست. ببینید قبل از انقلاب اسلامی بسیاری میگفتند بدون قدرت سخت در برابر امریکا و استبداد، هیچ کاری نمیتوان کرد اما انقلاب اسلامی نشان داد که قدرت نرم میتواند بر قدرت سخت برتری پیدا کند. امروز هم همین گونه است. آنچه موجب شد امریکاییها کاملاً فلج بشوند، حضور چندین میلیونی در تشییع پیکر شهید سلیمانی است. این قدرت است که آنان را درهم ریخته و به چالش کشیده و آنان را به این جمعبندی میرساند که با این انسجام و این اتحاد، قدرت سخت شان، نه تنها کارآیی ندارد، بلکه اتحاد را بیشتر میکند. در انقلاب اسلامی امریکاییها، ژنرال هایزر را فرستادند و او در چندین جلسه، همه جوانب کودتا را بررسی کرد و نوشت من دیگر همه احتمالات کوچک را با فرماندهان نظامی هماهنگ کردهام، اما آنچه این نقشه را بهم میریزد، قدرت نرم است. آنچه شاه را بیرون میکند هم قدرت نرم است. وقتی که شاه بر فراز تهران میرود و با تماشای راهپیمایی عظیم مردم، قدرت نرم ملت را مشاهده میکند، درهم میریزد و ناچار به فرار میشود.
بنابراین آنچه شاه را فراری داد، حمله نظامی به کاخ شاه نبود. اتفاقاً تأثیرگذاری قدرت نرم در کسانی که به قدرت سخت اتکا دارند، بسیار سریع است. یعنی کسی که براساس قدرت سخت برنامهریزی میکند در مواجهه با قدرت نرم با مجهولاتی مواجه میشود که این مجهولات او را سردرگم میکند، زیرا قدرت نرم در محاسبات صاحبان قدرت سخت نمیآید و اصلاً نمیتوانند آن را درک کنند. به همین دلیل است که میگوید فرض که کودتا کردیم، این ملت با ما چه خواهد کرد؟ آیا مطیع خواهد شد؟ ما چقدر از اینها را باید بکشیم تا مطیع بشوند؟ ضمن اینکه نمیتوان با قدرت نرم از طریق قدرت سخت مقابله کرد و این همان چیزی است که در جریان انقلاب اسلامی دیدیم. بنابراین امروز ما باید بر اشتراکاتی که میتواند قدرت نرم ما را افزایش دهد، تکیه کنیم. به این معنی که باید به احزاب بگوییم کارکرد خودتان را داشته باشید تا در این صورت قدرت ملی شکل بگیرد. یا احزاب و دیگران باید در ارتباط با اتحاد ملت، ارتقای بینش ملت، آگاهیهای ملت و دادن امید به آنان بکوشند. اما آیا جریاناتی که امید را در دل مردم میشکنند، میتوانند مدعی شوند که تعلق به این ملت داریم؟ قطعاً تعلق ندارند. چه بخواهیم چه نخواهیم، ما فرمولی (از اداره جامعه و کشور) را عرضه کردهایم که براساس همین فرمول به یک قدرت تبدیل شدیم. امروز هم قدرت ما در جهان منشأ تحول و تغییر است. اگر به دوران سلطه برگردیم، برخلاف آنچه گفته میشود، اگر تسلیم شویم، چیزی برایمان باقی نخواهند گذاشت و اگر جام زهر بنوشیم و باز اگر بر ما مسلط بشوند، ریشه ایرانیت را خواهند زد. تأکید کنم که به باور من، اگر غرب بار دیگر بر ایران مسلط شود، هیچ چیزی باقی نخواهد گذاشت تا این ملت دیگر بار جوانه بزند و این مسأله فقط متوقف به این نخواهد بود که نظام سیاسی را عوض کند یا مانند کودتای 28 مرداد برخی از نخبگانش را از دم تیغ بگذراند، بلکه فراتر از اینها، اساساً توانمندی و قابلیت ملت را نابود خواهد کرد. همه داشتههایش را نابود خواهد کرد تا این ملت نتواند دوباره رشد کرده و به مدلی برای سایر کشورها تبدیل شود. این واقعیتی است که باید بفهمیم؛ فهم این مسأله دشوار نیست که امروز نباید برای دشمن فرصت ایجاد کنیم. هر سلیقه و هر تعلق خاطری که داریم، اگر ذرهای برای این ملت و این سرزمین ارزش قائلیم، باید در مسیر تقویت این کشور پیش برویم. بسیاری از کسانی که به بهانه دفاع از ملت، دل ملت را خالی میکنند، تعلقی به ملت ندارند. یک پایشان آن طرف است. فکر میکنند اگر امریکاییها حاکم شوند، آنان را خواهند پذیرفت، درحالی که اینطور نیست، آنان را مصرف میکنند و بعد به کناری خواهند انداخت. بنابراین یکی از زمینهها و راههای قدرتمند کردن ایران، این است که واقعیتها را به مردم بگوییم. یکی از مشکلاتی که امروز در کشور پدید آمده، این است که برخی پیشرفتها و دستاوردهای کشور را مایه غرور نمیدانند، درحالی که اینها واقعیتهای کشور است، اما به گونهای عمل میکنند که چون جمهوری اسلامی این کارها را میکند، بنابراین نه تنها نباید درباره آنها صحبت کنیم، بلکه باید مسخره هم بکنیم که «مگر میشود و آیا ما میتوانیم؟»
در ماجرای حمله به عینالاسد، بسیاری سعی کردند با القای این امر که امریکاییها از پیش زمان حمله را میدانستند، مسأله را ساده جلوه دهند، درحالی که این حمله به یک پایگاه امریکایی، بعد از جنگ جهانی دوم سابقه نداشته است. حتی اگر یک گلوله کلاشنیکف هم به این پایگاه شلیک شده باشد و ایران گفته باشد که من این گلوله را شلیک کردهام و مسئولیت آن را پذیرفته باشد، برای شکستن هیمنه امریکا کافی است، چه رسد به اینکه 15 تا موشک به این پایگاه امریکایی شلیک شده باشد.
گذشته از این، در فناوری نانو و دیگر رشتههای علمی کارهای بزرگی انجام میدهیم، اما چون به نام جمهوری اسلامی است، باید آن را تحقیر کنید و بپوشانید؟ چرا نباید افتخار کنید؟ مگر جمهوری اسلامی متعلق به این ملت نیست؟! مگر پدیدهای است که حتماً باید حذفش کنید؟ تاریخ را که میخوانیم، متأسف میشویم که چگونه غرب ملت ایران را تحقیر میکرد. اما امروز این نظام سیاسی توانسته در یک مدت کوتاه یک تحول بزرگی ایجاد کند، چرا به این تحول بزرگ مباهات نمیکنید؟ اگر ملیگرا هستید، رهبر این نظام سیاسی در اوج ملیگرایی است و نمیتوانید هیچ جریان سیاسی را در ملیگرا بودن با ایشان مقایسه کنید. در تعلق به ایران هم به همین ترتیب؛ یا اگر به توسعه سیاسی اعتقاد دارید، در این مدت واقعاً توسعه سیاسی ای کسب کردیم که در تاریخ کم نظیر است. ضمن اینکه در همه این احوال، خودمان مسائل خودمان را حل میکنیم. امروز در ایران کسی در جایگاه ریاست جمهوری است که من او را نمیپسندم، اما مجبورم او را تحمل کنم و ظرف وجودی خود را بسط بدهم. این نظام سیاسی توانسته این کار را بکند که از این طرف هم مثلاً شما وجود احمدینژاد را برای بشریت فاجعه میدانستید، اما مجبور بودید او را تحمل کنید، چون رأی مردم او را انتخاب کرده بودند. این توسعه سیاسی در ایرانی رقم خورده است که به هیچ وجه در مسائل داخلی خودش نقش نداشته است، آیا این قابل تقدیر و قابل توجه نیست؟ پیشرفتها در سایر زمینهها هم درحالی صورت گرفته است که فشارها بر این کشور در اوج خود بوده است. امروز استعدادهای بزرگ و جوانی در کشور شناسایی و پرورش داده میشوند و این ناشی از توسعهای است که در آموزش ایجاد شده است.
امروز دانشگاهها به دورترین نقاط کشور رفته است. درحالی که در رژیم شاه، برخی میخواستند در قزوین دانشگاه بسازند، هویدا در مجلس مسخره میکرد و درنهایت کسی که خواهان ساخت دانشگاه در قزوین بود را عزل میکنند! البته امروز ضعفها و کاستیهایی داریم، اما آیا واقعاً برای کسانی که ادعای تعلق خاطر به این کشور دارند، چون جمهوری اسلامی که مورد علاقهشان نیست، اما نباید به ایرانیت خودشان هم توجه و افتخار کنند؟ این نظام برای ایرانیت و سرفرازی ایران تلاش میکند. اما متأسفانه به گونهای برخورد میکنند که اینها دستاوردهای دشمن است و به باور من، این رویکرد زمینه ساز رشد جامعه نخواهد بود.
نیم نگاه
نخستین چیزی که ما باید نسبت به آن تجدیدنظر کنیم، نگاه به ملیت و هویت ملی است. هویت ملی عامل تأثیرگذار در اتحاد جامعه است. پس از انقلاب اسلامی ما مقابل تصویری از ملیت که انگلیسیها و بیگانگان مروج آن بودند، موضع گرفتیم. اما ما کار دیگری هم کردیم و آن این بود که به طور کلی ملیگرایی را به حاشیه راندیم، در حالی که به نظر من کار غلطی است. اسلام اعتقاد به وطن را پایهای از ایمان میداند. اما ما در این زمینه اشتباه رفتیم. بعضی از جریانات مشکوک هم به این مسائل دامن زدند. اما امروز درحال اصلاح این رویکرد هستیم به این معنی که برای علاقه مندان به ایران و سرنوشت ایران، هویت و اعتبار قائل باشیم
رهبر معظم انقلاب در دورهای تأکید کردند که فارسی باید زبان علمی جهان بشود. امروز زبان فارسی درحال تبدیل شدن به زبان سیاسی جهان است. این نکته بسیار مهمی است که نشان میدهد ما در کجا ایستادهایم. بنابراین طبیعتاً ایران، متناسب با شرایطی که دارد، باید خود را قدرتمند سازد و قدرتمند ساختن در جبهه داخلی، مصاف با بیرون را سهل و آسان خواهد کرد
اصلاً قائل نیستم که قدرت نظامی نقطه قوت اصلی ما محسوب میشود. قدرت نظامی ابزار ماست اما اصل پایههای قدرت ما را قدرت نظامی تشکیل نمیدهد. آنچه موجب شد ملت ایران در انقلاب اسلامی پیروز شود، آنچه موجب شد حتی در صحنههای رویارویی ما با امریکاییها، آنان به تأمل وا داشته شوند، قدرت نرم ماست، نه قدرت سخت ما. البته من اصلاً قدرت سخت را نادیده نمیگیرم و معتقدم باید بهعنوان یک ابزار حیاتی به آن توجه کنیم، اما نقطه قوت ما، قدرت نرم ماست
این گفتوگو را تصویری هم ببینید
هم ایران ، هم اسلام
گفت و گو با عباس سلیمی نمین
پژوهشگر تاریخ معاصر
جامعه ایران اکنون کجا ایستاده و به کدام سو می رود؟ برای دستیابی به تصویر روشن از وضعیت و مسیر
حرکت جامعه، با کارشناسان حوزه های مختلف در مجله سیاسی- اجتماعی «جستجو» گفت و گو خواهیم کرد. درسومین شماره از مجله سیاسی- اجتماعی «جستجو» عباس سلیمی نمین پژوهشگر تاریخ معاصر از چیستی «قوی شدن» می گوید.
برنامه «کیو آر اسکنر» را میتوانید از اپلیکیشنهای مختلف دانلود کنید.
وزارت فرهنگ و ارشاد از پذیرفته شدن تابعیت نجیب مایل هروی، ادیب و پژوهشگر مطرح افغان خبر داد
مواظب بدخواهان ایران فرهنگی باشیم
مریم شهبازی
خبرنگار
این روزها ماجرای نجیب مایل هروی، پژوهشگر عرفان و ادبیات فارسی در صدر خبرهای فرهنگی قرارگرفته، آنهم بهدلیل خودسوزی شهاب، فرزندش که دلیل اقدام خود را مشکلاتی در راه اقامت پدرش عنوان کرده است. بهدنبال انتشار این خبر، سایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم خبری منتشر کرده مبنی بر اینکه «با پیگیری این وزارت و اقدامات مؤثر وزارت کشور، وزارت امور خارجه و نهادهای مرتبط موضوع پذیرش تابعیت مایل هروی تأیید شده و آخرین مراحل اداری و قانونی خود را پشت سر میگذارد.»
برخی حاشیههای خودسوزی شهاب مایل هروی
ماجرای این خودسوزی با انتشار تصاویری از سوی همسر شهاب در اینستاگرام و همراه با درج مطالبی با این محور رسانهای شد که مشکلات اقامتی مایل هروی هنوز حل نشده است. انتشار این خبر طی روزهای اخیر واکنشهای مختلفی را بهدنبال داشته، برخی گلایه کردهاند که چرا بعد از نیم قرن زندگی مایل هروی در ایران و ارائه خدمات بیشمار ادبی، هنوز مشکل اقامت او حلنشده! این دسته معترضان از بیمهری و بیتوجهی مسئولان گفتهاند، با اینحال برخی هم نظیر اکبر ایرانی، رئیس مرکز پژوهشی میراث مکتوب و حتی فروزنده اربابی، عضو بنیاد بینالمللی مولانا که سالهاست روابط نزدیکی با مایل هروی دارند از اقدام شهاب ابراز تعجب کردهاند، البته آنان هم منکر مشکلات اقامتی و معیشتی استادان مهاجر افغان همچون مایل هروی نشدهاند، منتها تأکید کردهاند ماجرا آن طوری که پسرش گفته نیست.
در بخشی از مطلبی که اکبر ایرانی در صفحه شخصیاش نوشته آمده: «استاد نجیب مایل هروی دو سال قبل بهدلیل مشکلات تیروئید و اعصاب و روان در بیمارستان پیامبران تهران با هزینه وزارت ارشاد بستری بودند و پس از درمان به مشهد رفتند. اقامت ایشان در تهران بهدلایلی ممکن نبود، با نامهنگاری وزارت ارشاد با تأمین اجتماعی مسأله بازنشستگی هم حل شد. اقامت ایشان هم برای 10 سال تمدید شد که برای دیگران سابقه نداشته. چند روزی پیش شهاب تلفن کرد و از کمی حقوق بازنشستگی پدر گلایه داشت که گفتم دنبال میکنیم از جای دیگر جبران شود. اما علت خودسوزی ایشان برایم هنوز روشن نیست!»
البته نجیب مایل هروی طی دو سال گذشته با مشکلات متعدد معیشتی و اقامتی دستوپنجه نرم کرده، بخشی از مشکلاتی که افرادی نظیر او در کشورمان با آن روبهرو هستند آنقدر جدی است که مسائل متعددی پیش روی آنان گذاشته که طی دو سال گذشته منجر به حاد شدن افسردگی نجیب مایل هروی و بستری شدن او هم شده است.
واکنش وزیر سابق مسکن و ارائه توضیحاتی در فضای مجازی
اما بهدنبال انتشار خبر خودسوزی شهاب مایل هروی، حتی عباس آخوندی، وزیر سابق مسکن و شهرسازی دولت روحانی هم دست به انتشار توضیحات مفصلی درباره اقدامات دولت برای پیگیری مشکلات ایشان در فضای مجازی زده، اقداماتی که در نهایت به اعطای منزلی به نجیب مایل هروی در مشهد منجر شده، در بخش پایانی این نوشته آمده:«پس از آنکه این خبر تلخ را در رسانهها خواندم تأسف خوردم از اینکه چگونه کندی دیوانسالاری و رفتار خارج از عرف فرزند ایشان این نیت و کوشش شایسته را به ضد خود تبدیل کرده است. و ارجگذاری استادی که مایه افتخار دو ملت است و پاسداشت او نهتنها سپاس از یک شخص که ارج نهادن نمادین به روابط دوستی دو ملت است مایه گله و سوءتفاهم شده است.» فروزنده اربابی عضو بنیاد بینالمللی مولانا هم در پاسخ به برخی حاشیههای انتشار این خودسوزی در اینستاگرام به ذکر توضیحاتی پرداخته و تأکید کرده برخلاف گفتههای شهاب آنطور نبوده که استاد مایل هروی طی این چند سال فراموششده باشد.
نیکنام حسینیپور، مدیر سابق مؤسسه خانه کتاب هم در صفحه اینستاگرام خود درباره ماجرای پیگیری چندساله وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در مورد استاد نجیب مایل هروی نوشته: «بحث اقامت هم از طریق وزارت کشور و وزارت خارجه پیگیری شد که حلشده، البته ایشان نمیخواهد تابعیت افغانستانی خودش را از دست بدهد ولی میگفت اقامت دهساله به من بدهید که این موضوع هم حلشده. همچنین مشکلی در خصوص کتابهایش با یکی از ناشران داشت که آن را هم حل کردیم و مرتب هم پیگیر احوالش بودند آقای صالحی، حالا اینکه پسرش با چه نیتی و به چه دلیلی خودش را آتش زده نمیدانم اما باید مواظب بدخواهان ایران فرهنگی باشیم که از این آب گلآلود ماهی نگیرند.»
در بخشی از اطلاعیه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در پاسخ به این حاشیهها آمده: «به پاس سالها خدمت فرهنگی استاد نجیب مایل هروی به فرهنگ و تمدن ایران زمین، علاوه بر انتخاب ایشان بهعنوان شخصیت برگزیده در انتشار و گسترش زبان و ادبیات فارسی در جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، نشان درجه یک هنری نیز به این نویسنده اعطا شده که این موضوع بیانگر باورمندی عمیق نسبت به مشترکات تمدنی و فرهنگی بین دو ملت ریشهدار و همزبان ایران و افغانستان بوده و مسئولان فرهنگی ایران، ارزشهای تمدنی بین این دو کشور دوست و برادر را فراتر از مناسبات سیاسی و مرزهای جغرافیایی دانسته و ایران و افغانستان را یک ملت واحد میدانند.»
بر اساس این اطلاعیه، سند منزلی که در مشهد به نجیب مایل هروی تعلقگرفته هنوز بهنام ایشان نیست که این موضوع بر اساس قوانین کشور است که ثبت سند منوط بر تابعیت بوده که با پذیرش تابعیت از سوی ایشان و اقدامات اداری یادشده، این مشکل برطرف میشود.
نیمی از تیم های لیگ برتری بازیکنی داشتهاند که چند ماه خانه نشین شده است
استقلال صدرنشین جدول رباط صلیبی
محمد محمدی سدهی
خبرنگار
هر ساله در لیگ برتر فوتبال ایران مصدومیتهای مختلفی اتفاق میافتد که مهمترین آن رباط صلیبی است. لیگ برتر ایران با تعطیلی حدود 3 ماهه بهدلیل شیوع ویروس کرونا مواجه شد اما با تصمیم مسئولان سازمان لیگ تمرینات تیمها پس از تست بازیکنان و اعضای تیم آغاز شد و تیمها برنامههای دیگری همچون برگزاری مسابقات دوستانه برای خود در نظر گرفتند اما فشار تمرینات و برگزاری مسابقات دوستانه باعث مصدومیت بازیکنان شد. در تیمها معمولاً مصدومیتهایی مثل پارگی عضله یا کشیدگی، آسیبهای مچ و ساق پا و... اتفاق میافتد اما بدون شک سنگینترین نوع مصدومیت، پارگی رباطصلیبی است.
موضوع در استقلال کمی نگرانکننده است و این تیم در میانه فصل یکی از بازیکنان تأثیرگذار خود را بهدلیل پارگی رباط صلیبی از دست داد. داریوش شجاعیان، هافبک استقلال در هفته هفتم و در جریان بازی تیمش مقابل سایپا از ناحیه رباط صلیبی دچار صدمه شدید شد اما تعطیلی لیگ باعث شد تا برخی دیگر از بازیکنان استقلال هم با پارگی رباط صلیبی مواجه شوند. 2روز پیش و در جریان دیدار استقلال برابر رایکا، مرتضی تبریزی مصدوم شد که گمانه زنیهایی در خصوص پارگی رباط صلیبی مهاجم استقلال شده بود که پزشک استقلال این موضوع را تأیید کرد. یکی دیگر از مصدومان استقلال میلاد زکیپور است که دکتر کاوه ستوده درباره مصدومیت زکیپور گفت: «زکیپور دچار ضرب خوردگی از ناحیه ساق پا و کمی التهاب در عضله ساق پا شده است که بعد از چند جلسه فیزیوتراپی به تمرینات در روزهای پیش روی اضافه میشود.» رضا آذری یکی از جدیدترین مصدومان استقلال است که به علت پارگی رباط صلیبی مدتها از حضور در مستطیل سبز محروم خواهد بود. فرشید اسماعیلی، فرشید باقری، دیاباته، سیاوش یزدانی و عارف غلامی نیز بازیکنانی بودند که در این فصل بهدلیل مصدومیت چندین هفته از مسابقات را از دست دادند. فشار تمرینات و کیفیت بد زمینهای تمرین تیمها از جمله دلایل اصلی پارگی رباط صلیبی بازیکنان است. بعد از مصدومیت رضا آذری و مرتضی تبریزی در کمتر از یک هفته که در دو بازی دوستانه استقلال اتفاق افتاد بخشی از انتقاد به علی ربانی مربی بدنساز استقلال برمیگشت و عدهای اعتقاد داشتند تمرینهای این مربی باعث بروز چنین اتفاقی شده است. اما فرهاد مجیدی روز گذشته با حمایت از علی ربانی او را فنیترین مربی که تاکنون با وی کار کرده خواند تا به این شکل نشان بدهد انتقادهایی را که در این باره وجود دارد باور ندارد.
البته پرسپولیس هم از این قاعده مستثنی نبوده و محمد انصاری که چند ماه قبل از بند مصدومیت رباط صلیبی رهایی پیدا کرده بود بازهم دچار این مصدومیت سنگین شد و رباط صلیبی زانوی پای چپش دچار پارگی شد. قرار است اوایل تیرماه عمل جراحی روی پای انصاری انجام شود اما طبق گفته مسئولان پرسپولیس او حدود ۶ ماه دور از میادین خواهد بود و احتمالاً نیمفصل نخست لیگ بیستم را نیز از دست خواهد داد و توسط کادر فنی این تیم برای نیمفصل نخست لیگ بعدی از لیست خارج خواهد شد.
سال گذشته آمار پارگی رباط صلیبی در ایران بالاتر از یوفا بود
حدود 8 روز تا از سرگیری مسابقات لیگ برتر نوزدهم باقی مانده و در حالی که سرمربیان دغدغه آمادهسازی تیمهای شان را دارند، بعضاً با مشکل مصدومیت بازیکنان شان هم رو به رو میشوند. صحبت از بازیکنانی است که با مصدومیتی سنگین، باید حداقل چند ماه از میادین دور باشند. بازیکنانی که با پارگی رباط صلیبی، تیم شان در پست مورد نظر با چالش مواجه میشود.
زهره هراتیان، رئیس مرکز ارزیابیهای پزشکی و بازتوانی فوتبال ایران (ایفمارک) در خصوص این موضوع به خبرنگار «ایران» گفت: «این مصدومیتها قابل پیشبینی بود به این دلیل هم سازمان لیگ زمان کافی برای آمادهسازی تیمها در نظر گرفت و همانند زمان آغاز فصل 21روز به تیمها فرصت داد. علاوه بر این تعویق دیگری برای از سرگیری مسابقات در نظر گرفت تا تیمها زمان کافی برای آمادهسازی داشته باشند و با شرایط مناسب در مسابقات حاضر شوند.» او با اشاره به پروتکلهای در نظر گرفته شده توسط فیفا برای از سرگیری مسابقات بعد از شیوع کرونا اظهار داشت: «فیفا قانون 5 تعویض را برای مسابقات در نظر گرفت و این به دلیل بالا رفتن تعداد مصدومیتها در حین برگزاری مسابقات است. این تصمیم فیفا باعث میشود تا ریسک مصدومیت بازیکنان پایین بیاید و از طرف دیگر سازمان لیگ تمهیدات دیگری در زمان برگزاری مسابقات برای کاهش آسیب دیدگی بازیکنان در نظر گرفت.»
رئیس ایفمارک افزود: «همیشه آمار مصدومیتهای بد همچون پارگی رباط صلیبی لیگ ایران یک مقداری بالاتر از سایر لیگ هاست و این موضوع برمی گردد به شیوه تمرینات و نوع زمین تمرین البته علاوه بر این ورزشکاران ما هم به صورت حرفهای با این مسأله رفتار نمیکنند. مثلاً رونالدو خودش به صورت حرفهای برای رفع مصدومیتش برنامه دارد. یعنی این فرهنگ حرفهای بودن در بازیکنان ما وجود ندارد، به همین دلیل آمار مصدومیت در لیگمان همیشه نسبت به لیگهای دیگر بیشتر است.»
هراتیان بیان داشت: «مصدومیتها صرفاً به تعطیلی مسابقات ارتباط ندارد و قطعاً عوامل دیگری در این مصدومیتها تأثیرگذار است. مهمترین موضوع تعهد بازیکن است، هیچ کدام از بازیکنان حرفهای دنیا منتظر نمیمانند تا مربیانشان برای رفع مصدومیتها به آنها برنامه بدهند و همیشه خودشان سطح بالای آمادگی جسمی شان را حفظ میکنند. یک بازیکن حرفهای شغلاش همین است و در 3 ماه تعطیلی مسابقات استراحت نمیکند. علاوه بر این برخی از بازیکنان لیگ ما حتی با اضافه وزن هم مواجه هستند البته برخی از مربیان تیمها درصد چربی بازیکنان را چک میکردند و برای بازیکنان برنامههای غذایی خاصی داشتند. بازیکنان ما خودشان را در دوران قرنطینه رها کردند و برنامهای نداشتند.»
او با اشاره به آمار پارگی رباط صلیبی در لیگ ایران گفت: «سال گذشته آمار پارگی رباط صلیبی در ایران بالاتر از آمار یوفا بود. وقفهای که در برگزاری مسابقات پیشآمد قطعاً باعث بالا رفتن درصد آسیب دیدگی بازیکنان میشود. فیفا میگوید قطعاً باید نحوه برگزاری تمرینات متناسب با آغاز مسابقات باشد که باشگاههای ما زمان کافی برای آمادهسازی خود داشتند و موضوع مصدومیت بازیکنان برمی گردد به خود باشگاهها که چگونه بازیکنان شان را برای برگزاری مسابقات آماده میکنند.»
برش
حقیقت: مصدومیتها در ایران تفاوت زیادی با سطح جهانی ندارد
پزشک تیم فوتبال پرسپولیس معتقد است بازگشت بازیکنان به تمرینات پس از تعطیلی طولانی مدت به دلیل شیوع کرونا، آنها را آسیبپذیرتر کرده است. علیرضا حقیقت درباره پارگی رباط صلیبی بازیکنان فوتبال که اخیراً بیشتر شده، به خبرنگار «ایران» گفت: «این اتفاق علتهای مختلفی میتواند داشته باشد. درباره بازیکنان دیگر نمیتوانم نظر بدهم ولی درباره محمد انصاری شدت ضربه وارد شده به زانوی چپش در تمرین، به حدی بود که اگر برای زانوی راستش هم ضربه وارد میشد و زانوی او سالم هم بود، این مصدومیت پیش میآمد. به هر حال دوری از میادین هم بیتأثیر نیست. بازیکنان بعد از 70 روز به تمرین برگشتهاند و این میتواند آنها را آسیب پذیرتر کند.» او به عواملی که به بازیکن مصدوم کمک میکند تا دوران دوری از فوتبال را زودتر و راحتتر پشت سربگذارد هم اشاره کرد: «تکنیک عمل و پزشک جراحی که عمل را انجام میدهد، خیلی تأثیرگذار است. ضمن اینکه فیزیوتراپیها و نوع تمریناتی که بازیکن پشت سر میگذارد، میتواند به بازگشت او کمک کند. در باشگاه پرسپولیس، بازیکنان بهترین جراحیها و بازتوانی بعد از عمل را داشتهاند.» حقیقت تأکید کرد میانگین پارگی رباط صلیبی بین فوتبالیستهای لیگ ایران با سایر لیگهای آسیایی و حتی اروپایی، اختلاف زیادی ندارد: «شاید آمار چنین مصدومیتی در ایران کمی بیشتر باشد ولی خیلی تفاوتی ندارد. در لیگهای اروپایی و تیمهای مطرح هم چنین مصدومیتهایی وجود دارد. به هر حال فوتبال است و این آسیب دیدگیها را هم در کنار خود دارد.»
مترو سواری به وقت کرونا
صندلی ممنوع
محمد مطلق
گزارش نویس
مسافران که از تاکسی پیاده میشوند، دستکشها را درمیآورند و توی کیفهایشان دنبال ماسک میگردند. این آیین، هر روز مو به مو در محوطه ایستگاه متروی شهر ری اجرا میشود؛ ایستگاهی که یک سمتش تاکسیهای خطی صف کشیدهاند و سمت دیگرش اتوبوسها. مسافران به تندی و با عجله از کنار هم عبور میکنند. آنهایی که بیرون میآیند، ماسکها را درمیآورند و دستکش به دست میکنند و آنهایی که وارد میشوند برعکس. این یعنی توی واگن مترو ماسک کارایی بیشتری دارد تا دستکش. میتوانی یک گوشه سر پا بایستی و تا مقصد دست به جایی نزنی اما نمیشود نفس نکشید آن هم وقتی که شانه به شانه و پشت به پشت بقیه ایستادهای یا بهتر که بگویم چیده شدهای. تاکسی اما فرق میکند؛ توی تاکسی کار آدم با یک دستکش هم راه میافتد. یک دستت را تمیز نگه میداری برای جواب دادن به تلفن و جا به جا کردن عینک و دست کشیدن به دماغ و دهنت، یک دست پوشیده در دستکش هم برای گرفتن دستگیره و کرایه دادن و این طور چیزها.
چند روزی است پلیس مترو پیش از عبور از گیت، تذکر میدهد که همه ماسک بزنند. تک و توک مسافرانی هم پیدا میشوند که اصلاً بدون ماسک و دستکش بیرون آمدهاند که بعضیهایشان قبل از رد شدن از گیت گیر میافتند و مجبور میشوند از ماسک فروشی دم در یکی بخرند که داد میزند «ماسک استریل سه تا پنج تومن، دونهای دو هزار.» بعضیها کارشان به فحش و داد و بیداد میکشد و بازگشت به خیابان. بعضی هم البته زرنگند و میتوانند وسط جمعیت طوری پیچ و تاب بخورند که نه ماسک بخرند، نه پول بلیت بدهند. خوش به حال شان! آدم باید زرنگ باشد که من یکی نیستم.
قطارها در ایستگاه شهر ری یکی در میان خالی از راه میرسند و از همین ایستگاه مسافرگیری میکنند و البته ارزشش را دارد که به خاطر آن همه صندلی بدون مسافر صبر کرد مگر اینکه خیلی عجله داشته باشی. اینجا یک ایستگاه شانس داری فاصله اجتماعی را رعایت کنی اما بگو مگوها درست از ایستگاه بعدی شروع میشود.
صندلیها یکی در میان برچسب «نشستن ممنوع» خورده و زیر هر برچسب هم نوشته شده «برای سلامتی خود و دیگران فاصله اجتماعی را رعایت کنید.» خیلیها اول خط کیفشان را روی برچسب میگذارند و خودشان را به خواب میزنند. این هم روش خوبی است و اگر اوج شلوغی مترو نباشد، میتوانند چند ایستگاه را بیهیچ تنشی رد کنند اما وقتی تعداد ایستادهها زیاد شد، قاعدتاً رعایت فاصله اجتماعی بین نشستهها موضوعیت خود را از دست میدهد. آن وقت است که دست ایستادهها بهسمت کیف نشستهها میرود:
- آقا مگه برچسب رو نمیبینی؟
- چه ربطی داره؟ اگر مسأله رعایت فاصلهاس که مردم سرشون روی شونه همدیگهاس. برچسب برای وقتیه که مترو خلوت باشه.
- قربون منطقت برم الهی یعنی وقتی ترافیک سنگین شد، میتونی از چراغ قرمز رد بشی؟
- آقا راست میگه دیگه چرا بحث میکنی الکی. مردم دماغ به دماغ وایستادن تو میخوای سه تا صندلی بگیری؟
- عزیز من، من کرونا دارم بهخاطر خودش میگم، اینکه به خودش رحم نمیکنه.
- اشکالی نداره منم دلم میخواد بگیرم راحت بشم.
- واقعاً کرونا داری؟
- میتونی بگی ندارم؟ من میتونم بگم تو نداری؟ خب این برچسب زهرماری برای همینه دیگه.
- آقا این کرونا داره دست به دست کنین بره بیرون!
- لال از دنیا نری صلوات ختم کن!
قطار توی ایستگاه محمدیه ایستاده و حرکت نمیکند. راننده با بلندگو خطاب به مردی که او را نمیبینیم میگوید: «آقای محترم از تو واگن خانما بیا بیرون وگرنه حرکت نمیکنم. آقای محترم با شما هستم بفرما بیرون.» تحلیلها شروع میشود:
- طرف دیده واگن خانما خلوته رفته اونجا که قشنگ از فاصله اجتماعی لذت ببره.
- حالا خوبه بره اون طرف کرونا بگیره آی میخندیم.
- الو سلام... ببین! فاصله اجتماعیتو با من کم کن حواسم بهت هست ها... الو صدا نمیاد؟
- آقا نه جادوه نه چشمبندی؛ سوزن رو میذاری تو این سوراخ، دکمه رو فشار میدی، نخ رو میندازی دور قلاب، سوزن شما نخ شد. نه چشم بندیه نه جادو جنبل، حالا اون تو چه اتفاقی میافته منم خبر ندارم، یه بسته بخر برای مادر که بهشت زیر پاشه، یکی هم برای مادر زن که گناه داره. 25 تا سوزن، دو تا سوزن نخ کن، پنج تا قرقره نخ، پنج هزار. والا خودمم که اینا رو میفروشم تعجب میکنم از این همه ارزونی. آخه مگه میشه 25 تا سوزن دو تا سوزن نخ کن پنج تا قرقره پنج هزار؟ برگردم این طرفیا هم ببینن نه چشم بندیه نه جادو جنبل عزیزم.
- پدر جان همه زدن تو کار ماسک و دستکش، سوزن نخ چیه آخه میفروشی؟
- بالاخره وقتی همه تو خونه کارگاه ماسک دوزی راه میاندازن، نخ و سوزن هم میخوان لابد.
- ماسک نانو سه تا پنج تومن دونهای دو هزار. ماسک استریل نانو؛ جا نمونی.
سه نفر داریه به دست وارد میشوند: «نمیخواهم که بیتابت ببینوم، بیبی صنم جانم انار سیستانم، دلم خواهد که شادابت ببینوم، بیبی صنم جانم انار سیستانم، ندیدم من به بیداری رخت را، بیبی صنم جانم انار سیستانم، بخوابم بلکه در خوابت ببینوم، بیبی صنم جانم انار سیستانم هی... شاد باشین همشهریا، برای رعایت فاصله اجتماعی و پروتکلهای بهداشتی، میتونید کارت به کارت کنید.» دستگاه پُز را میگذارد توی داریه و میچرخاند.
- آقا قشنگ کرونا مالیمون کردی دمت گرم.
خدای من مثلاً آمده بودم مترو تا ببینم مردم چقدر فاصله اجتماعی را رعایت میکنند و توی شلوغی چطور باهم کنار میآیند، ببینید سر از کجا درآوردیم. حواس برای آدم نمیماند که. بغلی دستیام هنوز مشغول شماره گرفتن است:
- الو میگم فاصله اجتماعیتو با من کم کن... الو صدا نمیاد؟ بذار از مترو اومدم بیرون زنگ میزنم.
- آقای مطالعه! با یه دست هم میشه کتاب رو گرفت. یه دستت به میله باشه هی خودت رو ننداز روی ما... از میله میترسی؟ بابا بیخیال اینجا همه کرونا داریم بیا کرونا اینجا کرونا اونجا کرونا همه جا.
- بزن دست قشنگه رو.
بدبین نباشید، یکی از مأموران مترو میگوید: «کار ما این است که اینجا بنشینیم و به رفتار مردم نگاه کنیم. اگر از من میپرسی، به نظرم مردم نه تنها مسائل بهداشتی را خوب رعایت میکنند، اصلاً آرامتر و مهربانتر هم شدهاند. شلوغی مترو هم که تقصیر مردم نیست. تعداد قطارها را بیشتر کنند و زمان حرکت کوتاهتر شود، خلوتتر میشود و آن وقت همین مردم قوانین را هم بیشتر رعایت میکنند. اگر دقت کنید تا جایی که واگنها پر نشدهاند، کسی روی صندلی ممنوع نمینشیند حتی خیلیها سر پا میایستند که شانه به شانه هم نباشند. ولی خب وقتی تعداد ایستادهها زیاد شد، طبیعی است که مردم خودشان تعادل ایجاد میکنند.»
مسافران توی ایستگاه مصلی به تندی از کنار هم میگذرند؛ آنهایی که بیرون میآیند، ماسکها را درمیآورند و دستکش به دست میکنند و آنهایی که وارد میشوند برعکس. این آیین هر روز به دقت و مو به مو در ایستگاه مصلی برگزار میشود؛ آیینی که مسافران با امید و ناامیدی به آن تن دادهاند. ماسک نانو میخرند و میدانند این فقط یک اسم بیمعنی است، تا جایی که امکان دارد از نشستن روی صندلی ممنوع امتناع میکنند اما میدانند بیفایده است، گروههای موسیقی را تشویق میکنند درحالی که میدانند چنین آمد و شدی خطرناک است و هزار و یک چاره و ناچاری دیگر.
پا به خیابان که میگذارم هنوز پژواک خوش بیبی صنم در جمجمهام می پیچد: «کسی حرف دل ما را ندانست، بیبی صنم جانم انار سیستانم، بهای محصول ما را ندانست، بیبی صنم جانم انار سیستانم، بجز طوفان کسی در شهر غربت، بیبی صنم جانم انار سیستانم، نشان منزل ما را ندانست، بیبی صنم جانم انار سیستانم.»
استاندار خوزستان: آب غیزانیه برای ۲۰ سال آینده تأمین شد
شیما جهانبخش
استاندار خوزستان گفت: با تکمیل طرح آبرسانی به بخش غیزانیه از توابع شهرستان اهواز، آب شرب ساکنان روستاهای این بخش تا ۲۰ سال آینده تأمین شده وآنها دیگر مشکلی در این زمینه نخواهند داشت.
«غلامرضا شریعتی» در گفتوگو با «ایران» از تکمیل فاز نهایی آبرسانی به غیزانیه تا 2 ماه آینده خبر داد و اظهار داشت: با افتتاح فاز اول طرح آبرسانی به غیزانیه تأمین آب در این منطقه از ۹ هزار مترمکعب در شبانه روز به ۱۷ هزار مترمکعب افزایش یافته است. این طرح، بخش اصلی پروژه آبرسانی به غیزانیه بوده که در اجرای آن حدود ۵۹ کیلومتر خط لوله کار شده و ایستگاههای پمپاژ نیز کاملاً تعمیر و اصلاح شدهاند. وی با اشاره به اینکه تمام اعتبارات مورد نیاز از سوی دولت پرداخت خواهد شد، ادامه داد: 8 کیلومتراز پروژه آبرسانی 28 کیلومتری «صفیره» به «نزهه» به اتمام رسیده و کار در ۶ کیلومتر دیگر نیز آغاز شده است. باقیمانده آن را نیز تقبل کردهایم که با همکاری آبفای خوزستان اجرایی کنیم. به مردم منطقه قول دادهایم در مدت ۴۵ تا ۵۰ روز آینده این طرح تکمیل شود و آب مورد نیاز بخش غیزانیه برای ۲۰ سال آینده تأمین میشود. استاندار خوزستان افزود: با اجرای بخش اول این طرح تأمین آب برای ۳۷ روستای بخش غیزانیه مقدور شد. البته فعلاً ۱۲ روستا بهصورت شبانهروزی و بقیه نیز10 ساعت از نعمت آب برخوردار شدهاند. ۲۴میلیارد تومان از اعتبارات مورد نیاز فاز اول این طرح را شرکت مناطق نفتخیز جنوب و ۱۰ میلیارد تومان را سازمان آب و برق خوزستان متقبل شدهاند. همچنین ۲۲ میلیارد تومان را نیز استانداری بر عهده گرفته است. شریعتی در خصوص فاز دوم طرح آبرسانی به غیزانیه نیز گفت: در فاز دوم قرار است روستاهای «رامشیر» از شرق اهواز جدا شوند تا به روستاهای شرق اهواز که ۳۳ روستا هستند، آبرسانی شود. وی افزود: قرار شده پیمانکار پروژه را در 5 جبهه آغاز کند تا روند کار با سرعت بیشتری پیش برود. بالاترین مقام اجرایی در خوزستان درخصوص حل مشکل آب شرب حصیرآباد اهواز نیز اظهارداشت: در منطقه حصیرآباد بهدلیل ساخت و ساز غیرمجاز آب شرب وجود نداشت که با رفع موانع قانونی در شورای تأمین و حمایت نماینده ولی فقیه در خوزستان پروژه آبرسانی به حصیرآباد انجام شد.
استاندار خوزستان گفت: با تکمیل طرح آبرسانی به بخش غیزانیه از توابع شهرستان اهواز، آب شرب ساکنان روستاهای این بخش تا ۲۰ سال آینده تأمین شده وآنها دیگر مشکلی در این زمینه نخواهند داشت.
«غلامرضا شریعتی» در گفتوگو با «ایران» از تکمیل فاز نهایی آبرسانی به غیزانیه تا 2 ماه آینده خبر داد و اظهار داشت: با افتتاح فاز اول طرح آبرسانی به غیزانیه تأمین آب در این منطقه از ۹ هزار مترمکعب در شبانه روز به ۱۷ هزار مترمکعب افزایش یافته است. این طرح، بخش اصلی پروژه آبرسانی به غیزانیه بوده که در اجرای آن حدود ۵۹ کیلومتر خط لوله کار شده و ایستگاههای پمپاژ نیز کاملاً تعمیر و اصلاح شدهاند. وی با اشاره به اینکه تمام اعتبارات مورد نیاز از سوی دولت پرداخت خواهد شد، ادامه داد: 8 کیلومتراز پروژه آبرسانی 28 کیلومتری «صفیره» به «نزهه» به اتمام رسیده و کار در ۶ کیلومتر دیگر نیز آغاز شده است. باقیمانده آن را نیز تقبل کردهایم که با همکاری آبفای خوزستان اجرایی کنیم. به مردم منطقه قول دادهایم در مدت ۴۵ تا ۵۰ روز آینده این طرح تکمیل شود و آب مورد نیاز بخش غیزانیه برای ۲۰ سال آینده تأمین میشود. استاندار خوزستان افزود: با اجرای بخش اول این طرح تأمین آب برای ۳۷ روستای بخش غیزانیه مقدور شد. البته فعلاً ۱۲ روستا بهصورت شبانهروزی و بقیه نیز10 ساعت از نعمت آب برخوردار شدهاند. ۲۴میلیارد تومان از اعتبارات مورد نیاز فاز اول این طرح را شرکت مناطق نفتخیز جنوب و ۱۰ میلیارد تومان را سازمان آب و برق خوزستان متقبل شدهاند. همچنین ۲۲ میلیارد تومان را نیز استانداری بر عهده گرفته است. شریعتی در خصوص فاز دوم طرح آبرسانی به غیزانیه نیز گفت: در فاز دوم قرار است روستاهای «رامشیر» از شرق اهواز جدا شوند تا به روستاهای شرق اهواز که ۳۳ روستا هستند، آبرسانی شود. وی افزود: قرار شده پیمانکار پروژه را در 5 جبهه آغاز کند تا روند کار با سرعت بیشتری پیش برود. بالاترین مقام اجرایی در خوزستان درخصوص حل مشکل آب شرب حصیرآباد اهواز نیز اظهارداشت: در منطقه حصیرآباد بهدلیل ساخت و ساز غیرمجاز آب شرب وجود نداشت که با رفع موانع قانونی در شورای تأمین و حمایت نماینده ولی فقیه در خوزستان پروژه آبرسانی به حصیرآباد انجام شد.
سلام ایران
هر روز با شما در اینجا خواهیم بود، صدای شما، حرف شما و پیشنهاد شما را می شنویم و می خوانیم و بازگو میکنیم. با ما همراه باشید، بگویید و بنویسید
تلفن: 88769075 - 021 پیامک: 3000451213
نظــــــــر مـــــردم
میزان افزایش حقوق بازنشستگان تأمین اجتماعی چه شد؟ آقای رحمانی: از وزیر محترم تعاون، کار و رفاه اجتماعی سؤالی داشتم که آیا این عدالت است که افزایش حقوق مستمری بگیران و بازنشستگان تأمین اجتماعی را هنوز اعلام نکردهاند؛ در صورتی که هر روز مدیر عامل صندوق بازنشستگی میزان رفاهی بازنشستگی کشوری و لشگری را اعلام میکند اما در خصوص بازنشستگان سازمان تأمین اجتماعی صحبتی نمیکنند.
تلفن: 88769075 - 021 پیامک: 3000451213
نظــــــــر مـــــردم
میزان افزایش حقوق بازنشستگان تأمین اجتماعی چه شد؟ آقای رحمانی: از وزیر محترم تعاون، کار و رفاه اجتماعی سؤالی داشتم که آیا این عدالت است که افزایش حقوق مستمری بگیران و بازنشستگان تأمین اجتماعی را هنوز اعلام نکردهاند؛ در صورتی که هر روز مدیر عامل صندوق بازنشستگی میزان رفاهی بازنشستگی کشوری و لشگری را اعلام میکند اما در خصوص بازنشستگان سازمان تأمین اجتماعی صحبتی نمیکنند.
اگر این دولت نبود!
علی ربیعی
دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
روز دوشــنبه گذشته در نشســــت خبــری ســخنگویــی دولــت، در پاسخ به سؤال و ابهاماتی که در چند روز گذشته مطرح بود، احساس کردم رسانهها و جریانهایی که به طور سنتی از سال ۹۲ در رقابت انتخاباتی با رئیسجمهوری بوده و رئیسجمهوری منتخب کاندیدای مورد نظر آنها نبوده، در نوشتهها و مواضع خود نوعی پوچانگاری از...
۷ سال گذشته را با توجه به شرایط اقتصادی پیش آمده در ماههای اخیر تبلیغ میکنند. من بدون آنکه قصد گلایه یا مخالفتی با نقد کسی یا جریانی داشته باشم یا خدای ناکرده به کسی قصد توهین داشته باشم در اظهاراتم بیان کردم که این منصفانه نیست واقعیتهای تحمیل شده بر اقتصاد امروز از جمله تأمین منابع ارزی و حفظ تعادل قیمتها و...که همه ما از جمله دولت و جامعه را با دشواری و سختیهای زیادی مواجه ساخته است، نادیده انگاریم. اظهار داشتم نقدها باید منصفانه صورت گرفته و برای تبیین شرایط اقتصادی امروز نمیتوان پدیده ترامپیسم را نادیده گرفت. باید تبیین میشد در سال ۹۲ دولت با چه شرایطی امور را تحویل گرفته و در ۵۵ ماه اول چه تغییرات مثبتی در رشد اقتصادی، قدرت خرید مردم و کاهش تهدیدات خارجی رخ داده و حالا چرا غیرمنصفانه متغیر تحریم را از معادلات خارج کرده و شرایط امروز را به فرد و افراد و یک کابینه و سیاست مرتبط میدانند و گویا ۷ سالی که دولتی غیر دلخواه این جریانات از مردم رأی گرفته است کارنامهای یکسره پوچ و منفی داشته است. این نوعی جفا به تاریخ معاصر ماست. من برای چندمین بار به این مسأله اشاره کردم که با روی کار آمدن ترامپ و برنامهریزی برای یک تحریم بنیانافکن و نیز متحد شدن مخالفان استراتژیک ایران با یکدیگر از جمله رژیم اسرائیل و رقبای منطقهای ایران در حاشیه خلیج فارس، بیپرواترین اقدامات ضد بشری علیه ایران به ظهور رسیده است. با این شرایط تحمیلی خارجی و برخی ناهماهنگیها، سنگاندازیها و فشارهای روانی از داخل اگر هر دولتی در ایران بر سر کار بود وضع از این بهتر نبود و جریانهای مدعی که امروز غیرمنصفانه تهاجم میکنند، قطعاً نمیتوانستند موفقتر عمل کنند. -هرچند حملات سازمان یافته زیادی علیه من صورت گفت. برخی با حذف مقایسه صحبت من را تحریف کردند - این بیان من از سر دلسوزی عمیقی ناشی میشود که معتقدم برنده نهایی عبور از این جریان باید مردم باشند. عبور موفق ما در نتیجه الگویی است که همه در آن به دولت کمک کنند و با یک حضور حداکثری از توان نظام بتوانیم فشار حداکثری را خنثی کنیم. من بهعنوان یک کنشگر سیاسی و اجتماعی و کسی که سالها کنار نظام بودم معتقدم تبلیغات زودرس ۱۴۰۰ و دامن زدن به اختلافات و نزاعها برای انتخابات پیش رو در این دوره و این سالها، بیشترین لطمه را به مردم وارد خواهد کرد. سالهای حساسی از فشار خارجی و نگرانیهای داخلی را سپری میکنیم. غلبه بر فشار بینظیر خارجی با تخریبها و نزاعها به دست نخواهد آمد.
قصد من نادیده گرفتن رنج مردم و انکار گرانی مسکن و کارگران اخراج شده از شرایط کرونا نیست، قصد من آدرس غلط ندادن بود. اتفاقاً من با قبول رنج جامعه معتقدم که کاهش آن با مدلی که مخالفان داشته و دارند امکانپذیر نیست. من برای تبیین آنچه گفتم میخواهم به چند نمونه از مواضع مخالفان دولت اشاره کنم و معتقدم اگر قرار است راه حلی برای کاهش رنج مردم یافت شود از راه حلهای آنها میسر نیست. بهعنوان یک مثال؛ در مورد حیاتیترین مسأله ایران امروز و فردا، میبینیم به جای مقابله مستقیم با تهدیدها و تحریمهای امریکا، صورت مسأله پاک میشود و مشغول «امریکایی نمایاندن این و آن» میشوند.
مزیت دولت حاضر با وجود همه انتقادهایی که میشود این است که این دولت از همان ابتدا بهطور مستقیم به تحریمها تهاجم کرد، در مقطعی آن را شکست و در مقطعی دیگر که با ضد حمله صهیونیستها علیه دستاوردهای برجامی مواجه شد، از پا ننشست، امریکا را در لاهه به شکست کشاند. در کنار آن نسبت به جامعه و رفع آثار تحریم هم بیتفاوت نبود. استراتژی تابآوری جامعه را در مقابل تحریم در دستور کار خود قرار داد و سیاستهای اقتصاد مقاومتی و جهش تولید که رهبری با موقعیتشناسی به درستی بر آن تأکید کرده بودند را در کانون برنامههای خود قرار داد. با همه فشارهای مالی سعی شد دریافتیها افزایش یابد هرچند فشار اقتصادی و تحریم سختیهای مضاعفی به وجود آورده بود ولی سعی کرد تا حدودی آن را جبران کند. هرچند امریکاییها و صهیونیستها پساز اعمال تحریمها فروپاشی سه ماهه و یکساله اقتصاد ایران را پیشبینی میکردند اما رشد اقتصادی بدون نفت مثبت ۱.۱ را تجربه کردیم. در اوج کرونا شاهد هجوم به فروشگاهها نبودیم. مدیریت موفق کرونا با کمک مردم صورت گرفت. بسیاری از واردات حذف و تولید داخلی جایگزین آنها شد و موارد بسیاری که در این مقاله قصد پرداختن به آنها را ندارم.
پاسخهای داده شده به اظهارات سخنگویی نشان داد که حملهکنندگان غیرمنصف با وجود آنکه بحث من علت نادیده گرفته شدن تحریم در قضاوتها بوده است، اینان به اصلیترین چالش کشور یعنی تروریسم اقتصادی امریکا هیچ اشارهای نکردهاند و به نظر میرسد هیچ برنامهای برای آن ندارند. چون آن را «اصلی» نمیدانند، چون صورتبندی درستی از مسائل اصلی کشور ندارند و همه تلاشهای خود را معطوف به دور کردن واقعیت تلخ تحریم از حوزه دید جامعه کردهاند. هدف این است که طبق روال سنتی، اتهام پراکنیها و امریکایی نمایاندن این وآن، جایگزین مبارزه با تروریسم اقتصادی امریکا شود. در دنیای امروز ودر شرایط مشخص لحظه حاضر که دامنه تروریسم اقتصادی هرلحظه بسط بیشتری مییابد وکشورها وعرصههای جدیدتری را به خاطر کمترین مراوده با ایران، در معرض ترور و ارعاب قرار میدهد، اگر هر جریانی برنامه و راهبردی برای مبارزه با «تروریسم اقتصادی» نداشته باشد در حقیقت راهبردی برای اقتصاد ندارد. به عبارت سادهتر تلاش برای بهبود وضعیت اقتصادی در مقدمترین مرحله عملیاتی خود از رهگذر تلاش برای مبارزه با «تروریسم اقتصادی» میگذرد. اینان نه تنها هیچ برنامهای برای این موضوع ارائه نمیدهند بلکه پاک کردن صورت مسأله را به راهبرد اساسی خود تبدیل کردهاند. برخی حتی نمیتوانند تحریمهای امریکایی را به همان نام اصلی خود یعنی «تروریسم اقتصادی امریکا علیه ایران» بخوانند و عجز خود از بیان این کلمه را به نمایش میگذارند.
کارنامه این دولت باید با توجه به مبارزه وتلاش برای مبارزه توأمان با اصل تحریم و با آثار آن ارزیابی شود. به این افراد توصیه میکنم آنها که تحریمها را مسأله خود نمیدانند و مسألهسازی از تعامل با جهان را در دستور خود قرار دادهاند، میتوانند اظهارات ترامپ و پمپئو وآدمهای ترامپ در رسانههای پترودلاری را به دقت مطالعه کنند. آدمهای ترامپ در یک عملیات روانی گسترده مسأله «سوء مدیریت» و «فساد» را به نحوی برجسته میکنند که اصل مسأله یعنی تروریسم اقتصادی امریکا علیه ایران لاپوشانی شود یا صفت تروریستی اقدامات تحریمی امریکا علیه ایران فراموش شود و بر زبان نیاید. آیا این شبیه گفتار برخیها در داخل نیست؟
آن که روز روشن سردار ملی ایرانیان را ترور کرد همان نیروی اهریمنی است که شب و روز به طور بلاوقفه ترور و ارعاب کشورهای دور ونزدیک را در دستور کار خود قرار داده، که با وام گرفتن تعبیر شاملو میتوانم بگویم «دهان جهان را میبوید» که مبادا مراودهای تجاری با ایران داشته باشند. دامنه تروریسم اقتصادی امریکا علیه ایران منحصر به ترور علیه مراودات اروپا با ایران نمیشود، ترامپ متحدین نزدیک ایران وحتی همسایگان ما را که رشتهو ریشه مشترک با ایران دارند چنان در معرض عملیات تروریستی خود قرار داده که حتی جرأت بدیهیترین مبادلات در اقلام بشری را نداشته باشند. ترور شاخ و دم ندارد، امریکاییها، سفرای امریکا حتی در دورترین کشورهای آفریقایی که ظاهراً احتمال مراوده تجاری با ایران کمتر به چشم میآید، در آنجا نیز حوزه ترور اقتصادی خود را مستمراً گسترش دادهاند، دوستان ما وهمسایههای ما را تهدید وارعاب میکنند که اگر بخواهید کمترین مراوده ومبادله تجاری در این حوزههای مشخص با ایران داشته باشید تحت تحریمهای ما قرار میگیرید.
باید پرسید برنامه حملهکنندگان غیرمنصف به دولت برای مقابله با تروریسم اقتصادی امریکا چیست و چه اندازه تأثیر آن را در شرایط اقتصادی ایران امروز ارزیابی میکنند؟
پاک کردن صورت مسأله فقط به قضیه تحریمها منحصر نمیشود. من سعی کردم بخشی از دلایل استنتاج خود را بیان کنم با این اعتقاد که عبور از این شرایط سخت با یک مشارکت صد درصدی بین قوا و مشارکت ۸۰ درصدی مردم امکانپذیر است. نادیده گرفتن واقعیت و متهم کردن دیگران برای هدف ۱۴۰۰ مسیری اخلاقی، انساندوستانه و ایراندوستانه نیست. هیچ کدام ما از انتقادهای درست نباید بهراسیم. قطعاً ما نیز عملکردهایی برای انتقاد داریم اما مسأله ما باید انتقاد در عین همراهی برای پیروزی بر فقر و نگرانی مردم باشد. این چنین رقصی میانه میدانم آرزوست.
جنبههای حقوقی دسترسی آژانس
بهروز کمالوندی
سخنگوی سازمان انرژی اتمی
گزارش فصلی جدید مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، خواستار دسترسی و شفافسازی درخصوص دو مکان در ایران شده است. برهمین اساس، آژانس با استناد به اطلاعات و اسنادی جعلی ادعایی که از طریق عملیات جاسوسی اسرائیل بهدست آمده، خواستار دسترسی گردیده است.
این مقاله در آستانه ارائه گزارش اخیر مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای حکام که منجر به صدور قطعنامه ضد ایرانی گردید منتشر می شود. لازم به ذکر است که چین و روسیه با قطعنامه پیشنهادی سه کشور اروپایی مخالفت کردند.
گزارش فصلی جدید مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، خواستار دسترسی و شفافسازی درخصوص دو مکان در ایران شده است. برهمین اساس، آژانس با استناد به اطلاعات و اسنادی جعلی ادعایی که از طریق عملیات جاسوسی اسرائیل بهدست آمده، خواستار دسترسی گردیده است. جمهوری اسلامی ایران این اتهامات را یک بدعت غیراصولی و نامشروع قلمداد میکند و بهدنبال جلوگیری از ایجاد چنین رویهای است. جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده است چنین درخواستهایی بایستی مبتنی بر دلایل شفاف حقوقی و در چارچوبهای نظام راستیآزمایی آژانس باشند. به اعتقاد ایران، کشورهای عضو نبایستی اجازه ایجاد چنین بدعت نامطلوبی در روند نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی تحت فشارهای سیاسی را بدهند. همانطوری که در گزارشهای مدیرکل آژانس عنوان گردیده است، قویترین نظام راستیآزمایی در مورد فعالیتهای هستهای ایران در مقایسه با سایر نقاط جهان درحال اجراست. این یکی از نمونههای بارز تناقض و بیعدالتی در دنیای امروز است که در رابطه با یک کشور عضو، موافقتنامه پادمان جامع معاهده منعگسترش سلاحهای هستهای و پروتکل الحاقی بهطور جامع اجرا میشود. این در حالی است که پس از توافق «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) در مجموع، تقریباً 20 درصد از کل بازرسیهای انجام شده توسط آژانس در سراسر دنیا، در ایران انجام میشوند و بهطور متوسط هر روز
7 بازرس در ایران حضور دارد. هجده گزارش فصلی مدیرکل آژانس طی حدود چهار سال گذشته نیز حاکی از همکاری سازنده و گسترده جمهوری اسلامی ایران با آژانس بوده است. ارائه دسترسی به بازرسان آژانس نمادی از همکاری و تعهد و پایبندی کامل جمهوری اسلامی ایران به تعهدات خود تحت برجام، موافقتنامه پادمان جامع و پروتکل الحاقی است. با این حال، همواره بر اساس ادعاهای دشمن اهریمنی ایران (اسرائیل)، اتهامهایی علیه برنامه کاملاً صلحآمیز هستهای ایران مطرح میشود. رژیم اسرائیل و امریکا آژانس را تحت فشار بسیار زیادی قرار دادهاند تا موضوعاتی که قبلاً در مورد برنامه هستهای ایران خاتمه یافتند از طریق طرح اتهامات یا اطلاعات بیپایه و اساس بازگشایی شود. این موضوع نشاندهنده خطر اعمال فشارهای سیاسی بر این نهاد بینالمللی برای پیشبرد اغراض غیرمشروع است. علیهذا، آژانس نباید بهعنوان ابزاری برای پیشبرد سیاستهای شرورانه برخی دولتها و رژیمها مورد استفاده قرار گیرد. بیتوجهی به این مسأله بیطرفی، حرفهایگری و استقلال آژانس را خدشهدار خواهد نمود. نمایندگان کشورهای مختلف، با وجود صدمات زیاد وارده بر برجام بخصوص بعد از خروج یکطرفه و مغایر با قواعد بینالمللی امریکا از آن، هنوز هم اهمیت زیادی برای این دستاورد بزرگ بینالمللی قائل بوده و هستند به گونهای که در نشستهای مختلف بینالمللی از جمله در جریان جلسات شورای حکام همواره بر آن تأکید کرده و آن را مورد حمایت قرار دادهاند. در جلسه اخیر شورای حکام نیز کشورهای مختلفی به استثناء تعداد معدودی مانند امریکا، دشمن سرسخت ایران (اسرائیل) و برخی کشورهای عربی مجدداً بر اهمیت این توافق تأکید کرده و حمایت خود از آن را اعلام کردند. مطابق ماده 59 از موافقتنامه پادمان جامع، ایران ملزم به ارائه گزارشهای حسابرسی مواد هستهای و گزارشهای ویژه به آژانس است. همچنین، کشور مطابق ماده 2 و ماده 3 از پروتکل الحاقی، اطلاعات و بهروزرسانی آنها را در قالب اظهاریه به آژانس ارائه مینماید. در صورتی که سؤال یا ابهامی از جانب آژانس در مورد اطلاعات ارائه شده پس از آنکه کشور اطلاعات و اظهاریهها را مطابق با مواد فوق را به آژانس ارائه کند، وجود داشته باشد و «تا جایی که مرتبط با اهداف پادمان باشد»، آژانس بر اساس ماده ۶۹ از موافقتنامه پادمان جامع یا ماده (c)2 از پروتکل الحاقی موضوع را با کشور عضو مطرح میکند و در موارد خاص آژانس میتواند سؤالاتی را در مورد هرمحل مورد نظر خود براساس ماده (c)5 از پروتکل الحاقی مطرح نموده یا درخواست دسترسی تکمیلی نماید تحت شرایط خاصی کشور عضو و آژانس با روش تعاملی با یکدیگر همکاری مینمایند. لازم به یادآوری است مطابق ماده (c)4 از پروتکل الحاقی، «هرگونه درخواست دسترسی تکمیلی باید همراه با ارائه دلایل برای دسترسی و فعالیت مورد نظر باشد» و مطابق ماده (d)4 از پروتکل الحاقی، «در مورد هرگونه پرسش از کشور، آژانس باید فرصت شفافسازی را به کشور داده و حل و فصل پرسش یا ناسازگاری را تسهیل نماید». فرصت ذکر شده در ماده مذکور فقط به موضوع مربوط به زمان محدود نمیگردد؛ بلکه قانونی بودن، صحت، سازگاری و سایر جنبههای موضوع را دربر میگیرد که در این مورد هنوز این فرصت به ایران ارائه نشده است. بنابراین و به دلایل فوق، سؤالهای مطرحشده توسط آژانس از ایران باید مشروع و بر مبنای چارچوب اساسنامه آن، موافقتنامه پادمان جامع و پروتکل الحاقی بوده، ضمن اینکه پاسخ به سؤالات آژانس و ارائه هرگونه دسترسی، تابعی از ملاحظات حقوقی خواهد بود. درخواست اخیر آژانس، منطبق بر ماده 69 از موافقتنامه پادمان جامع و ماده (d)4 از پروتکل الحاقی نیست، زیرا ایران گزارشی مطابق ماده 69 از موافقتنامه پادمان جامع و اظهاریههای پروتکل الحاقی به آژانس ارائه نکرده است تا آژانس بخواهد بر اساس آن از ایران درخواست شفافسازی یا ارائه توضیحاتی نماید. درخصوص درخواست آژانس از کشور براساس اطلاعات ارائه شده توسط طرفهای ثالث، آژانس باید کاملاً به تکالیف خود طبق اساسنامه خود عمل نماید از جمله:
- «فعالیتهای خود را مطابق با اصول و اهداف سازمان ملل جهت ارتقاء صلح و همکاریهای بینالمللی....انجام دهد» (ماده III.B.1)؛ - «آژانس در انجام وظایف خود به کشورها بر مبنای شرایط سیاسی، اقتصادی، نظامی یا سایر شرایط که با مفاد این اساسنامه متناقض باشد، مساعدت نخواهد نمود» (ماده III.C). - «....فعالیتهای آژانس با رعایت حق حاکمیت کشورها باید انجام گیرد» (ماده III.D). جمعآوری اطلاعات توسط طرفهای ثالث به روشی متناقض با حق حاکمیتی کشورها و همچنین پیگیری و راستیآزماییهای آژانس بر این اساس با اهداف و اصول منشور سازمان ملل برای بهرهبرداری سیاسی علیه کشورهای هدف با اساسنامه آژانس مغایر است. بهطور کلی، نحوه جمعآوری و ارائه اطلاعات به آژانس از منابع مختلف در مورد کشورها میتواند زمینه سوءاستفاده برخی طرفهای ثالث را به منظور بهرهبرداری سیاسی علیه کشورهای هدف بدون اینکه ضوابطی برای بازدارندگی در این زمینه پیشبینی شده باشد، فراهم نماید. چنین امری میتواند بازرسیها را از حالت عادی خارج نموده و با تمرکز مبنای راستیآزمایی آژانس بر اطلاعات ارائه شده توسط طرف ثالث، امنیت کشورها را بهخطر اندازد.
در همین راستا، نماینده فدراسیون روسیه در سمپوزیوم پادمان بینالمللی در بیانیه خود اعلام داشت: «آن {آژانس} نباید به ابزاری برای فشار سیاسی علیه برخی از کشورها یا ابزاری برای پاداش وفاداری سیاسی آنها تبدیل شود....کشورهای عضو طبق این رویکرد فقط باید به انتخاب اطلاعات توسط دبیرخانه اعتماد کنند....علاوه بر این، سرویسهای اطلاعاتی برخی از کشورها ممکن است وسوسه شوند تا از آژانس بهعنوان ابزاری برای راستیآزمایی اطلاعاتی که از طریق کانالهای عملیاتی خود دریافت میکنند، استفاده نمایند....ما تأکید میکنیم که حق استفاده از کلیه اطلاعات موجود مربوط به پادمان نباید بهعنوان چک سفیدی که کشورهای عضو در حوزه رسیدگی به اطلاعات به دبیرخانه دادهاند، تلقی شود». برخی دیگر از کشورها در مناسبتهای مختلفی درخصوص استفاده از اطلاعات منابع آزاد هشدارهایی دادهاند، به طور مثال: هند:«.... احتمال سوءاستفاده از اطلاعات جاسوسی نگرانکننده است.» کوبا: «....اعتقاد دارد که توسل به اطلاعات از منابع اطلاعاتی جاسوسی بایستی از بررسیها خارج گردد.» برزیل: «.... توسل به اطلاعات منابع اطلاعاتی جاسوسی بایستی صریحاً از بررسیها خارج گردد.» درخصوص درخواستهای دسترسی اخیر، چند روز پس از ادعاهای اسرائیل، مدیرکل قبلی آژانس در بیانیه اکتبر 2018 خود اعلام نمود: «....{آژانس} هیچ اطلاعاتی به صرف ظاهر معتبر نمیداند..... کلیه اطلاعات بهدست آمده از جمله اطلاعات طرف ثالث تحت بررسی دقیق قرار گرفته و همراه با سایر اطلاعات موجود نزد آژانس مورد ارزیابی مستقل براساس تخصص خود آژانس قرار میگیرد.» این نکته نباید نادیده گرفته شود که این نوع اطلاعات میتواند غیرموثق، دستکاری شده یا فتنهآمیز یا با هدف ایجاد ظن و گمان نادرست علیه یک کشور طراحی شده باشد.
جمعبندی
1- با توجه به صدور فتوای رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران مبنی بر حرام بودن تولید، تکثیر، انباشت و استفاده از سلاحهای کشتارجمعی و شفافسازی گسترده بیسابقه توأم با یک مکانیسم شدید راستیآزمایی، جمهوری اسلامی ایران چیزی برای پنهان کردن نداشته و اساساً به دلایل متعدد استراتژیک نیازی به سلاح هستهای ندارد. 2- با وجود سابقه تعامل مثبت جمهوری اسلامی ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و تأکید کلیه گزارشهای هجدهگانه آژانس مبنی بر صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای ایران، متأسفانه برخی در حال سوقدادن پرونده ایران از فاز فنی-حقوقی به فاز سیاسی-امنیتی هستند. بدون شک درخواستهای فراتر از تعهدات مندرج در موافقتنامه پادمان جامع و پروتکل الحاقی به همکاریهای دوجانبه ایران با آژانس لطمه خواهد زد. جمهوری اسلامی ایران معتقد است که وارد آوردن فشارهای خارج از چارچوب تعهدات، وظایف کشورها و فراتر از اختیارات آژانس مندرج در اساسنامه، موافقتنامه پادمان جامع و پروتکل الحاقی به اساس توافقهای کشورها با آژانس ضربه وارد خواهد نمود. در هر صورت، جمهوری اسلامی ایران هیچگاه تسلیم چنین فشارهایی نخواهد شد و از کشورهای دیگر نیز میخواهد در جهت استقلال عمل و تقویت آژانس بهمنظور نیل به اهداف منعگسترش سلاحهای هستهای بهصورتی غیرتبعیضآمیز، تلاش خود را مبذول نمایند. 3- سازمانهای بینالمللی بویژه آژانس بینالمللی انرژی اتمی ضمن حرفهایگری، استقلال و بیطرفی و با رعایت قواعد و حقوق بینالمللی باید مراقب باشند که از طریق عواملی همچون فشارهای سیاسی، روشهای تأمین بودجه و غیره از مسیر تعیین شده و ریل تعیین شده و موردنظر کشورهای عضو خارج نشوند. 4- در صورت هرگونه درخواست دسترسی تکمیلی براساس ماده (c)5، آژانس صرفاً باید روی رفع سؤال یا ناسازگاری مربوط به صحت و کامل بودن اطلاعات ارائه شده تحت پروتکل الحاقی بدون هیچ گونه پیشداوری یا نتیجهگیری تمرکز نماید و باید از پیوند مستقیم این نوع از دسترسیها به عدم وجود مواد یا فعالیتهای هستهای اظهار نشده خودداری کند. 5- با توجه به شرایط حاکم، امکان استناد به اسناد جعلی و ادعایی به جای ملاحظات حقوقی نمیتواند مبنایی برای دسترسی باشد. نیازی به گفتن نیست که هرگونه درخواست دسترسی باید زمینه حقوقی داشته باشد. بدیهی است که در صورت عدم وجود چنین مبنای حقوقی، اقدام کشور عضو نباید بهعنوان «امتناع از همکاری» تلقی گردد. در خاتمه جمهوری اسلامی ایران توصیه مینماید: آژانس نباید به اطلاعات بهدست آمده از طریق فعالیتهای جاسوسی یا ادعایی که از طریق منابع غیرموثق بهدست میآیند، استناد نموده و به آنها اعتبار بخشد. در واقع، طرح هرگونه درخواست شفافسازی یا دسترسی تکمیلی از سوی آژانس مبتنی بر مدارک ادعایی و جعلی، در مغایرت با اساسنامه آژانس و نظام راستیآزمایی است و لذا هیچ تعهدی را برای جمهوری اسلامی ایران جهت اجابت اینگونه درخواستها ایجاد نمیکند. استدلالهای جمهوری اسلامی ایران به تفصیل در سخنرانیهای نماینده دائم ایران نزد آژانس و همچنین یادداشت توضیحی منتشره آمده است. اینگونه استنادهای غیرموجه نباید و نمیتواند توجیه و مبنای حقوقی برای درخواست دسترسی به سایتهای هستهای یا سایر مکانها باشد یا محملی برای تحت فشار قراردادن کشورها و اتهامزنی قرار گیرد. تعهدات پذیرفته شده در قالب برجام نیز به این مفهوم نیست که به هر پرسش آژانس بایستی پاسخی ارائه گردد، در غیر اینصورت باید شاهد طرح سؤالات بیشماری باشیم که تنها منشأ آنها اسناد جعلی است. آژانس و اعضای آن باید با این بدعت غیراصولی و خطرناک که مخدوشکننده حاکمیتهای ملی کشورها است، مقابله نموده و از آن جلوگیری بهعمل آورند.
منابع و ارجاعات در دفتر روزنامه موجود است
سخنگوی سازمان انرژی اتمی
گزارش فصلی جدید مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، خواستار دسترسی و شفافسازی درخصوص دو مکان در ایران شده است. برهمین اساس، آژانس با استناد به اطلاعات و اسنادی جعلی ادعایی که از طریق عملیات جاسوسی اسرائیل بهدست آمده، خواستار دسترسی گردیده است.
این مقاله در آستانه ارائه گزارش اخیر مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای حکام که منجر به صدور قطعنامه ضد ایرانی گردید منتشر می شود. لازم به ذکر است که چین و روسیه با قطعنامه پیشنهادی سه کشور اروپایی مخالفت کردند.
گزارش فصلی جدید مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، خواستار دسترسی و شفافسازی درخصوص دو مکان در ایران شده است. برهمین اساس، آژانس با استناد به اطلاعات و اسنادی جعلی ادعایی که از طریق عملیات جاسوسی اسرائیل بهدست آمده، خواستار دسترسی گردیده است. جمهوری اسلامی ایران این اتهامات را یک بدعت غیراصولی و نامشروع قلمداد میکند و بهدنبال جلوگیری از ایجاد چنین رویهای است. جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده است چنین درخواستهایی بایستی مبتنی بر دلایل شفاف حقوقی و در چارچوبهای نظام راستیآزمایی آژانس باشند. به اعتقاد ایران، کشورهای عضو نبایستی اجازه ایجاد چنین بدعت نامطلوبی در روند نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی تحت فشارهای سیاسی را بدهند. همانطوری که در گزارشهای مدیرکل آژانس عنوان گردیده است، قویترین نظام راستیآزمایی در مورد فعالیتهای هستهای ایران در مقایسه با سایر نقاط جهان درحال اجراست. این یکی از نمونههای بارز تناقض و بیعدالتی در دنیای امروز است که در رابطه با یک کشور عضو، موافقتنامه پادمان جامع معاهده منعگسترش سلاحهای هستهای و پروتکل الحاقی بهطور جامع اجرا میشود. این در حالی است که پس از توافق «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) در مجموع، تقریباً 20 درصد از کل بازرسیهای انجام شده توسط آژانس در سراسر دنیا، در ایران انجام میشوند و بهطور متوسط هر روز
7 بازرس در ایران حضور دارد. هجده گزارش فصلی مدیرکل آژانس طی حدود چهار سال گذشته نیز حاکی از همکاری سازنده و گسترده جمهوری اسلامی ایران با آژانس بوده است. ارائه دسترسی به بازرسان آژانس نمادی از همکاری و تعهد و پایبندی کامل جمهوری اسلامی ایران به تعهدات خود تحت برجام، موافقتنامه پادمان جامع و پروتکل الحاقی است. با این حال، همواره بر اساس ادعاهای دشمن اهریمنی ایران (اسرائیل)، اتهامهایی علیه برنامه کاملاً صلحآمیز هستهای ایران مطرح میشود. رژیم اسرائیل و امریکا آژانس را تحت فشار بسیار زیادی قرار دادهاند تا موضوعاتی که قبلاً در مورد برنامه هستهای ایران خاتمه یافتند از طریق طرح اتهامات یا اطلاعات بیپایه و اساس بازگشایی شود. این موضوع نشاندهنده خطر اعمال فشارهای سیاسی بر این نهاد بینالمللی برای پیشبرد اغراض غیرمشروع است. علیهذا، آژانس نباید بهعنوان ابزاری برای پیشبرد سیاستهای شرورانه برخی دولتها و رژیمها مورد استفاده قرار گیرد. بیتوجهی به این مسأله بیطرفی، حرفهایگری و استقلال آژانس را خدشهدار خواهد نمود. نمایندگان کشورهای مختلف، با وجود صدمات زیاد وارده بر برجام بخصوص بعد از خروج یکطرفه و مغایر با قواعد بینالمللی امریکا از آن، هنوز هم اهمیت زیادی برای این دستاورد بزرگ بینالمللی قائل بوده و هستند به گونهای که در نشستهای مختلف بینالمللی از جمله در جریان جلسات شورای حکام همواره بر آن تأکید کرده و آن را مورد حمایت قرار دادهاند. در جلسه اخیر شورای حکام نیز کشورهای مختلفی به استثناء تعداد معدودی مانند امریکا، دشمن سرسخت ایران (اسرائیل) و برخی کشورهای عربی مجدداً بر اهمیت این توافق تأکید کرده و حمایت خود از آن را اعلام کردند. مطابق ماده 59 از موافقتنامه پادمان جامع، ایران ملزم به ارائه گزارشهای حسابرسی مواد هستهای و گزارشهای ویژه به آژانس است. همچنین، کشور مطابق ماده 2 و ماده 3 از پروتکل الحاقی، اطلاعات و بهروزرسانی آنها را در قالب اظهاریه به آژانس ارائه مینماید. در صورتی که سؤال یا ابهامی از جانب آژانس در مورد اطلاعات ارائه شده پس از آنکه کشور اطلاعات و اظهاریهها را مطابق با مواد فوق را به آژانس ارائه کند، وجود داشته باشد و «تا جایی که مرتبط با اهداف پادمان باشد»، آژانس بر اساس ماده ۶۹ از موافقتنامه پادمان جامع یا ماده (c)2 از پروتکل الحاقی موضوع را با کشور عضو مطرح میکند و در موارد خاص آژانس میتواند سؤالاتی را در مورد هرمحل مورد نظر خود براساس ماده (c)5 از پروتکل الحاقی مطرح نموده یا درخواست دسترسی تکمیلی نماید تحت شرایط خاصی کشور عضو و آژانس با روش تعاملی با یکدیگر همکاری مینمایند. لازم به یادآوری است مطابق ماده (c)4 از پروتکل الحاقی، «هرگونه درخواست دسترسی تکمیلی باید همراه با ارائه دلایل برای دسترسی و فعالیت مورد نظر باشد» و مطابق ماده (d)4 از پروتکل الحاقی، «در مورد هرگونه پرسش از کشور، آژانس باید فرصت شفافسازی را به کشور داده و حل و فصل پرسش یا ناسازگاری را تسهیل نماید». فرصت ذکر شده در ماده مذکور فقط به موضوع مربوط به زمان محدود نمیگردد؛ بلکه قانونی بودن، صحت، سازگاری و سایر جنبههای موضوع را دربر میگیرد که در این مورد هنوز این فرصت به ایران ارائه نشده است. بنابراین و به دلایل فوق، سؤالهای مطرحشده توسط آژانس از ایران باید مشروع و بر مبنای چارچوب اساسنامه آن، موافقتنامه پادمان جامع و پروتکل الحاقی بوده، ضمن اینکه پاسخ به سؤالات آژانس و ارائه هرگونه دسترسی، تابعی از ملاحظات حقوقی خواهد بود. درخواست اخیر آژانس، منطبق بر ماده 69 از موافقتنامه پادمان جامع و ماده (d)4 از پروتکل الحاقی نیست، زیرا ایران گزارشی مطابق ماده 69 از موافقتنامه پادمان جامع و اظهاریههای پروتکل الحاقی به آژانس ارائه نکرده است تا آژانس بخواهد بر اساس آن از ایران درخواست شفافسازی یا ارائه توضیحاتی نماید. درخصوص درخواست آژانس از کشور براساس اطلاعات ارائه شده توسط طرفهای ثالث، آژانس باید کاملاً به تکالیف خود طبق اساسنامه خود عمل نماید از جمله:
- «فعالیتهای خود را مطابق با اصول و اهداف سازمان ملل جهت ارتقاء صلح و همکاریهای بینالمللی....انجام دهد» (ماده III.B.1)؛ - «آژانس در انجام وظایف خود به کشورها بر مبنای شرایط سیاسی، اقتصادی، نظامی یا سایر شرایط که با مفاد این اساسنامه متناقض باشد، مساعدت نخواهد نمود» (ماده III.C). - «....فعالیتهای آژانس با رعایت حق حاکمیت کشورها باید انجام گیرد» (ماده III.D). جمعآوری اطلاعات توسط طرفهای ثالث به روشی متناقض با حق حاکمیتی کشورها و همچنین پیگیری و راستیآزماییهای آژانس بر این اساس با اهداف و اصول منشور سازمان ملل برای بهرهبرداری سیاسی علیه کشورهای هدف با اساسنامه آژانس مغایر است. بهطور کلی، نحوه جمعآوری و ارائه اطلاعات به آژانس از منابع مختلف در مورد کشورها میتواند زمینه سوءاستفاده برخی طرفهای ثالث را به منظور بهرهبرداری سیاسی علیه کشورهای هدف بدون اینکه ضوابطی برای بازدارندگی در این زمینه پیشبینی شده باشد، فراهم نماید. چنین امری میتواند بازرسیها را از حالت عادی خارج نموده و با تمرکز مبنای راستیآزمایی آژانس بر اطلاعات ارائه شده توسط طرف ثالث، امنیت کشورها را بهخطر اندازد.
در همین راستا، نماینده فدراسیون روسیه در سمپوزیوم پادمان بینالمللی در بیانیه خود اعلام داشت: «آن {آژانس} نباید به ابزاری برای فشار سیاسی علیه برخی از کشورها یا ابزاری برای پاداش وفاداری سیاسی آنها تبدیل شود....کشورهای عضو طبق این رویکرد فقط باید به انتخاب اطلاعات توسط دبیرخانه اعتماد کنند....علاوه بر این، سرویسهای اطلاعاتی برخی از کشورها ممکن است وسوسه شوند تا از آژانس بهعنوان ابزاری برای راستیآزمایی اطلاعاتی که از طریق کانالهای عملیاتی خود دریافت میکنند، استفاده نمایند....ما تأکید میکنیم که حق استفاده از کلیه اطلاعات موجود مربوط به پادمان نباید بهعنوان چک سفیدی که کشورهای عضو در حوزه رسیدگی به اطلاعات به دبیرخانه دادهاند، تلقی شود». برخی دیگر از کشورها در مناسبتهای مختلفی درخصوص استفاده از اطلاعات منابع آزاد هشدارهایی دادهاند، به طور مثال: هند:«.... احتمال سوءاستفاده از اطلاعات جاسوسی نگرانکننده است.» کوبا: «....اعتقاد دارد که توسل به اطلاعات از منابع اطلاعاتی جاسوسی بایستی از بررسیها خارج گردد.» برزیل: «.... توسل به اطلاعات منابع اطلاعاتی جاسوسی بایستی صریحاً از بررسیها خارج گردد.» درخصوص درخواستهای دسترسی اخیر، چند روز پس از ادعاهای اسرائیل، مدیرکل قبلی آژانس در بیانیه اکتبر 2018 خود اعلام نمود: «....{آژانس} هیچ اطلاعاتی به صرف ظاهر معتبر نمیداند..... کلیه اطلاعات بهدست آمده از جمله اطلاعات طرف ثالث تحت بررسی دقیق قرار گرفته و همراه با سایر اطلاعات موجود نزد آژانس مورد ارزیابی مستقل براساس تخصص خود آژانس قرار میگیرد.» این نکته نباید نادیده گرفته شود که این نوع اطلاعات میتواند غیرموثق، دستکاری شده یا فتنهآمیز یا با هدف ایجاد ظن و گمان نادرست علیه یک کشور طراحی شده باشد.
جمعبندی
1- با توجه به صدور فتوای رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران مبنی بر حرام بودن تولید، تکثیر، انباشت و استفاده از سلاحهای کشتارجمعی و شفافسازی گسترده بیسابقه توأم با یک مکانیسم شدید راستیآزمایی، جمهوری اسلامی ایران چیزی برای پنهان کردن نداشته و اساساً به دلایل متعدد استراتژیک نیازی به سلاح هستهای ندارد. 2- با وجود سابقه تعامل مثبت جمهوری اسلامی ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و تأکید کلیه گزارشهای هجدهگانه آژانس مبنی بر صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای ایران، متأسفانه برخی در حال سوقدادن پرونده ایران از فاز فنی-حقوقی به فاز سیاسی-امنیتی هستند. بدون شک درخواستهای فراتر از تعهدات مندرج در موافقتنامه پادمان جامع و پروتکل الحاقی به همکاریهای دوجانبه ایران با آژانس لطمه خواهد زد. جمهوری اسلامی ایران معتقد است که وارد آوردن فشارهای خارج از چارچوب تعهدات، وظایف کشورها و فراتر از اختیارات آژانس مندرج در اساسنامه، موافقتنامه پادمان جامع و پروتکل الحاقی به اساس توافقهای کشورها با آژانس ضربه وارد خواهد نمود. در هر صورت، جمهوری اسلامی ایران هیچگاه تسلیم چنین فشارهایی نخواهد شد و از کشورهای دیگر نیز میخواهد در جهت استقلال عمل و تقویت آژانس بهمنظور نیل به اهداف منعگسترش سلاحهای هستهای بهصورتی غیرتبعیضآمیز، تلاش خود را مبذول نمایند. 3- سازمانهای بینالمللی بویژه آژانس بینالمللی انرژی اتمی ضمن حرفهایگری، استقلال و بیطرفی و با رعایت قواعد و حقوق بینالمللی باید مراقب باشند که از طریق عواملی همچون فشارهای سیاسی، روشهای تأمین بودجه و غیره از مسیر تعیین شده و ریل تعیین شده و موردنظر کشورهای عضو خارج نشوند. 4- در صورت هرگونه درخواست دسترسی تکمیلی براساس ماده (c)5، آژانس صرفاً باید روی رفع سؤال یا ناسازگاری مربوط به صحت و کامل بودن اطلاعات ارائه شده تحت پروتکل الحاقی بدون هیچ گونه پیشداوری یا نتیجهگیری تمرکز نماید و باید از پیوند مستقیم این نوع از دسترسیها به عدم وجود مواد یا فعالیتهای هستهای اظهار نشده خودداری کند. 5- با توجه به شرایط حاکم، امکان استناد به اسناد جعلی و ادعایی به جای ملاحظات حقوقی نمیتواند مبنایی برای دسترسی باشد. نیازی به گفتن نیست که هرگونه درخواست دسترسی باید زمینه حقوقی داشته باشد. بدیهی است که در صورت عدم وجود چنین مبنای حقوقی، اقدام کشور عضو نباید بهعنوان «امتناع از همکاری» تلقی گردد. در خاتمه جمهوری اسلامی ایران توصیه مینماید: آژانس نباید به اطلاعات بهدست آمده از طریق فعالیتهای جاسوسی یا ادعایی که از طریق منابع غیرموثق بهدست میآیند، استناد نموده و به آنها اعتبار بخشد. در واقع، طرح هرگونه درخواست شفافسازی یا دسترسی تکمیلی از سوی آژانس مبتنی بر مدارک ادعایی و جعلی، در مغایرت با اساسنامه آژانس و نظام راستیآزمایی است و لذا هیچ تعهدی را برای جمهوری اسلامی ایران جهت اجابت اینگونه درخواستها ایجاد نمیکند. استدلالهای جمهوری اسلامی ایران به تفصیل در سخنرانیهای نماینده دائم ایران نزد آژانس و همچنین یادداشت توضیحی منتشره آمده است. اینگونه استنادهای غیرموجه نباید و نمیتواند توجیه و مبنای حقوقی برای درخواست دسترسی به سایتهای هستهای یا سایر مکانها باشد یا محملی برای تحت فشار قراردادن کشورها و اتهامزنی قرار گیرد. تعهدات پذیرفته شده در قالب برجام نیز به این مفهوم نیست که به هر پرسش آژانس بایستی پاسخی ارائه گردد، در غیر اینصورت باید شاهد طرح سؤالات بیشماری باشیم که تنها منشأ آنها اسناد جعلی است. آژانس و اعضای آن باید با این بدعت غیراصولی و خطرناک که مخدوشکننده حاکمیتهای ملی کشورها است، مقابله نموده و از آن جلوگیری بهعمل آورند.
منابع و ارجاعات در دفتر روزنامه موجود است
بیرون میآیید ماسک بزنید
دکتر مینو محرز
عضو کمیته کشوری ستاد مبارزه با کرونا
آنچه موجب افزایش مبتلایان و سه رقمی شدن آمار مرگ و میر ناشی از بیماری کووید19 در کشور شده است در درجه نخست، بیتوجهی و عدم رعایت پروتکلهای بهداشــــتی از ســـــوی مردم است. مردم میگویند خسته شدهاند، حوصلهشان سر رفته و بهخاطر گرمای هوا تحمل پوشیدن ماسک را ندارند.
حال باید از مردم بپرسیم این شرایط فقط مختص جغرافیای ایران است یا اینکه همه مردم جهان در چنین وضعیتی به سر میبرند؟ پر واضح است تحمل شرایط اینچنینی با گذشت بیش از 4 ماه از شیوع ویروس کرونا در دنیا اوضاع را برای همه سخت و پیچیده کرده است برای همین همه کشورهای دنیا بحث فاصلهگذاری فیزیکی را برای پیشگیری از ابتلا به ویروس کرونا راهبرد اصلیشان قرار دادهاند و از مردم درخواست کردهاند با رعایت دستورالعملهای بهداشتی به سبک زندگی با کرونا عادت کنند. اما در کشور ما از چند هفته گذشته و همزمان با تغییر رفتار مردم و نادیده گرفتن دستورالعملهای ابلاغی از سوی ستاد ملی کرونا، مدام متخصصان این حوزه از بازگشت کرونا و افزایش آمار مرگ و میر و مبتلایان به این ویروس هشدار میدادند با این حال مشاهدات ما نشان میدهد دیگر کمتر کسی به این هشدارها توجه میکند گویا نوعی عادی انگاری بین افراد جامعه شکل گرفته است. مردم تصور میکنند ویروس کرونا تمام یا ضعیف شده است از طرفی آمارهایی که از سوی وزارت بهداشت روزانه اعلام میشود جدی گرفته نمیشود. ما میبینیم که مردم همانند روزهای عادی قبل از شیوع کرونا بیرون آمدهاند، آنها فکرمی کنند چون اماکن و مشاغل بازگشایی شده پس همه چیز به روال سابق برگشته است در حالی که همه دولتها در دنیا اقدام به بازگشایی کردهاند و سلامت شهروندان را هم در کنار موضوعات اقتصادی، معیشتی، سیاسی و اجتماعی در نظر گرفتهاند. ما توصیه میکنیم «مردم اگر بیرون میآیید، حتماً ماسک بزنید.» با اطمینان میگویم 90 درصد نوجوانان و جوانان در بیرون از خانه ماسک نمیزنند. ماسک زدن یک «باید» است چرا که مطالعات علمی نشان میدهد، پوشیدن ماسک از انتشار ویروس کرونا جلوگیری میکند. من به مردم میگویم اگر حوصلهتان سررفته است اگر از ماندن در خانه خسته شده اید اگرنمی توانید به پارک یا مراکز خرید نروید حتماً در بیرون از خانه ماسک بزنید.
روی دیگر سخنم با کسانی است که این روزها به رستوران میروند. جایی که همه کنار همه نشستهاند و طبیعی است که نمیتوانند هنگام غذا خوردن ماسک بزنند. اتفاقی که میافتد انتشار ویروس کرونا در فضا و ابتلا به آن در رستورانها است. میخواهم بگویم مردم! چه اتفاقی افتاده است که این همه رستوران میروید؟ امکان ابتلا به ویروس کرونا در رستورانها زیاد است. ستاد ملی کرونا برای همه اماکن و مشاغل پروتکل بهداشتی نوشته است ولی وقتی اجرا نمیشوند چه فایدهای دارند؟تدوین پروتکلهای بهداشتی باید ضمانت اجرایی داشته باشد و بهطور مرتب بازرسی شوند. به هر حال افزایش تعداد مبتلایان و موارد فوت در برخی استانهای قرمز نه تنها جان مردم را نشانه گرفته بلکه هزینههای درمان را هم افزایش داده است. پزشکان و پرستاران خسته شدهاند و نیاز به تجدید قوا دارند. در حال حاضر استانهایی که قبلاً با پیک کرونا مواجه نبودند بهدلیل عدم تجربه در مواجهه با این بحران، مرگ و میرشان زیاد شده است این وضعیت در تهران نیز در حال تکرار است بنابراین با صراحت میگویم مردم نقش اول را در پیشگیری از موج بعدی کرونا بازی میکنند تأکید میکنم اگر حوصلهتان سر میرود در بیرون از خانه ماسک بزنید تا از ابتلای خود و دیگران به ویروس کرونا جلوگیری کنید. باید سختگیریهای بیشتری در پوشیدن ماسک لحاظ شود و اجازه ندهیم هیچ کسی بدون ماسک سوار مترو یا اتوبوس شود. متأسفانه مردم همه چیز را آسان گرفتهاند وقتی اعتراض میکنیم میگویند که ماسک در کیفشان است ولی خسته شدهاند و آن را نمیپوشند. خستگی برای نجات جان معنا ندارد این وضعیت درهمه جای دنیا حاکم است باید تحمل کنیم. اگر به اصطلاح همه جا باز شده است جاهایی که خطر دارد، نروید.
عضو کمیته کشوری ستاد مبارزه با کرونا
آنچه موجب افزایش مبتلایان و سه رقمی شدن آمار مرگ و میر ناشی از بیماری کووید19 در کشور شده است در درجه نخست، بیتوجهی و عدم رعایت پروتکلهای بهداشــــتی از ســـــوی مردم است. مردم میگویند خسته شدهاند، حوصلهشان سر رفته و بهخاطر گرمای هوا تحمل پوشیدن ماسک را ندارند.
حال باید از مردم بپرسیم این شرایط فقط مختص جغرافیای ایران است یا اینکه همه مردم جهان در چنین وضعیتی به سر میبرند؟ پر واضح است تحمل شرایط اینچنینی با گذشت بیش از 4 ماه از شیوع ویروس کرونا در دنیا اوضاع را برای همه سخت و پیچیده کرده است برای همین همه کشورهای دنیا بحث فاصلهگذاری فیزیکی را برای پیشگیری از ابتلا به ویروس کرونا راهبرد اصلیشان قرار دادهاند و از مردم درخواست کردهاند با رعایت دستورالعملهای بهداشتی به سبک زندگی با کرونا عادت کنند. اما در کشور ما از چند هفته گذشته و همزمان با تغییر رفتار مردم و نادیده گرفتن دستورالعملهای ابلاغی از سوی ستاد ملی کرونا، مدام متخصصان این حوزه از بازگشت کرونا و افزایش آمار مرگ و میر و مبتلایان به این ویروس هشدار میدادند با این حال مشاهدات ما نشان میدهد دیگر کمتر کسی به این هشدارها توجه میکند گویا نوعی عادی انگاری بین افراد جامعه شکل گرفته است. مردم تصور میکنند ویروس کرونا تمام یا ضعیف شده است از طرفی آمارهایی که از سوی وزارت بهداشت روزانه اعلام میشود جدی گرفته نمیشود. ما میبینیم که مردم همانند روزهای عادی قبل از شیوع کرونا بیرون آمدهاند، آنها فکرمی کنند چون اماکن و مشاغل بازگشایی شده پس همه چیز به روال سابق برگشته است در حالی که همه دولتها در دنیا اقدام به بازگشایی کردهاند و سلامت شهروندان را هم در کنار موضوعات اقتصادی، معیشتی، سیاسی و اجتماعی در نظر گرفتهاند. ما توصیه میکنیم «مردم اگر بیرون میآیید، حتماً ماسک بزنید.» با اطمینان میگویم 90 درصد نوجوانان و جوانان در بیرون از خانه ماسک نمیزنند. ماسک زدن یک «باید» است چرا که مطالعات علمی نشان میدهد، پوشیدن ماسک از انتشار ویروس کرونا جلوگیری میکند. من به مردم میگویم اگر حوصلهتان سررفته است اگر از ماندن در خانه خسته شده اید اگرنمی توانید به پارک یا مراکز خرید نروید حتماً در بیرون از خانه ماسک بزنید.
روی دیگر سخنم با کسانی است که این روزها به رستوران میروند. جایی که همه کنار همه نشستهاند و طبیعی است که نمیتوانند هنگام غذا خوردن ماسک بزنند. اتفاقی که میافتد انتشار ویروس کرونا در فضا و ابتلا به آن در رستورانها است. میخواهم بگویم مردم! چه اتفاقی افتاده است که این همه رستوران میروید؟ امکان ابتلا به ویروس کرونا در رستورانها زیاد است. ستاد ملی کرونا برای همه اماکن و مشاغل پروتکل بهداشتی نوشته است ولی وقتی اجرا نمیشوند چه فایدهای دارند؟تدوین پروتکلهای بهداشتی باید ضمانت اجرایی داشته باشد و بهطور مرتب بازرسی شوند. به هر حال افزایش تعداد مبتلایان و موارد فوت در برخی استانهای قرمز نه تنها جان مردم را نشانه گرفته بلکه هزینههای درمان را هم افزایش داده است. پزشکان و پرستاران خسته شدهاند و نیاز به تجدید قوا دارند. در حال حاضر استانهایی که قبلاً با پیک کرونا مواجه نبودند بهدلیل عدم تجربه در مواجهه با این بحران، مرگ و میرشان زیاد شده است این وضعیت در تهران نیز در حال تکرار است بنابراین با صراحت میگویم مردم نقش اول را در پیشگیری از موج بعدی کرونا بازی میکنند تأکید میکنم اگر حوصلهتان سر میرود در بیرون از خانه ماسک بزنید تا از ابتلای خود و دیگران به ویروس کرونا جلوگیری کنید. باید سختگیریهای بیشتری در پوشیدن ماسک لحاظ شود و اجازه ندهیم هیچ کسی بدون ماسک سوار مترو یا اتوبوس شود. متأسفانه مردم همه چیز را آسان گرفتهاند وقتی اعتراض میکنیم میگویند که ماسک در کیفشان است ولی خسته شدهاند و آن را نمیپوشند. خستگی برای نجات جان معنا ندارد این وضعیت درهمه جای دنیا حاکم است باید تحمل کنیم. اگر به اصطلاح همه جا باز شده است جاهایی که خطر دارد، نروید.
امنیت سایبری بدون همکاری بینالمللی بیمعناست
امیر ناظمی
رئیس سازمان فناوری اطلاعات
30 آوریل 2020 (برابر با 11 اردیبهشت ۱۳۹۹) جوزپ بورل، نماینده عالی اتحادیه اروپا در امور خارجی و سیاست امنیتی، بیانیهای را در خصوص فعالیتهای ســایبری مخـرب در شـــرایط همهگیــری بیماری کرونا منتشر کرد.
این بیانیه نتیجه افزایش استفاده از فناوری اطلاعات در دوران این بیماری و بهدنبال آن افزایش ناامنسازی زیرساختهای فناوری اطلاعات بهصورت گسترده و جهانی بود. این بیانیه دربردارنده نوعی از حکمرانی جهانی داده و اینترنت است. در این بیانیه وجوه قابل توجهی ارائه شده است که در ادامه به آن اشاره میشود.
متن بیانیه: از زمان گسترش همهگیری ویروس کرونا در سراسر جهان، اتحادیه اروپا و دولتهای عضو این اتحادیه با تهدیدهای سایبری و فعالیت های سایبری مخرب روبهرو هستند؛ فعالیتهایی که اپراتورهای کلیدی (بویژه در بخش سلامت) در این دولتها و شرکای بینالمللیشان را هدف گرفتهاند. از زمان شروع این همه گیری، کمپینهای قابل توجه فیشینگ و توزیع بدافزار و همچنین، فعالیتهای پویش راههای نفوذ و آسیب پذیریهای زیرساختهای اینترنتی و البته تحمیل ترافیک سنگین مصنوعی به زیر ساختهای اینترنتی (DDoS) شناسایی شدهاند. این فعالیتهای مخرب در برخی موارد، زیر ساختهای ضروری برای مدیریت بحران همهگیری را هدف گرفتهاند. اتحادیه اروپا و دولتهای عضو این اتحادیه، این رفتار مخرب در فضای سایبری را محکوم کرده و ضمن ابراز همبستگی خود با همه کشورهای قربانی فعالیتهای مخرب سایبری، بر تداوم حمایت از تقویت تابآوری جهانی سایبری تأکید میکنند.
هرگونه تلاشی برای ایجاد اختلال در توانایی زیر ساختهای حیاتی، غیرقابل قبول است. مرتکبان چنین فعالیتهای مخربی باید فوراً از انجام چنین اقدامات غیرمسئولانه و بیثباتکننده دست بردارند؛ اقداماتی که زندگی مردم را در معرض خطر قرار میدهد. همه جهان باید در نبرد جهانی علیه این ویروس در کنار هم بایستند. موضوع این همه گیری، موضوع بشریت و ارزشهای جهانی مشترک ما است. اتحادیه اروپا و دولتهای عضو این اتحادیه، فهم و نگاه مشترکی به این تهدیدات سایبری و راههای جلوگیری، بیانگیزه کردن عاملان، بازدارندگی و پاسخ به آنها دارند. این پاسخ بویژه از طریق تبادل مستمر اطلاعات و همکاری در مواجهه با اختلالات سایبری و همچنین، استفاده از پاسخ دیپلماتیک مشترک اتحادیه اروپا به فعالیتهای مخرب سایبری صورت میگیرد. بهمنظور دستیابی به این هدف، اتحادیه اروپا و دولتهای عضو این اتحادیه، همکاریهای تکنیکی، عملیاتی، قضایی و دیپلماتیکشان با شرکای بینالمللی را بیش از پیش تقویت
خواهند کرد.
اتحادیه اروپا و دولتهای عضو این اتحادیه از همه کشورها میخواهند تا مطابق با قانون بینالمللی و گزارشهای اجماعی سالهای 2010، 2013 و 2015 گروههای کاری کارشناسان دولتی (GGEs) سازمان ملل، اقدامات متناسب و جدی را در قبال مرتکبان این فعالیتها (که از درون کشورهای متبوع آنها دست به این اقدامات میزنند) انجام دهند. فعالیت مستمر گروه کاری باز (OEWG) سازمان ملل در حوزه اطلاعات و ارتباطات از راه دور و در چارچوب امنیت بینالملل، عاملی حیاتی برای تقویت همکاری بینالمللی با هدف ایجاد یک فضای سایبری جهانی، باز، با ثبات و امن است؛ فضایی که در آن به حقوق بشر، آزادیهای اساسی و حاکمیت قانون احترام گذارده میشود.
اتحادیه اروپا و دولتهای عضو این اتحادیه در کنار یکدیگر و در کنار آنهایی که (در سراسر جهان) از این همهگیری آسیب دیدهاند؛ ایستاده و خواهند ایستاد. کشورهای نامزد عضویت در اتحادیه اروپا: ترکیه، جمهوری مقدونیه، مونته نگرو، صربستان، آلبانی و بوسنی و هرزگوین بهعنوان یک کاندیدای بالقوه و کشورهای عضو اتحادیه تجارت آزاد اروپایی: ایسلند، لیختن اشتاین و نروژ، اعضای منطقه اقتصادی اروپایی، به علاوه اوکراین، جمهوری مولداوی و ارمنستان، تعهد و همراهی خود با این بیانیه را اعلام کردهاند.
راهی جدید در حکمرانی اینترنت
محورهای کلیدی این بیانیه که نشاندهنده ساختار ذهنی جدیدی است که توسط اتحادیه اروپا در حال پایهگذاری است، بر محورهای زیر تأکید دارد: شتاب رشد تهدیدهای سایبری: تهدیدات سایبری در دوران کرونا افزایش یافت، چرا که فعالیتهای دورکاری و بدون آمادگی و همچنین خدمات غیرحضوری برای دولتها و شرکتها ناگزیر بود و بهدنبال آن نیز تهدیدات سایبری رشد کرد. این رشد به نظر میرسد در دوران پساکرونا نیز ادامه خواهد داشت و به همین دلیل نیاز به شفافیت در ساختار مسئولیتهای جهانی و حکمرانی جدید است.
تهدید جهانی؛ راهحل جهانی: تهدیدات جهانی جز از طریق تقسیم کار جهانی قابل کنترل نیست. به همین دلیل لازم است تا ابتدا مسئولیتهای کشورها و شرکتها مشخص شود تا از آن طریق همکاری جهانی برای یافتن راهحل جهانی امکانپذیر شود. این بیانیه بهصورت آشکار بر ضرورت یافتن راهحلهای جهانی تأکید دارد.
امنیت سایبری، موضوع دوگانه امنیتی- فناورانه: امنیت سایبری که پیش از این بیشتر موضوعی فناورانه و در حوزه فناوری اطلاعات بود؛ بتدریج در حال تبدیل به موضوعی امنیتی است. این حوزه نوپدید دووجهی مدیریت آن را در سطح کشورها و جهان سخت کرده است. محل انتشار بیانیه که مرجعی بیشتر امنیتی است تا فناورانه نیز میتواند دربردارنده نشانههای قابل توجهی در این زمینه باشد.
تأکید بر مسئولیت کشور مبدأ در پیشگیری از وقوع جرم سایبری: شاید بتوان این نگاه را مهمترین بخش تقسیم مسئولیت جهانی دانست. هرچند در بیانیههای مختلفی به آن اشاره شده است؛ اما این بیانیه مشترک را میتوان نقطه سرآغازی برای حکمرانی جدیدی دانست که در آن مسئولیت کشورهای مبدأ قابل توجه است. هرچند استفاده غیرمستقیم از تجهیزات یک کشور برای حمله به کشور دیگر امر متداولی است که شناسایی آن نیز بهصورت فنی آسان نیست؛ اما تقسیم مسئولیت جهانی یعنی نقطهای که ابزارهای جدید تهدید و بهصورت برعکس شناسایی و مقابله با آن را نیز جهتدهی خواهد کرد.
ضرورت راهبرد همکاری بینالمللی: یکی از پیامدهای جدی این بیانیه افزایش راهبردهای مبتنی بر همکاری بینالمللی در سالها و روزهای آینده است. هیچ سیاست امنیت سایبری نمیتواند فارغ از جنبه همکاری بینالمللی باشد. نهادی مانند CERT که در کشورهای مختلف نهاد امنیت سایبری و البته با رویکرد غیرامنیتی است؛ شاید در روزهای آینده تبدیل به نهاد مشترک کشورهای مختلف در پاسخگویی به تهدیدات امنیت سایبری و البته دارای وجوه امنیتی نیز خواهد شد.
تغییرات راهبردی در سیاستهای ملی
اگرچه امنیت در جهان از دههها پیش از مفهومی ملی در حال تبدیل به مفهومی بینالمللی است؛ اما همهگیری کرونا تسریعکننده این امر شده است. امنیت نه تنها در مفهوم بیولوژیکیاش؛ بلکه در مفهوم امنیت سایبری نیز همین روند تسریع شده است. به زبان ساده نمیتوان امنیت سایبری را بدون همکاریهای بینالمللی و جهانی به سرانجام رساند. بینالمللیشدن مفهوم امنیت سایبری به معنای ضرورت همکاری گسترده با نهادهای جهانی است.مسئولیتپذیری جهانی از یک سو و ضرورت نقشآفرینی بینالمللی از سوی دیگر دربردارنده اهمیت این امر خواهد بود. عضویت در نهادهای تعریفشده جهانی و مشارکت برای ساخت آن به طور قطع یکی از پایههای سیاست امنیت سایبری در سالهای آینده خواهد بود. رقابتهای بینسازمانی داخلی نباید مانع این مشارکت جهانی ایران شود؛ مشارکتی که لازم است با همراهی نهادها و دستگاههای مسئول در این امر تحقق پذیرد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
هشدار : ماسک بزنید تا سلامت بمانید
-
مدرسه دیجیتال سناریو یی برای عبور از بحران کرونا
-
دعوای امریکایی از یک افشاگری
-
6 استان در وضعیت قرمز
-
زمینها را برای مسکن مردم آزاد کنید
-
تکرار بازی با ادعاهای بیسند
-
می توان هم نظام را کارآمدترکرد و هم منافع مردم را تأمین
-
قدرت نرم، مزیت ایران برای قوی شدن
-
مواظب بدخواهان ایران فرهنگی باشیم
-
استقلال صدرنشین جدول رباط صلیبی
-
صندلی ممنوع
-
استاندار خوزستان: آب غیزانیه برای ۲۰ سال آینده تأمین شد
-
سلام ایران
-
اگر این دولت نبود!
-
جنبههای حقوقی دسترسی آژانس
-
بیرون میآیید ماسک بزنید
-
امنیت سایبری بدون همکاری بینالمللی بیمعناست
اخبارایران آنلاین